×

Ми використовуємо файли cookie, щоб зробити LingQ кращим. Відвідавши сайт, Ви погоджуєтесь з нашими правилами обробки файлів «cookie».


image

Iranian Identity- Podcast, هویت ایرانی (3)

هویت ایرانی (3)

در این دوره نام ایران به ندرت در آثار مکتوب به کار می‌رود و قومیت گرایی ایرانی جای خود را به جهان وطنی اسلامی می‌دهد.

در آثار اکثر شاعران این دوران هم اشارات بسیار ناچیزی به ایران می‌شود اما به وفور از فرهنگ و اسطوره‌های ایرانی در این آثار استفاده شده.

تنها دو شاعر یعنی خاقانی و نظامی به ایران اشاره دارند، شاعرانی دیگر چون سعدی و حافظ که امروزه هم بسیار پر اقبالند بجز استفاده و بیان اسطوره‌ها و افسانه‌های ایرانی و همچنین آرمان‌ها، ارزش‌ها و عادات و رسوم ایرانی به ایران به معنای قومیت نمی‌پردازند.

حتی نظامی که داستان‌های عشقی ایران پیش از اسلام را به شیوایی نقل کرده، دین زرتشتی را نمی‌پسندد.

تعصب مذهبی باعث شده بود که برخی شاعران هویت ایرانی را که ریشه در دوران پیش از اسلام داشت مورد حمله قرار دهند و اساطیر ایرانی را مسخره کنند.

در واقع در دوران سلجوقیان و حاکمان ترک‌تبار در ایران وجه سوم هویت ایرانی یعنی وجه قومی هم با تهدید مواجه شد.

با این همه در همین دوران بود که زبان و ادبیات فارسی نه تنها به عنوان یک زبان ادبی بلکه به عنوان زبانی رسمی و حکومتی گسترش پیدا کرد.

با استیلای مغول بر ایران مرحله پنجم بازسازی و تحول هویت ایرانی آغاز شد.

هلاکوخان در سال 637 شمسی با شکست آخرین خلیفه عباسی ، به دوره استیلای تعصب سنی در ایران پایان داد و آغازگر دوران تساهل ایلخانان شد.

هویت ایرانی از اینجا به بعد ادامه راهی را رفت که با روی کار آمدن ترکان متروک شده بود و ایران دوباره به معنای کشور ظهور پیدا کرد.

ایلخانان با استقلال از حکومت مغولان حکمرانی می‌کردند و وزارت در اختیار ایرانیان بود.

این‌ها به مرور جذب فرهنگ ایرانی شدند و به گسترش فرهنگ ایرانی کمک کردند.

نویسندگان، مورخان و جغرافی‌دانان ایرانی از فضای بوجود آمده استفاده کردند تا هویت تاریخی و جغرافیایی ایران را مشخص کنند.

یکی از عواملی که به بازسازی هویت ایرانی در این دوره کمک کرد سرزمین‌هایی بود که ایلخانان تصرف کرده بودند که تقریبا برابر بود با سرزمین‌های ساسانی و از آنجا که ملاک اصلی هویت ایرانی از آغاز دوران اسلامی بر مبنای سرزمین بود نه خون یا تعلق به طوایف گوناگون، ایلخانان هم بخاطر تولد در ایران خودشان را ایرانی می‌دانستند.

عامل دوم در رشد و احیای هویت ایرانی، رشد تاریخ‌نگاری جهانی بود، مغولان با فتح سرزمین‌های مختلف با فرهنگ‌ها و آداب و رسوم مختلفی آشنا شدند و از آن‌جا که بسیار در این زمینه کنجکاو بودند، مورخان را تشویق می‌کردند تا دامنه تاریخ‌نگاری‌اشان را به مناطق گوناگون جهان گسترش بدهند.

تاریخ‌نگاران برجسته این دوران بارها به ایران و ایران زمین به عنوان مفهومی تاریخی متعلق به دوران ساسانیان و قلمرو پادشاهی ایلخانان اشاره کرده‌اند.

این تاریخ‌نگاری در دوران تیموریان هم ادامه پیدا می‌کند و از مجموعه مکاتباتی که بین شاهان و فرانروایان ایران و شاهان همسایه شده است می‌شود اشارات بسیار زیادی که به ایران، ایران زمین، کشور ایران، شاهنشاه ایران و مواردی از این دست شده را دید.

از مهم‌ترین آثاری که به جغرافیای ایران پرداخته کتاب نُزهه القلوب حمدالله مستوفی است که در قرن هشتم نوشته شده.

مستوفی در این کتاب حدود ایران، استان‌ها، راه‌ها، کوه‌ها، معادن، رودها، دریاها و دریاچه‌های ایران را معرفی می‌کند و از این طریق تصویر واضحی از جغرافیای ایران زمین به دست می‌دهد و مکان‌های جغرافیایی ایران که تا پیش از این در قالب مکان‌های جغرافیایی ممالک اسلامی ثبت شده بود را بخشی از جغرافیای ایران معرفی می‌کند.

تاریخ‌نگاری هم به برجسته کردن پادشاهان ایرانی روی آورد مثلا بیضاوی که در اوایل حکومت ایلخانان زندگی می‌کرده، در کتاب نظام التواریخ که تاریخ را از پیدایش حضرت آدم تا دوران مغول در برمی‌گیرد، در چهار پنجم کتاب درباره پادشاهان ایران صحبت می‌کند و تنها یک پنجم آن را به پیامبران و خلافت بنی‌عباس و بنی امیه اختصاص می‌دهد.

نکته مهم در این تاریخ‌نگاری ترتیب و تنظیم پادشاهی هر سلسله بود که احساس تداوم تاریخ سنتی ایران را القا می‌کرد.

