×

Nous utilisons des cookies pour rendre LingQ meilleur. En visitant le site vous acceptez nos Politique des cookies.


image

Chronos Videos | Science, افلاطون و اتمیست‌ها

افلاطون و اتمیست‌ها

سلام!

من آرش هستم و امروز اینجام تا با شما توی دنیای فلسفه سفر کنیم.

تأثیراتی که فلسفه توی ادیان،

ادبیات، هنر و دولت ها گذاشته رو

بررسی کنیم و اصلن ببینیم فلسفه

کجای زندگی روزمره ی ما قرار گرفته

و چرا قدرت و نفوذش رو توی جوامع از دست داده.

تو این قسمت

از افلاطون و ابن سینا می شنویم و با نهضت

فکری اتمیست ها توی یونان باستان

بیشتر آشنا می شیم.

دنیای فلسفه دنیای خیلی بزرگیه که

پاسخ به خیلی از سؤال ها توی اون پنهان شده.

افلاطون یا پلوتو توی دوران زندگیش

تعریف های مختلفی رو از فلسفه ارائه داده

و در کتاب های مختلفش تعریف های گوناگونی وجود داشته.

اون توی رساله ی فیدو، فلسفه رو اینجوری تعریف می کنه:

پی بردن به جهل خویش و موانع کسب معرفت در این جهان،

رها ساختن روح از دلبستگی های مادی

جهت آماده شدن برای کسب معرفت در ساحت

برین غیرمادی.

شاید این تعریف ماها رو یاد دین بندازه.

اما جلوتر که بریم و رابطه ی بین ادیان

و فیلسوف ها رو بررسی کنیم

متوجه می شیم که درواقع خیلی از تفکرات

دینی ما ریشه در فلسفه

و عقاید فیلسوف ها داشته. بدون شک

رویکرد ابزاری ای که افلاطون

توی فلسفه برای کنترل افکار مردم داشته

تأثیر کمی روی استفاده ای که امروزه دولت ها

از دین برای کنترل عقاید من و شما دارن، نداشته.

باید اینو بدونیم که فلاسفه

صرفاً آدمای خوبی با دغدغه های مثبت نبودن.

خیلی از مواقع توی تاریخ بشر

این فلاسفه بودن که با ترویج ویا

حمایت از یک تفکر اشتباه نه تنها

زخم های بشریت رو التیام نبخشیدن

بلکه عمق اون ها رو بیشتر و بیشتر کردن.

این افلاطون بوده که اعتقاد داشته برای کنترل

عقاید مردم، شما می تونین تفکرات اونها رو کنترل بکنید

و چه ابزاری بهتر از دین

برای کنترل تفکرات مردم؟

ولی فلسفه هم مثل خیلی از چیزای دیگه خوبی هایی داشته

و در خیلی از مواقع به داد بشریت رسیده.

از یونان فاصله می گیریم و به قلب ایران می ریم

جایی که ابن سینا توی اوج دوران آشفتگی

اروپا، به نقد عقاید افلاطون

و پیروانش نشسته بوده

و جایگاه ارسطو رو

توی فلسفه هر روز بالاتر می برده.

شاید برای خیلی از ما ابن سینا

از پیشروهای علم پزشکی بوده

اما باید بدونیم که توی دنیای فلسفه

ابن سینا جایگاه خیلی مهمی داره و حتی

خیلی از فلاسفه اون رو بعد از ارسطو دومین

فیلسوف تأثیرگذار تاریخ بشری می دونن.

نفوذ ابن سینا و ابن رشد روی فلسفه ی مسیحیت

یه جورایی غیرقابل انکاره.

اما ما امروز نه به افلاطون می پردازیم

و نه به فیلسوف های اسلامی و شرقی.

امروز می خوایم نهضت فکری ای رو بررسی کنیم

که نتایج بسیار قابل توجهی

توی یونان باستان گرفته. اسم این نهضت

اتمیست ها است و دو تا فیلسوف خیلی مهم رو توی خودش جای داده

یعنی لیوسیپوس و دموکریتوس که حدود

۳۵۰ تا ۴۵۰ سال قبل از میلاد مسیح

توی یونان باستان زندگی می کردن

در رابطه با لیوسیپوس اطلاعات چندانی

در اختیار نداریم اما اسم اون بارها توی رساله های

ارسطو و دموکریت ذکر شده.

برتراند راسل، فیلسوف بزرگ انگلیسی

می گفته که افلاطون نفرت زیادی از

لیوسیپوس داشته و حتی تلاش بسیار زیادی کرده

که کتاب ها و نظریات اون رو از تاریخ فلسفه پاک بکنه.

