جادوگری و روانکاوی
توی تقریباً همه ی جوامع
مخصوصاً جوامع غربی
قبل از شکل گیری مذهب، جادوگری وجود داشته.
جادو و سحر یه جورایی از همون شکل گیری بشر باهاش بوده
اما جادو چی بوده و چرا به وجود اومده؟
دایرة المعارف بریتانیکا جادو رو نوعی منطق معرفی می کنه
که سعی می کنه با استفاده از نیروهای نامرئی یا ماوراء طبیعه
روی وقایع و مواد تأثیر بذاره.
ریشه ی کلمه ی magic یا همون جادو
کلمه ی «مگوی» در یونانی بوده.
اشاره ی این کلمه به قوم ماد بوده که مذهب زردشتی داشتن.
ظاهراً خیلی از سنت های جادوگری از خاورمیانه تأثیر گرفتن.
جادو و اشکال مختلفش مثل غیبگویی و کیمیاگری و غیره
توی همه ی بخش های زندگی وجود داشته و
جزء جدایی ناپذیر زندگی بشر بوده.
در حالی که فال گیری و غیب گویی به پیشبینی آینده می پرداخته
خود جادو و سحر سعی می کرده روی قدرت خارجی تأثیر بذاره.
انسان فکر می کرده می تونه با انجام کارایی
اراده ی خدایان رو تغییر بده
و مثلاً باعث بشه که بارون بباره.
توی مصر باستان، «را» خدای خورشید
وقتی می خواست غروب کنه مجبور بود به یه جنگ تمام عیار
با سپاه شیطان به سرکردگی آپپی بره
که دشمن خونی «را» بوده.
ارتش «آپپی» حتی قدرت این رو داشته که توی
روز به جنگ با خورشید بپردازه
و ابرهای سیاه روانه ی آسمون کنه.
مردم برای کمک به خدای خورشید هر روز این تشریفات رو انجام می دادن:
یه مجسمه از آپپی به شکل تمساح یا مار ترسناک می ساختن
و روی اون با مرکب اسم اهریمن رو می نوشتن.
بعدش کاهن روی اون مجسمه که
نماد دشمن خدا بود تف می انداخت،
با کارد اون رو چاکش می داد،
می انداختش روی زمین و اطرافش آتش بزرگی راه می انداختن.
این مراسم هر شب و حتی توی روزای ابری و طوفانی اجرا می شده.
اعمالی مثل فالگیری و تعبیر خواب
حتی توسط حکومت ها هم استفاده می شده
و بعضی از محققین
حتی پیامبرها، شامان ها و آخوندها رو جزو جادوگرها محسوب می کردن.
اما جادوگری قبل از این که تبدیل به یه امر عمومی بشه
یه امر شخصی و زندگی همه بوده.
یکی از جادوهایی که توسط انسان های اولیه انجام می شده
این بوده که مجسمه ی دشمنشون رو می ساختن
و به این مجسمه صدمه وارد می کردن
و معتقد بودن
هر صدمه ای که به این مجسمه یا تمثال وارد بشه به دشمن واقعیشون هم وارد می شه.
این کار توسط همه ی مردم انجام می شده!
یه مثال دیگه.
وقتی شکارچی ها میرفتن شکار، بچه هاشون نباید توی خونه روی زمین
با چوب شکل راه و مسیر بکشن چون
این کار باعث می شده شکارچی دیگه
نتونه راه برگشت به خونه رو پیدا کنه.
یا کسی که توی جنگ کمان به بدنش اصابت میکرده
اونو بعد از خارج کردن از بدنش توی یخ میذاشته
تا درد جراحت رو کاهش بده.
اما همه ی ما می دونیم که با دعا کردن بارون نمیاد
و با فحش دادن به همسایه مون اون از هستی ساقط نمیشه.
اما هنوز ما به یه سری از خرافات این جوری اعتقاد داریم.