حمدالله مستوفی هم در تاریخ گزیده دست به چنین کاری زد اما با کمی تفاوت، مثلا سهم پیامبران و خلفا را بیشتر کرد طوری که نیمی از کتاب رو به این تاریخ اختصاص داد، سهم پادشاهان پیش از اسلام هم بسیار کاهش پیدا کرد اما سهم پادشاهان دوره اسلامی بیشتر شد.

نکته مهم درباره این دو تاریخ، پرداختن آن‌ها انحصارا به تاریخ ایران است، حتی مستوفی وقتی از خلفا صحبت می‌کند به پادشاهی آن‌ها در ایران توجه دارد نه پادشاهی آن‌ها بر ممالک اسلامی.

به زعم نویسنده اهمیت و نفوذ بیضاوی و مستوفی را باید از تعداد ارجاعاتی که در قرون بعدی به این کتاب‌ها شده سنجید و همچنین تعداد دست‌نویسی‌هایی که از این آثار باقی مانده بود.

خیلی قبل‌تر از اینکه دانشمندان غربی و شرق‌شناسان و استعمارگران به تداوم تاریخ ایران از عهد اساطیری تا قرن حاضر بپردازند، بیضاوی و مستوفی به این کار پرداخته بودند و سعی کرده بودند از تاریخ ایران روایتی یک دست و مداوم به دست بدهند که با واقعیت چندان همخوان نبود، مثلا نسب‌سازی ساسانیان یا نسب‌سازی‌هایی که برای حاکمان ترک انجام می‌شد با واقعیت تاریخی هم‌خوان نبود پس در نتیجه نمی‌توان از پادشاهی‌ای یک‌دست و مداوم در ایران صحبت کرد.

اما با به قدرت رسیدن صفویان مفهوم ایران علاوه بر مشخصات فرهنگی، قومی، زبانی و سرزمینی، دارای هویت مستقل مذهبی هم شد و مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی کشور در ایران رواج پیدا کرد.

همزمانی رشد مذهب شیعه در ایران و رشد امپراتوری سنی مذهب عثمانی باعث شد که شیعه تبدیل به یکی از مشخصه‌های هویت ایرانی شود.

در این دوران مفهوم وطن نزد ایرانی‌ها دیگر فقط به زادگاه یا جهان اسلام اطلاق نمی‌شد بلکه مفهوم وطن برای اشاره به کشور ایران به کار گرفته می‌شد.

صفویان سعی کردند تا آگاهی تاریخی و فرهنگی ایران را با تعالیم مذهبی پیوند بزنند، مثلا سعی کردند در احادیث شیعی برای جشن‌های نوروزی تاییدیه امام معصوم پیدا کنند یا با رواج این افسانه یا به زعم نویسنده شاید واقعیت که بی‌بی شهربانو دختر یزدگرد سوم همسر امام حسین و مادر امام سجاد بود هویت ایرانی را به مذهب شیعه پیوند بزنند.

در این بین قضیه بی‌بی شهربانو از همه تلاش‌های صفویان جالب‌تر است.

قدیمی‌ترین اثری که این ادعا را مطرح کرده کتاب تاریخ یعقوبی از آثار قرن سوم هجری است.

طبق این اسطوره وقتی شهربانو را اسیر کرده و به پیشگاه عمر آوردند، عمر دستور داد که او را بفروشند، امیرالمومنین مخالفت کرد و تصمیم گرفته شد که شهربانو شوهرش را خود انتخاب کند، مجلسی از بزرگان عرب تشکیل شد و شهربانو از میان مردان، امام حسین که تا آنموقع ازدواج نکرده بود را انتخاب کرد.

این اسطوره تا اینجا خیلی عجیب و غریب نیست بلکه پایان اسطوره است که جالب است، امام حسین در صحرای کربلا ذوالجناح را به بی‌بی شهربانو می‌دهد تا از صحرای کربلا فرار کند، ذوالجناح پروازکنان به ری می‌رسد و شهربانو در حال فرار از دشمنان به جای گفتن یاهو، یا کوه می‌گوید و کوه دهان بازکرده و بی‌بی شهربانو را پناه می‌دهد، قسمتی از چادر بی‌بی شهربانو از کوه بیرون می‌ماند و همان‌جاست که برای او زیارتگاه ساخته می‌شود که امروزه در شهر ری وجود دارد.

بغیر از اینکه مرتضی مطهری در کتاب حماسه حسینی و سید جعفر شهیدی این افسانه را رد کردند، خانم مری بویس در تحقیقی که پیرامون این افسانه انجام داده، نشان داده که این اسطوره بسیار شبیه اسطوره بانوی فارس در اردکان یزد است.

تحقیقات مری بویس که از محققان برجسته دین زرتشتی است نشان می‌دهد که هر دو این زیارتگاه‌ها یعنی زیارتگاه بی‌بی شهربانو در ری و زیارگاه بانوی فارس در اردکان از معابد الهه آناهید در دوران پیش از اسلام بودند و بنای این زیارتگاه‌ها به عهد ساسانی برمی‌گردد.

من لینک مقاله مری بویس را با ترجمه دکتر حمید احمدی در توضیحات همین قسمت قرار می‌دهم.

بغیر از وجه اسطوره‌ای که نه تنها با تاریخ بلکه با عقل هم جور در نمی‌آید باید توجه کرد که یزدگرد سوم تا سال 31 هجری زنده بود و اکثر منابع تاریخی اسارت شهربانو را سال 33 هجری ثبت کردند که مطابق با خلافت عثمان است نه عمر، اما طبق اسطوره‌سازی صفویان باید عمر می‌بود تا بدخواهی او نسبت به ایرانی‌ها نشان داده می‌شد و باید حضرت علی نقشی محوری بازی می‌کرد و ایرانی‌ها را مورد التفات قرار می‌داد.