اما از دموکریتوس اطلاعات بیشتری در اختیار داریم.

اون یه فیلسوف ماتریالیست بوده و در طول زندگیش

به ایران و مصر سفر کرده.

اون ۴۰۰ سال قبل از میلاد مسیح باور به

اتم داشته و اتم رو تجزیه ناپذیرترین

جزء جهان هستی می دونسته و برای این دلیل خوبی میاورده.

اون معتقد بوده که در اتم خلاء وجود داره

و برای همین تجزیه نمی شه.

حالا برای این که بیشتر با این حرف آشنا بشیم

مثالی می زنم. اون معتقد بوده که

علت این که چاقو می تونه سیب رو ببره

فضای خالی بین اتم های سیبه که

اجازه می ده چاقو در بین اون ها سر بخوره

و سیب رو پاره بکنه.

البته لازم نیست که بگم همه ی این نتایج رو

اون بدون داشتن میکروسکوپ گرفته و

صرفاً به مشاهداتش استناد کرده.

از نظر دموکریتوس اتم ها دائماً در حال حرکت بودن و

به هم برخورد می کردن، اما یه وقت هایی

این اتم ها توی هم چفت می شدن و تشکیل

حلقه هایی رو می دادن که این حلقه ها اول اجسام

و در نهایت جهان هستی رو به وجود میاوردن.

اون خاصیت هایی مثل وزن رو جزو ماهیت اتم

می دونسته اما معتقد بوده خواصی مثل گرمی و سردی

به خاطر وجود حس توی ما انسان ها وجود داره

و در غیر این صورت ما اون ها رو احساس نمی کردیم و

جزو خواص باطنی اتم ها نیستش.

دموکریتوس یا همون دموکریت

به جهان های موازی اعتقاد داشته

و بر این باور بوده که این جهان ها با هم اختلاف های ریزی

دارن. بحثی که توی فیزیک امروز

بسیار داغه و اگه اطلاعات بیشتری می خواین می تونین به

ویدیوی کرونوس در این رابطه مراجعه کنین.

گفتم که دموکریتوس ماتریالیست بوده و

روح رو یک چیز مادی می دونسته و تفکر رو

از عوامل ایجاد حرکت و نوعی حرکت می دونسته.

احترامی که دموکریتوس برای تفکر قائل بوده، ما رو یاد دکارت

پدر فلسفه ی مدرن غرب میندازه

که برای فلسفه نوعی روش بر اساس قدرت تفکر

و نتیجه گیری ابداع کرد که

بسیاری از فلاسفه ی بعد از اون با استناد

به همین روش نتایج خیلی بزرگی به دست آوردن.

درضمن باید اینم بگم که دموکریتوس

اعتقادی به تصادف اصلاً نداشته

و دارای یه جور طرز فکر مکانیکی بوده.

برای این که بیشتر درک بکنیم طرز فکر مکانیکی یعنی چی

مثالی می زنم:

در پاسخ به این سؤال که ما چرا نونوایی داریم،

افلاطون و پیروانش این جواب رو اینجوری می دادن که

نیاز مردم به نون برای رفع گشنگی

باعث ایجاد نونوایی می شه. اما دموکریتوس

به قبل از این پدیده رجوع می کرده و می گفته چه عواملی

باید به وجود بیان که باعث بشن نونوایی به وجود بیاد.

نکته ی خیلی مهمی که باید بهش دقت بکنیم

اینه که دموکریتوس همه ی این نتیجه گیری ها رو

با مشاهده کسب کرده.

شروع کار با پرسیدن یک «چرا» بوده

بعدش اون به آنالیز و تحلیل اطلاعاتی که از طریق

مشاهداتش به دست اومده می نشسته

و از همه ی این ها مهم تر

اون به خودش این جرأت رو می داده که به نقاط ناشناخته ی مغزش

سفر بکنه و جواب سؤال ها رو اون تو پیدا بکنه.

کاری که همه ی ما انسان ها می تونیم انجام بدیم و

در خودمون پیشرفت های بسیار زیادی رو به وجود بیاریم.

این اپیزود رو با شعری از شلی

تموم می کنم و از کرونوس به خاطر این که این تریبون رو

در اختیار من گذاشته تشکر می کنم.

از آفرینش تا انهدام

پیوسته جهان ها بر جهان ها می غلتند و می گذرند

مانند حباب ها بر روی رودها

که می درخشند، می ترکند و می گذرند.