سؤال من اینه: چی باعث شد که جادو
هزاران سال قدرتش رو حفظ کنه
و فقط بعد از میلاد مسیح شروع به محو شدن بکنه؟
جامعه شناسا و روانشناسای زیادی به بررسی پدیده ی جادو و جادوگری پرداختن
و سعی کردن اون رو توضیح بدن
که در بین اونها تایلور، فریزر و
پدر علم روانکاوی فروید قرار داره.
فروید توی کتاب «توتم و تابو» توی سال ۱۹۱۸
با نتیجه گیری از تحقیقات بی شمار دانشمندای قبل از خودش
رفتارهای انسان های بومی قبل از دوره ی تمدن رو مورد بررسی قرار میده.
فریزر و فروید معتقد بودن
انسان ها اون موقع ها فکر می کردن چون میتونن به تصوراتشون حاکم باشن
نسبت به اشیا هم میتونن تسلط داشته باشن.
انسانی رو در نظر بگیرین که قبلاً مثل حیوون زندگی می کرده
و حالا مسلح به ذهنی شده که توش تصاویر وجود داره و قابلیتهای زیادی داره.
انسان تا مدتهای مدیدی فکر می کرده
اتفاق هایی که توی ذهنش میفته با واقعیت هیچ فرقی نداره!
پس اگه میل انسان بر
شکست دادن دشمن باشه،
این کار می تونسته به سادگی ساختن مجسمه ی اون دشمن
و صدمه زدن بهش باشه.
بعدتر وقتی این انسان به این اعتقاد شک می کنه
و ذهنیت شک توش شکل میگیره
زمانی هست که جادو جای خودش رو به مذهب،
و بعد به علم میده.
محققین زیادی وجود دارن که معتقدن جادو، مذهب و علم
نتیجه ی تاریخی هم هستن.
وقتی جادو منسوخ میشه مذهب جاشو می گیره
و وقتی مذهب منسوخ می شه
علم سعی می کنه روی قدرت های خارجی تأثیر بذاره.
اما طبق تفسیری که فروید توی کتاب توتم و تابو بهش اشاره می کنه
سحر و جادو شیوه ی ابتدایی تفکر بشر بوده و اصلی که بر اون حاکم بوده
قدرت مطلق ذهن بوده.
اون میگه که انسان در ابتدا فقط با میل خودش سروکار داشته.
در واقع هنوز برای انسان اولیه فرصت درک این موضوع
وجود نداشته که واقعیت بعضی وقتا با اون
چیزی که توی ذهنش وجود داره فرق داره.
اما این شک کم کم و بالاخره توی تاریخ به وجود میاد
و جادو و خرافات از بین میره.
اینجا فرصت نمیشه بیشتر در مورد کتاب فروید صحبت کنم
اما اگه می خواین در مورد منشأ روح،
بت و شیاطین هم اطلاعات بیشتری کسب بکنین
پیشنهاد می کنم این کتاب صد و چند صفحه ای رو بخونین.
پس توی مرحله ی تاریخی ای که جادو توی اون حاکمه
انسان قدرت مطلق داره.
هرچیزی که میل انسان حکم کنه براش اتفاق میفته
یعنی وجود خود میل یا نیت اتوماتیک منجر به رفع اون میل میشده.
توی مرحله ی بعد از تاریخ که مذهب حاکم میشه
انسان یه بخشی از اقتدارش رو به خدایان میده.
خدایانی که دیگه در دسترس انسان نیستن
و به راحتی میشه همه چیزو گردن اونا انداخت.
اما توی همین مرحله هم باز انسان فکر میکنه
می تونه با انجام کارایی اراده ی خدایان رو تغییر بده.
توی انجیل به روایت متی، هنگام تولد مسیح
جادوگرهایی بودن که به نام ستاره شناسان خردمند پارسی شناخته میشدن.
بر اساس افسانه های مسیحی،
دقیقاً از همون زمان ها جنگ بین مسیحیان و جادوگران شروع میشه.