طبق این اسطوره خاندان پیغمبر به دودمان ساسانی پیوند داده شده و فرّه ایزدی پادشاهان ساسانی به امامان انتقال داده می‌شود.

به این ترتیب ایرانی‌ها می‌توانستند امامان شیعه را از نسل خودشان بدانند و این کمک می‌کرد تا هویت ایرانی را راحت‌تر به مذهب شیعه پیوند بزنند.

اسطوره دیگری که در ایران بعد از اسلام و شیعه شکلی تاریخی به خود پیدا کرد سوگ سیاوش بود که در عزای امام حسین تجلی پیدا کرد، به قول شاهرخ مِسکوب: «تعزیه جای سوگ سیاوش را گرفت.» شهادت امام حسین و عزاداری محرم بواسطه وجود زمینه بسیار قدیمی سوگ سیاوش به راحتی در بین مردم ایران پذیرفته شد.

تا اینجا از شش مرحله ظهور و رشد هویت ایرانی صحبت شد، مرحله اول در دوران ساسانی بود که هویت ایرانی ویژگی‌های سیاسی، فرهنگی، قومی، زبانی و دینی داشت.

یعنی ایرانی بودن، به معنای ساکن سرزمین‌های ایران بودن، دین و زبانی مشترک داشتن و از تاریخ و اسطوره‌های فرهنگی مشخصی بهره داشتن بود.

بعد از ظهور اسلام تا دو قرن اولیه ایرانی بودن فقط به معنای زبان و فرهنگی مشترک داشتن بود.

در مرحله سوم خصوصیت قومی در زمان حکومت‌های محلی ایرانی به این خصوصیات اضافه شد و در مرحله چهارم با حاکم شدن قبایل ترک‌تبار دوباره مفهوم قومی و تا حدودی فرهنگی مورد تهدید قرار گرفت به طوری که در زمان سلجوقیان تنها چیزی که از هویت ایرانی باقی مانده بود زبان فارسی و اندکی اسطوره‌های ایرانی بود.

اما در مرحله پنجم با روی کار آمدن ایلخانان زمینه برای احیای فرهنگی، قومی و سیاسی هویت ایرانی فراهم شد و در نهایت در دوران صفوی با اضافه شدن مذهب شیعه، هویت ایرانی واجد تعاریف مذهبی، قومی، زبانی، فرهنگی و سیاسی شد.

با توجه به تمامی مواردی که گفته شد ایران با آگاهی نسبت به هویت خود پا به قرن نوزدهم که عصر ملت‌سازی و ناسیونالیسم بود گذاشت.

با شرحی که تا اینجا داده شد، ایران از جمله چند ملتی بود که از ریشه تاریخی عمیقی برخوردار بود و با بازسازی مداوم هویت پیشامدرنش با عصر ناسیونالیسم روبرو شد.

به همین دلیل ناسیونالیسم در راستای تقویت هویت ملی پیشامدرن حرکت کرد و ایرانی‌ها با توجه به ذخیره تاریخیشان درصدد ساخت یک هویت ملی ایرانی مدرن برآمدند.

واژه ملت یا Nation از کلمه لاتین ناسیون به معنای گروهی که بخاطر تولد یا محل سکونت با هم ارتباط دارند گرفته شده است.

در زبان فارسی واژه ملت از قرن نوزدهم به عنوان برابرنهاد ناسیون رایج شد.

اما ملت دو معنای متفاوت داشت، از یک طرف به جماعات مذهبی اشاره داشت مثل ملت مسلمان یا ملت یهود و از طرف دیگر کاربردی ملی داشت مثل ملت ایران.

همچنین واژه‌هایی مثل وطن یا میهن که در دوران مدرن به سرزمین ملی تعبیر شدند در قدیم بیشتر به محل تولد و زندگی فرد اشاره داشتند.

واژه کشور هم در تاریخ سنتی ایران به قلمرو پادشاهی اطلاق می‌شد.

با جنبش‌های روز افزون اصلاحی واژه‌هایی مثل وطن‌پرستی یا معادل فارسی آن میهن‌پرستی، خاک و ناسیونالیسم ایرانی رایج شده و شهروندی به جای رعایا به کار گرفته شد.

در کنار این‌ها گسترش مطبوعات و آموزش و سواد مردم باعث شد که عده بیشتری با اندیشه‌های سیاسی مدرن ملت و ناسیونالیسم آشنا شوند و آرام آرام راه برای ایجاد طبقه روشنفکر باز شود.

یکی از دلایلی که در آن سال‌ها به ناسیونالیسم توجه ویژه‌ای می‌شد موقعیت تاسف بار ایران بود، ایران دوبار از روس شکست خورده بود و درگیر قحطی و همه‌گیری وبا و طاعون بود.

در چنین وضعیتی تخیل یک گذشته باشکوه می‌توانست از لحاظ روانی کمک کننده باشد.

نگاهی که غالبا به گذشته پیش از اسلام می‌شد از همین جا نشات می‌گرفت.

مشخصه این نوع ناسیونالیسم که به ناسیونالیسم رمانتیک معروف است، نفرت از فتح ایران توسط اعراب و مقایسه تمدن به اصطلاح باشکوه قبل از اسلام با وضع فعلی و همچنین مقایسه ایران با ملت‌های توسعه یافته غربی بود.

آن‌ها حاکمان فعلی یعنی پادشاهان و روحانیون را مقصر می‌دانستند و رهایی ایران از شر مشکلات را از طریق رهایی از گذشته اسلامی یعنی رهایی از دین اسلام و پیروی از تمدن غرب می‌دانستند.