افلاطون و اتمیست‌ها Platon und die Atomisten Plato and the atomists Platon i atomiści

سلام!

من آرش هستم و امروز اینجام تا با شما توی دنیای فلسفه سفر کنیم.

تأثیراتی که فلسفه توی ادیان،

ادبیات، هنر و دولت ها گذاشته رو

بررسی کنیم و اصلن ببینیم فلسفه

کجای زندگی روزمره ی ما قرار گرفته

و چرا قدرت و نفوذش رو توی جوامع از دست داده.

تو این قسمت

از افلاطون و ابن سینا می شنویم و با نهضت

فکری اتمیست ها توی یونان باستان

بیشتر آشنا می شیم.

دنیای فلسفه دنیای خیلی بزرگیه که

پاسخ به خیلی از سؤال ها توی اون پنهان شده.

افلاطون یا پلوتو توی دوران زندگیش

تعریف های مختلفی رو از فلسفه ارائه داده

و در کتاب های مختلفش تعریف های گوناگونی وجود داشته.

اون توی رساله ی فیدو، فلسفه رو اینجوری تعریف می کنه:

پی بردن به جهل خویش و موانع کسب معرفت در این جهان،

رها ساختن روح از دلبستگی های مادی

جهت آماده شدن برای کسب معرفت در ساحت

برین غیرمادی.

شاید این تعریف ماها رو یاد دین بندازه.

اما جلوتر که بریم و رابطه ی بین ادیان

و فیلسوف ها رو بررسی کنیم

متوجه می شیم که درواقع خیلی از تفکرات

دینی ما ریشه در فلسفه

و عقاید فیلسوف ها داشته. بدون شک

رویکرد ابزاری ای که افلاطون

توی فلسفه برای کنترل افکار مردم داشته

تأثیر کمی روی استفاده ای که امروزه دولت ها

از دین برای کنترل عقاید من و شما دارن، نداشته.

باید اینو بدونیم که فلاسفه

صرفاً آدمای خوبی با دغدغه های مثبت نبودن.

خیلی از مواقع توی تاریخ بشر

این فلاسفه بودن که با ترویج ویا

حمایت از یک تفکر اشتباه نه تنها

زخم های بشریت رو التیام نبخشیدن

بلکه عمق اون ها رو بیشتر و بیشتر کردن.

این افلاطون بوده که اعتقاد داشته برای کنترل

عقاید مردم، شما می تونین تفکرات اونها رو کنترل بکنید

و چه ابزاری بهتر از دین

برای کنترل تفکرات مردم؟

ولی فلسفه هم مثل خیلی از چیزای دیگه خوبی هایی داشته

و در خیلی از مواقع به داد بشریت رسیده.

از یونان فاصله می گیریم و به قلب ایران می ریم

جایی که ابن سینا توی اوج دوران آشفتگی

اروپا، به نقد عقاید افلاطون

و پیروانش نشسته بوده

و جایگاه ارسطو رو

توی فلسفه هر روز بالاتر می برده.

شاید برای خیلی از ما ابن سینا

از پیشروهای علم پزشکی بوده

اما باید بدونیم که توی دنیای فلسفه

ابن سینا جایگاه خیلی مهمی داره و حتی

خیلی از فلاسفه اون رو بعد از ارسطو دومین

فیلسوف تأثیرگذار تاریخ بشری می دونن.

نفوذ ابن سینا و ابن رشد روی فلسفه ی مسیحیت

یه جورایی غیرقابل انکاره.

اما ما امروز نه به افلاطون می پردازیم

و نه به فیلسوف های اسلامی و شرقی.

امروز می خوایم نهضت فکری ای رو بررسی کنیم

که نتایج بسیار قابل توجهی

توی یونان باستان گرفته. اسم این نهضت

اتمیست ها است و دو تا فیلسوف خیلی مهم رو توی خودش جای داده

یعنی لیوسیپوس و دموکریتوس که حدود

۳۵۰ تا ۴۵۰ سال قبل از میلاد مسیح

توی یونان باستان زندگی می کردن

در رابطه با لیوسیپوس اطلاعات چندانی

در اختیار نداریم اما اسم اون بارها توی رساله های

ارسطو و دموکریت ذکر شده.

برتراند راسل، فیلسوف بزرگ انگلیسی

می گفته که افلاطون نفرت زیادی از

لیوسیپوس داشته و حتی تلاش بسیار زیادی کرده

که کتاب ها و نظریات اون رو از تاریخ فلسفه پاک بکنه. To erase his books and theories from the history of philosophy.