مسیحیان می گفتن نیروی این جادوگرها و مسیح
از معجزات الهی بوده درحالی که
جادوگران فقط از توهمات و نیروهای اهریمنی استفاده می کنن.
اما جادو هیچوقت به صورت کامل از بین نرفت.
اعتقاد به چشم نظر از عهد بیزانس وجود داشته.
مردم معتقد بودن حسود
نیات جنی داره و مسیحی ها باید به شکلی با این نیروی شیطانی مبارزه کنن.
بله، راه حل مسیحیت چی بود؟
یه چشم نظر دیگه برای مبارزه با اون چشمی که چشم زده.
خیلی عجیب نیست؟
آیا یه سنگ آبی می تونسته از شکستن پای یه آدم محافظت کنه؟
این به ما نشون میده که مردم واقعاً معتقد بودن که می تونه
و همین براشون کافی بوده.
بین سال های ۳۰۰ تا ۱۰۵۰ میلادی که اوج شکل گیری مسیحیت بوده
جادوگرها رو کافر می دونستن.
در سال ۱۳۲۴ میلادی توی ایرلند، لیدی الیس کایتلر
به اتهام انجام کارهای جادویی،
داشتن سکس با اجنه،
تلاش برای پیشگویی آینده و
مسموم کردن سه شوهر اولش به اعدام محکوم میشه.
البته خیلی از کسایی که به جادوگری محکوم می شدن
مثل ژرمن ها و اسکاندیناویایی هایی که
مذهب رسمی باهاشون حال نمی کرده.
اونا هم به عنوان کافر شناخته میشدن.
کم کم خود مذهب برای کارهایی مثل جن گیری،
درمان توسط دارو و مسمومیت، از فرمول ها و
شیوه های قدیمی جادوگرها استفاده کرد
و به اصطلاح اون ها رو مسیحی کرد.
در نهایت از اواخر قرون وسطی تا اوایل عصر مدرن
کسایی که جادوی سیاه می کردن توی دادگاه های تفتیش عقاید
به اعدام محکوم شدن و کتاب هاشون سوزونده شد.
و کسانی که جادوی سفید مثل فالگیری و کیمیاگری می کردن
با ترس و لرز یا به کارشون ادامه دادن
یا به مذهب گرویدن.
توی عصر روشنگری تقریباً توی همه ی جوامع غربی جادوگرها رو به عنوان شارلاتان میشناختن.
البته همینجا باید توضیح بدم که
یه تعداد محدودی از محققین هم
معتقدن جادوگرا اصلن وجود نداشتن
که بخوان تحت تعقیب قرار بگیرن و
تمام کسانی که به عنوان جادوگر دستگیر میشدن
افرادی بودن که مخالف کلیسا و مذهب بودن.
تا یادم نرفته بگم که مرز بین جادو و علم هم گاهی خیلی مخدوش میشه
چون علم خودش در ابتدا از جادوهای علمی ای مثل ستاره شناسی و کیمیاگری شروع شد.
تمدن غرب با این سیستم تکاملی جادو، مذهب، علم
سازگاری داره اما خیلی وقتا
تعریف انسان شناسانه ی موضوع سخت میشه چون
چیزی که برای کسی جادو تعریف میشه ممکنه برای کس دیگه ای مذهب باشه
یا برعکس.
روانکاوی علم بسیار پیچیده و جذابی هست
و همونطور که دیدیم شکل گیری اراده و میل اولیه توی انسان رو
دلیل به وجود اومدن چیزی به نام جادو معرفی میکنه.
ما هم روانکاوی رو راحت نمیذاریم و توی اپیزودهای آینده
به بررسی و نقد ایده های روانکاوی هم می پردازیم.
اگه از این ویدئو خوشتون اومده، مشترک کانال بشید و
این ویدئو رو برای دوستاتون هم بفرستید.
مرسی از منبع عظیم انرژیتون و این که اون رو به اشتراک میذارین.