طرفداران ناسیونالیسم رمانتیک کمک بسیار مهمی برای ریشه‌های فکری و جهت گیری ایدئولوژیک انقلاب مشروطه بودند و به نظر من از همین گذر هم ضربه‌های بسیار مهمی به ایران زدند، چرا که هنوز هم که هنوز است این نگاه نوستالژیک به گذشته و مقایسه ایران با پیشرفته‌ترین کشورهای غربی جلوی هرگونه کار جدی و اصلاحی را گرفته و رویکردها را بسیار سطحی و رمانتیک کرده است.

هویت ایرانی (3) Iranian identity (3) identidad iraní (3) Identité iranienne (3) Irańska tożsamość (3) İran kimliği (3)

در این دوره نام ایران به ندرت در آثار مکتوب به کار می‌رود و قومیت گرایی ایرانی جای خود را به جهان وطنی اسلامی می‌دهد. During this period, the name of Iran is rarely used in written works, and Iranian ethnicism gives way to Islamic cosmopolitanism.

در آثار اکثر شاعران این دوران هم اشارات بسیار ناچیزی به ایران می‌شود اما به وفور از فرهنگ و اسطوره‌های ایرانی در این آثار استفاده شده. In the works of most of the poets of this era, there are very few references to Iran, but Iranian culture and myths are abundantly used in these works.

تنها دو شاعر یعنی خاقانی و نظامی به ایران اشاره دارند، شاعرانی دیگر چون سعدی و حافظ که امروزه هم بسیار پر اقبالند بجز استفاده و بیان اسطوره‌ها و افسانه‌های ایرانی و همچنین آرمان‌ها، ارزش‌ها و عادات و رسوم ایرانی به ایران به معنای قومیت نمی‌پردازند. Only two poets, namely Khaqani and Nizami, refer to Iran, other poets such as Saadi and Hafez, who are still very popular today, except for using and expressing Iranian myths and legends, as well as Iranian ideals, values, habits and customs, do not refer to Iran in the sense of ethnicity.

حتی نظامی که داستان‌های عشقی ایران پیش از اسلام را به شیوایی نقل کرده، دین زرتشتی را نمی‌پسندد. Even Nizami, who eloquently narrated the love stories of pre-Islamic Iran, does not like Zoroastrian religion.

تعصب مذهبی باعث شده بود که برخی شاعران هویت ایرانی را که ریشه در دوران پیش از اسلام داشت مورد حمله قرار دهند و اساطیر ایرانی را مسخره کنند. Religious fanaticism had caused some poets to attack Iranian identity rooted in the pre-Islam era and mock Iranian mythology.

در واقع در دوران سلجوقیان و حاکمان ترک‌تبار در ایران وجه سوم هویت ایرانی یعنی وجه قومی هم با تهدید مواجه شد. In fact, during the era of the Seljuks and Turkic rulers in Iran, the third facet of Iranian identity, namely the ethnic facet, was also threatened.

با این همه در همین دوران بود که زبان و ادبیات فارسی نه تنها به عنوان یک زبان ادبی بلکه به عنوان زبانی رسمی و حکومتی گسترش پیدا کرد. However, it was during this period that the Persian language and literature developed not only as a literary language but also as an official and governmental language.

با استیلای مغول بر ایران مرحله پنجم بازسازی و تحول هویت ایرانی آغاز شد.

هلاکوخان در سال 637 شمسی با شکست آخرین خلیفه عباسی ، به دوره استیلای تعصب سنی در ایران پایان داد و آغازگر دوران تساهل ایلخانان شد. In 637 AD, with the defeat of the last Abbasid caliph, Halakukhan ended the era of Sunni fanaticism in Iran and started the era of tolerance of Ilkhans.

هویت ایرانی از اینجا به بعد ادامه راهی را رفت که با روی کار آمدن ترکان متروک شده بود و ایران دوباره به معنای کشور ظهور پیدا کرد. From here on, the Iranian identity continued the path that was abandoned when the Turks came to power, and Iran re-emerged in the meaning of the country.

ایلخانان با استقلال از حکومت مغولان حکمرانی می‌کردند و وزارت در اختیار ایرانیان بود. Ilkhans ruled with independence from the Mongol government, and the ministry was under the control of Iranians.

این‌ها به مرور جذب فرهنگ ایرانی شدند و به گسترش فرهنگ ایرانی کمک کردند.

نویسندگان، مورخان و جغرافی‌دانان ایرانی از فضای بوجود آمده استفاده کردند تا هویت تاریخی و جغرافیایی ایران را مشخص کنند.

یکی از عواملی که به بازسازی هویت ایرانی در این دوره کمک کرد سرزمین‌هایی بود که ایلخانان تصرف کرده بودند که تقریبا برابر بود با سرزمین‌های ساسانی و از آنجا که ملاک اصلی هویت ایرانی از آغاز دوران اسلامی بر مبنای سرزمین بود نه خون یا تعلق به طوایف گوناگون، ایلخانان هم بخاطر تولد در ایران خودشان را ایرانی می‌دانستند. One of the factors that helped rebuild the Iranian identity in this period was the lands occupied by the Ilkhans, which were almost equal to the Sassanid lands, and since the main criterion of Iranian identity from the beginning of the Islamic era was based on land, not blood or belonging to various clans. Ilkhans considered themselves Iranian because of their birth in Iran.

عامل دوم در رشد و احیای هویت ایرانی، رشد تاریخ‌نگاری جهانی بود، مغولان با فتح سرزمین‌های مختلف با فرهنگ‌ها و آداب و رسوم مختلفی آشنا شدند و از آن‌جا که بسیار در این زمینه کنجکاو بودند، مورخان را تشویق می‌کردند تا دامنه تاریخ‌نگاری‌اشان را به مناطق گوناگون جهان گسترش بدهند. The second factor in the growth and revival of Iranian identity was the growth of global historiography. By conquering different lands, the Mongols got to know different cultures and customs, and since they were very curious in this field, they encouraged historians to expand the scope of their historiography to different regions. expand the world

تاریخ‌نگاران برجسته این دوران بارها به ایران و ایران زمین به عنوان مفهومی تاریخی متعلق به دوران ساسانیان و قلمرو پادشاهی ایلخانان اشاره کرده‌اند. Prominent historians of this era have repeatedly referred to Iran and Iran of the Earth as a historical concept belonging to the Sassanid era and the territory of the Ilkhanate kingdom.