اما از دموکریتوس اطلاعات بیشتری در اختیار داریم.

اون یه فیلسوف ماتریالیست بوده و در طول زندگیش

به ایران و مصر سفر کرده.

اون ۴۰۰ سال قبل از میلاد مسیح باور به

اتم داشته و اتم رو تجزیه ناپذیرترین

جزء جهان هستی می دونسته و برای این دلیل خوبی میاورده.

اون معتقد بوده که در اتم خلاء وجود داره

و برای همین تجزیه نمی شه.

حالا برای این که بیشتر با این حرف آشنا بشیم

مثالی می زنم. اون معتقد بوده که

علت این که چاقو می تونه سیب رو ببره

فضای خالی بین اتم های سیبه که

اجازه می ده چاقو در بین اون ها سر بخوره

و سیب رو پاره بکنه.

البته لازم نیست که بگم همه ی این نتایج رو

اون بدون داشتن میکروسکوپ گرفته و

صرفاً به مشاهداتش استناد کرده.

از نظر دموکریتوس اتم ها دائماً در حال حرکت بودن و

به هم برخورد می کردن، اما یه وقت هایی

این اتم ها توی هم چفت می شدن و تشکیل

حلقه هایی رو می دادن که این حلقه ها اول اجسام

و در نهایت جهان هستی رو به وجود میاوردن.

اون خاصیت هایی مثل وزن رو جزو ماهیت اتم

می دونسته اما معتقد بوده خواصی مثل گرمی و سردی

به خاطر وجود حس توی ما انسان ها وجود داره

و در غیر این صورت ما اون ها رو احساس نمی کردیم و

جزو خواص باطنی اتم ها نیستش.

دموکریتوس یا همون دموکریت

به جهان های موازی اعتقاد داشته

و بر این باور بوده که این جهان ها با هم اختلاف های ریزی

دارن. بحثی که توی فیزیک امروز

بسیار داغه و اگه اطلاعات بیشتری می خواین می تونین به

ویدیوی کرونوس در این رابطه مراجعه کنین.

گفتم که دموکریتوس ماتریالیست بوده و

روح رو یک چیز مادی می دونسته و تفکر رو

از عوامل ایجاد حرکت و نوعی حرکت می دونسته.

احترامی که دموکریتوس برای تفکر قائل بوده، ما رو یاد دکارت

پدر فلسفه ی مدرن غرب میندازه

که برای فلسفه نوعی روش بر اساس قدرت تفکر

و نتیجه گیری ابداع کرد که

بسیاری از فلاسفه ی بعد از اون با استناد

به همین روش نتایج خیلی بزرگی به دست آوردن.

درضمن باید اینم بگم که دموکریتوس

اعتقادی به تصادف اصلاً نداشته

و دارای یه جور طرز فکر مکانیکی بوده.

برای این که بیشتر درک بکنیم طرز فکر مکانیکی یعنی چی

مثالی می زنم:

در پاسخ به این سؤال که ما چرا نونوایی داریم،

افلاطون و پیروانش این جواب رو اینجوری می دادن که

نیاز مردم به نون برای رفع گشنگی People's need for bread to satisfy hunger

باعث ایجاد نونوایی می شه. اما دموکریتوس

به قبل از این پدیده رجوع می کرده و می گفته چه عواملی

باید به وجود بیان که باعث بشن نونوایی به وجود بیاد.

نکته ی خیلی مهمی که باید بهش دقت بکنیم

اینه که دموکریتوس همه ی این نتیجه گیری ها رو

با مشاهده کسب کرده.

شروع کار با پرسیدن یک «چرا» بوده

بعدش اون به آنالیز و تحلیل اطلاعاتی که از طریق

مشاهداتش به دست اومده می نشسته

و از همه ی این ها مهم تر

اون به خودش این جرأت رو می داده که به نقاط ناشناخته ی مغزش

سفر بکنه و جواب سؤال ها رو اون تو پیدا بکنه.

کاری که همه ی ما انسان ها می تونیم انجام بدیم و

در خودمون پیشرفت های بسیار زیادی رو به وجود بیاریم.

این اپیزود رو با شعری از شلی

تموم می کنم و از کرونوس به خاطر این که این تریبون رو

در اختیار من گذاشته تشکر می کنم.

از آفرینش تا انهدام

پیوسته جهان ها بر جهان ها می غلتند و می گذرند

مانند حباب ها بر روی رودها

که می درخشند، می ترکند و می گذرند.