این تاریخ‌نگاری در دوران تیموریان هم ادامه پیدا می‌کند و از مجموعه مکاتباتی که بین شاهان و فرانروایان ایران و شاهان همسایه شده است می‌شود اشارات بسیار زیادی که به ایران، ایران زمین، کشور ایران، شاهنشاه ایران و مواردی از این دست شده را دید. This historiography continues during the Timurid period and from the collection of correspondences between the kings and nobles of Iran and neighboring kings, there are many references to Iran, the land of Iran, the country of Iran, the emperor of Iran and so on.

از مهم‌ترین آثاری که به جغرافیای ایران پرداخته کتاب نُزهه القلوب حمدالله مستوفی است که در قرن هشتم نوشته شده. One of the most important works that deals with the geography of Iran is Hamdallah Mostofi's Nozeha al-Qolub, which was written in the 8th century.

مستوفی در این کتاب حدود ایران، استان‌ها، راه‌ها، کوه‌ها، معادن، رودها، دریاها و دریاچه‌های ایران را معرفی می‌کند و از این طریق تصویر واضحی از جغرافیای ایران زمین به دست می‌دهد و مکان‌های جغرافیایی ایران که تا پیش از این در قالب مکان‌های جغرافیایی ممالک اسلامی ثبت شده بود را بخشی از جغرافیای ایران معرفی می‌کند. In this book, Mustofi introduces the borders of Iran, provinces, roads, mountains, mines, rivers, seas and lakes of Iran and in this way gives a clear picture of the geography of Iran and the geographical locations of Iran which were previously described as geographical locations. It introduces the registered Islamic countries as a part of Iran's geography.

تاریخ‌نگاری هم به برجسته کردن پادشاهان ایرانی روی آورد مثلا بیضاوی که در اوایل حکومت ایلخانان زندگی می‌کرده، در کتاب نظام التواریخ که تاریخ را از پیدایش حضرت آدم تا دوران مغول در برمی‌گیرد، در چهار پنجم کتاب درباره پادشاهان ایران صحبت می‌کند و تنها یک پنجم آن را به پیامبران و خلافت بنی‌عباس و بنی امیه اختصاص می‌دهد. Historiography also turned to highlight Iranian kings, for example, Beidawi, who lived in the early days of Ilkhanate rule, in the book Nizam al-Tawarikh, which covers history from the birth of Prophet Adam to the Mongol era, talks about the kings of Iran in four fifths of the book and only one fifth of it. assigns to the prophets and the caliphate of Banu Abbas and Banu Umayyad.

نکته مهم در این تاریخ‌نگاری ترتیب و تنظیم پادشاهی هر سلسله بود که احساس تداوم تاریخ سنتی ایران را القا می‌کرد. The important point in this historiography was the arrangement and regulation of the kingdom of each dynasty, which instilled a sense of continuity in the traditional history of Iran.

حمدالله مستوفی هم در تاریخ گزیده دست به چنین کاری زد اما با کمی تفاوت، مثلا سهم پیامبران و خلفا را بیشتر کرد طوری که نیمی از کتاب رو به این تاریخ اختصاص داد، سهم پادشاهان پیش از اسلام هم بسیار کاهش پیدا کرد اما سهم پادشاهان دوره اسلامی بیشتر شد. Hamdullah Mostofi also did the same thing in his selected history, but with a slight difference, for example, he increased the share of prophets and caliphs so that half of the book was devoted to this history, the share of pre-Islamic kings was also greatly reduced, but the share of kings of the period Islam became more

نکته مهم درباره این دو تاریخ، پرداختن آن‌ها انحصارا به تاریخ ایران است، حتی مستوفی وقتی از خلفا صحبت می‌کند به پادشاهی آن‌ها در ایران توجه دارد نه پادشاهی آن‌ها بر ممالک اسلامی. The important thing about these two histories is that they deal exclusively with the history of Iran, even when Mostofi talks about the caliphs, he pays attention to their kingdom in Iran, not their kingdom over Islamic countries.

به زعم نویسنده اهمیت و نفوذ بیضاوی و مستوفی را باید از تعداد ارجاعاتی که در قرون بعدی به این کتاب‌ها شده سنجید و همچنین تعداد دست‌نویسی‌هایی که از این آثار باقی مانده بود. According to the author, the importance and influence of Baydawi and Mustafi should be measured by the number of references made to these books in the following centuries, as well as the number of manuscripts that remained of these works.

خیلی قبل‌تر از اینکه دانشمندان غربی و شرق‌شناسان و استعمارگران به تداوم تاریخ ایران از عهد اساطیری تا قرن حاضر بپردازند، بیضاوی و مستوفی به این کار پرداخته بودند و سعی کرده بودند از تاریخ ایران روایتی یک دست و مداوم به دست بدهند که با واقعیت چندان همخوان نبود، مثلا نسب‌سازی ساسانیان یا نسب‌سازی‌هایی که برای حاکمان ترک انجام می‌شد با واقعیت تاریخی هم‌خوان نبود پس در نتیجه نمی‌توان از پادشاهی‌ای یک‌دست و مداوم در ایران صحبت کرد. Long before western scientists and orientalists and colonialists continued the history of Iran from the mythological era to the present century, Baidavi and Mostofi had done this and tried to give a consistent and continuous narrative of Iranian history that is not consistent with reality. It was not, for example, the genealogy of the Sassanids or the genealogy that was done for the Turkish rulers was not consistent with the historical reality, so as a result, we cannot talk about a single and continuous kingdom in Iran.

اما با به قدرت رسیدن صفویان مفهوم ایران علاوه بر مشخصات فرهنگی، قومی، زبانی و سرزمینی، دارای هویت مستقل مذهبی هم شد و مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی کشور در ایران رواج پیدا کرد. But with the coming to power of the Safavids, the concept of Iran, in addition to its cultural, ethnic, linguistic and territorial characteristics, also had an independent religious identity, and the Shia religion became popular as the official religion of the country in Iran.

همزمانی رشد مذهب شیعه در ایران و رشد امپراتوری سنی مذهب عثمانی باعث شد که شیعه تبدیل به یکی از مشخصه‌های هویت ایرانی شود. The simultaneity of the growth of Shia religion in Iran and the growth of the Sunni empire of the Ottoman religion caused Shia to become one of the characteristics of Iranian identity.

در این دوران مفهوم وطن نزد ایرانی‌ها دیگر فقط به زادگاه یا جهان اسلام اطلاق نمی‌شد بلکه مفهوم وطن برای اشاره به کشور ایران به کار گرفته می‌شد. In this era, the concept of homeland among Iranians was no longer only referring to the birthplace or the Islamic world, but the concept of homeland was used to refer to the country of Iran.

صفویان سعی کردند تا آگاهی تاریخی و فرهنگی ایران را با تعالیم مذهبی پیوند بزنند، مثلا سعی کردند در احادیث شیعی برای جشن‌های نوروزی تاییدیه امام معصوم پیدا کنند یا با رواج این افسانه یا به زعم نویسنده شاید واقعیت که بی‌بی شهربانو دختر یزدگرد سوم همسر امام حسین و مادر امام سجاد بود هویت ایرانی را به مذهب شیعه پیوند بزنند. The Safavids tried to connect Iran's historical and cultural awareness with religious teachings, for example, they tried to find the approval of Imam Masoom in the Shia hadiths for Nowruz celebrations, or with the spread of this legend or, according to the author, perhaps the fact that Bibi Shahrbanu, the daughter of Yazdgerd III, the wife of Imam Hossein And Imam Sajjad's mother was the one to link the Iranian identity to the Shiite religion.

در این بین قضیه بی‌بی شهربانو از همه تلاش‌های صفویان جالب‌تر است. In the meantime, the case of Bibi Shahrabano is more interesting than all the efforts of the Safavids.

قدیمی‌ترین اثری که این ادعا را مطرح کرده کتاب تاریخ یعقوبی از آثار قرن سوم هجری است. The oldest work that made this claim is Yaqoubi's book of history from the 3rd century of Hijri.

طبق این اسطوره وقتی شهربانو را اسیر کرده و به پیشگاه عمر آوردند، عمر دستور داد که او را بفروشند، امیرالمومنین مخالفت کرد و تصمیم گرفته شد که شهربانو شوهرش را خود انتخاب کند، مجلسی از بزرگان عرب تشکیل شد و شهربانو از میان مردان، امام حسین که تا آنموقع ازدواج نکرده بود را انتخاب کرد. According to this legend, when Shahrbanu was captured and brought to Umar, Omar ordered to sell her, Amir al-Mu'minin opposed and it was decided that Shahrbanu would choose her own husband, a council of Arab elders was formed, and Shahrbanu was the Imam from among the men. He chose Hossein who was not married until then.

این اسطوره تا اینجا خیلی عجیب و غریب نیست بلکه پایان اسطوره است که جالب است، امام حسین در صحرای کربلا ذوالجناح را به بی‌بی شهربانو می‌دهد تا از صحرای کربلا فرار کند، ذوالجناح پروازکنان به ری می‌رسد و شهربانو در حال فرار از دشمنان به جای گفتن یاهو، یا کوه می‌گوید و کوه دهان بازکرده و بی‌بی شهربانو را پناه می‌دهد، قسمتی از چادر بی‌بی شهربانو از کوه بیرون می‌ماند و همان‌جاست که برای او زیارتگاه ساخته می‌شود که امروزه در شهر ری وجود دارد. This myth so far is not very strange, but the end of the myth is interesting. In the desert of Karbala, Imam Hussain gives Zul-Jinah to Bibi Shahr-Bano to escape from the desert of Karbala, Zul-Janah reaches Ray and Shahr-Bano is fleeing from the enemies instead of saying Yahu says, or the mountain, and the mountain opens its mouth and shelters Bibi Shahrabano, a part of Bibi Shahrabano's tent is left out of the mountain, and that is where a shrine is built for her, which exists today in the city of Ray.

بغیر از اینکه مرتضی مطهری در کتاب حماسه حسینی و سید جعفر شهیدی این افسانه را رد کردند، خانم مری بویس در تحقیقی که پیرامون این افسانه انجام داده، نشان داده که این اسطوره بسیار شبیه اسطوره بانوی فارس در اردکان یزد است. Apart from the fact that Morteza Motahari and Seyyed Jafar Shahidi rejected this legend in the book Hamaseh Hosseini, Mrs. Mary Boyce has shown in her research about this legend that this myth is very similar to the myth of the Lady of Persia in Ardakan of Yazd.

تحقیقات مری بویس که از محققان برجسته دین زرتشتی است نشان می‌دهد که هر دو این زیارتگاه‌ها یعنی زیارتگاه بی‌بی شهربانو در ری و زیارگاه بانوی فارس در اردکان از معابد الهه آناهید در دوران پیش از اسلام بودند و بنای این زیارتگاه‌ها به عهد ساسانی برمی‌گردد. The research of Mary Boyce, who is one of the prominent scholars of Zoroastrian religion, shows that both of these shrines, namely Bibi Shahrabano Shrine in Ray and Fars Lady Shrine in Ardakan, were among the temples of Goddess Anahid in the pre-Islam era, and the construction of these shrines dates back to the Sassanid era.

من لینک مقاله مری بویس را با ترجمه دکتر حمید احمدی در توضیحات همین قسمت قرار می‌دهم. I put the link of Mary Boyce's article with the translation of Dr. Hamid Ahmadi in the description of this section.

بغیر از وجه اسطوره‌ای که نه تنها با تاریخ بلکه با عقل هم جور در نمی‌آید باید توجه کرد که یزدگرد سوم تا سال 31 هجری زنده بود و اکثر منابع تاریخی اسارت شهربانو را سال 33 هجری ثبت کردند که مطابق با خلافت عثمان است نه عمر، اما طبق اسطوره‌سازی صفویان باید عمر می‌بود تا بدخواهی او نسبت به ایرانی‌ها نشان داده می‌شد و باید حضرت علی نقشی محوری بازی می‌کرد و ایرانی‌ها را مورد التفات قرار می‌داد. Apart from the myth that is incompatible not only with history but also with common sense, it should be noted that Yazdgerd III was alive until 31 AH and most historical sources recorded the capture of Shahrabano in 33 AH, which corresponds to the caliphate of Osman, not Omar, but According to Safavid mythology, it should have been Omar before his malice towards Iranians was shown, and Hazrat Ali should have played a pivotal role and favored Iranians.

طبق این اسطوره خاندان پیغمبر به دودمان ساسانی پیوند داده شده و فرّه ایزدی پادشاهان ساسانی به امامان انتقال داده می‌شود. According to this myth, the Prophet's family is connected to the Sassanid dynasty and the Yazidi Farah of the Sassanid kings is transferred to the imams.

به این ترتیب ایرانی‌ها می‌توانستند امامان شیعه را از نسل خودشان بدانند و این کمک می‌کرد تا هویت ایرانی را راحت‌تر به مذهب شیعه پیوند بزنند. In this way, Iranians could consider the Shiite imams to be from their own generation, and this helped to connect the Iranian identity to the Shiite religion more easily.

اسطوره دیگری که در ایران بعد از اسلام و شیعه شکلی تاریخی به خود پیدا کرد سوگ سیاوش بود که در عزای امام حسین تجلی پیدا کرد، به قول شاهرخ مِسکوب: «تعزیه جای سوگ سیاوش را گرفت.» شهادت امام حسین و عزاداری محرم بواسطه وجود زمینه بسیار قدیمی سوگ سیاوش به راحتی در بین مردم ایران پذیرفته شد. Another myth that found a historical form in Iran after Islam and Shia was the mourning of Siavash, which was manifested in the mourning of Imam Hossein, in the words of Shahrukh Meskob: "Taziya replaced the mourning of Siavash." Imam Hossein's martyrdom and Muharram mourning were easily accepted among the people of Iran due to the existence of a very old context of Siavash mourning.

تا اینجا از شش مرحله ظهور و رشد هویت ایرانی صحبت شد، مرحله اول در دوران ساسانی بود که هویت ایرانی ویژگی‌های سیاسی، فرهنگی، قومی، زبانی و دینی داشت. So far, six stages of the emergence and growth of Iranian identity have been discussed. The first stage was during the Sassanid era, when Iranian identity had political, cultural, ethnic, linguistic and religious characteristics.

یعنی ایرانی بودن، به معنای ساکن سرزمین‌های ایران بودن، دین و زبانی مشترک داشتن و از تاریخ و اسطوره‌های فرهنگی مشخصی بهره داشتن بود. That is, being Iranian meant being a resident of Iranian lands, having a common religion and language, and benefiting from specific cultural history and myths.

بعد از ظهور اسلام تا دو قرن اولیه ایرانی بودن فقط به معنای زبان و فرهنگی مشترک داشتن بود. After the advent of Islam, until the first two centuries, being Iranian only meant having a common language and culture.

در مرحله سوم خصوصیت قومی در زمان حکومت‌های محلی ایرانی به این خصوصیات اضافه شد و در مرحله چهارم با حاکم شدن قبایل ترک‌تبار دوباره مفهوم قومی و تا حدودی فرهنگی مورد تهدید قرار گرفت به طوری که در زمان سلجوقیان تنها چیزی که از هویت ایرانی باقی مانده بود زبان فارسی و اندکی اسطوره‌های ایرانی بود. In the third stage, ethnic characteristics were added to these characteristics during the time of Iranian local governments, and in the fourth stage, with the rule of Turkic tribes, the ethnic and to some extent cultural concept was again threatened, so that during the Seljuk period, the only thing that remained of Iranian identity was Persian language and some Iranian myths.

اما در مرحله پنجم با روی کار آمدن ایلخانان زمینه برای احیای فرهنگی، قومی و سیاسی هویت ایرانی فراهم شد و در نهایت در دوران صفوی با اضافه شدن مذهب شیعه، هویت ایرانی واجد تعاریف مذهبی، قومی، زبانی، فرهنگی و سیاسی شد. But in the fifth stage, with the rise of Ilkhans, the ground was provided for the cultural, ethnic, and political revival of Iranian identity, and finally, during the Safavid era, with the addition of the Shia religion, Iranian identity had religious, ethnic, linguistic, cultural, and political definitions.

با توجه به تمامی مواردی که گفته شد ایران با آگاهی نسبت به هویت خود پا به قرن نوزدهم که عصر ملت‌سازی و ناسیونالیسم بود گذاشت. According to all the things that have been said, Iran entered the 19th century, which was the era of nation building and nationalism, with awareness of its identity.

با شرحی که تا اینجا داده شد، ایران از جمله چند ملتی بود که از ریشه تاریخی عمیقی برخوردار بود و با بازسازی مداوم هویت پیشامدرنش با عصر ناسیونالیسم روبرو شد. With the description given so far, Iran was one of the few nations that had deep historical roots and faced the age of nationalism with the continuous reconstruction of its pre-modern identity.

به همین دلیل ناسیونالیسم در راستای تقویت هویت ملی پیشامدرن حرکت کرد و ایرانی‌ها با توجه به ذخیره تاریخیشان درصدد ساخت یک هویت ملی ایرانی مدرن برآمدند. For this reason, nationalism moved in the direction of strengthening the pre-modern national identity and Iranians tried to build a modern Iranian national identity according to their historical reserve.

واژه ملت یا Nation از کلمه لاتین ناسیون به معنای گروهی که بخاطر تولد یا محل سکونت با هم ارتباط دارند گرفته شده است. The word nation is derived from the Latin word nation, which means a group that is related by birth or place of residence.

در زبان فارسی واژه ملت از قرن نوزدهم به عنوان برابرنهاد ناسیون رایج شد. In the Persian language, the word nation became common since the 19th century as the equivalent of the nation.

اما ملت دو معنای متفاوت داشت، از یک طرف به جماعات مذهبی اشاره داشت مثل ملت مسلمان یا ملت یهود و از طرف دیگر کاربردی ملی داشت مثل ملت ایران. But the nation had two different meanings, on the one hand, it referred to religious groups, such as the Muslim nation or the Jewish nation, and on the other hand, it had a national application, such as the Iranian nation.

همچنین واژه‌هایی مثل وطن یا میهن که در دوران مدرن به سرزمین ملی تعبیر شدند در قدیم بیشتر به محل تولد و زندگی فرد اشاره داشتند. Also, words such as Watan or Mihan, which were interpreted as the national land in the modern era, in ancient times mostly referred to the place of birth and life of a person.

واژه کشور هم در تاریخ سنتی ایران به قلمرو پادشاهی اطلاق می‌شد. In the traditional history of Iran, the word country was also referred to the territory of the kingdom.

با جنبش‌های روز افزون اصلاحی واژه‌هایی مثل وطن‌پرستی یا معادل فارسی آن میهن‌پرستی، خاک و ناسیونالیسم ایرانی رایج شده و شهروندی به جای رعایا به کار گرفته شد. With the increasing reform movements, words such as patriotism or the Persian equivalent of patriotism, soil and Iranian nationalism became common and citizenship was used instead of subjects.

در کنار این‌ها گسترش مطبوعات و آموزش و سواد مردم باعث شد که عده بیشتری با اندیشه‌های سیاسی مدرن ملت و ناسیونالیسم آشنا شوند و آرام آرام راه برای ایجاد طبقه روشنفکر باز شود. In addition to these, the expansion of the press and the education and literacy of the people made more people familiar with the modern political ideas of the nation and nationalism, and the way to create an intellectual class was slowly opened.

یکی از دلایلی که در آن سال‌ها به ناسیونالیسم توجه ویژه‌ای می‌شد موقعیت تاسف بار ایران بود، ایران دوبار از روس شکست خورده بود و درگیر قحطی و همه‌گیری وبا و طاعون بود. One of the reasons that special attention was paid to nationalism in those years was the unfortunate situation of Iran, Iran had been defeated by Russia twice and was involved in famine and epidemics of cholera and plague.

در چنین وضعیتی تخیل یک گذشته باشکوه می‌توانست از لحاظ روانی کمک کننده باشد. In such a situation, the imagination of a glorious past could be psychologically helpful.

نگاهی که غالبا به گذشته پیش از اسلام می‌شد از همین جا نشات می‌گرفت. The view that was often given to the past before Islam originated from here.

مشخصه این نوع ناسیونالیسم که به ناسیونالیسم رمانتیک معروف است، نفرت از فتح ایران توسط اعراب و مقایسه تمدن به اصطلاح باشکوه قبل از اسلام با وضع فعلی و همچنین مقایسه ایران با ملت‌های توسعه یافته غربی بود. The characteristic of this type of nationalism, which is known as romantic nationalism, was the hatred of the conquest of Iran by the Arabs and the comparison of the so-called magnificent civilization before Islam with the current situation, as well as the comparison of Iran with developed western nations.

آن‌ها حاکمان فعلی یعنی پادشاهان و روحانیون را مقصر می‌دانستند و رهایی ایران از شر مشکلات را از طریق رهایی از گذشته اسلامی یعنی رهایی از دین اسلام و پیروی از تمدن غرب می‌دانستند. They blamed the current rulers, i.e. the kings and clerics, and they believed that the liberation of Iran from its problems was through liberation from the Islamic past, that is, liberation from the religion of Islam and following Western civilization.

طرفداران ناسیونالیسم رمانتیک کمک بسیار مهمی برای ریشه‌های فکری و جهت گیری ایدئولوژیک انقلاب مشروطه بودند و به نظر من از همین گذر هم ضربه‌های بسیار مهمی به ایران زدند، چرا که هنوز هم که هنوز است این نگاه نوستالژیک به گذشته و مقایسه ایران با پیشرفته‌ترین کشورهای غربی جلوی هرگونه کار جدی و اصلاحی را گرفته و رویکردها را بسیار سطحی و رمانتیک کرده است. The supporters of romantic nationalism were a very important contribution to the intellectual roots and ideological orientation of the constitutional revolution, and in my opinion, they dealt a very important blow to Iran, because even now, this nostalgic look at the past and comparing Iran with the most advanced western countries is still there. It has prevented any serious and corrective work and has made the approaches very superficial and romantic.