×

Ми використовуємо файли cookie, щоб зробити LingQ кращим. Відвідавши сайт, Ви погоджуєтесь з нашими cookie policy.


image

The Iranian Revolution | دولت و انقلاب در ایران, دولت و انقلاب در ایران (4)

دولت و انقلاب در ایران (4)

مبارزه با گران‌فروشی، سیاست‌های ضد بازرگانی، افزایش دستمزدها و کنترل قیمت‌ها، سرمایه‌داران را به این جمع‌بندی رساند که سرمایه خود را از ایران خارج کنند. در کنار این‌ها سرمایه‌داران در خطر بازداشت و زندان قرار گرفتند که به عدم اعتماد روز افزون بورژوازی بالا کمک می‌کرد. در نتیجه شاه حمایت برخی از اعضای این طبقه را از دست داد و این تضاد منافع باعث شکاف در طبقه حاکم شد. با کاهش قیمت نفت در سال 1355 مشکلات حکومت بیشتر هم شد، اقداماتی که برای کنترل تورم صورت گرفته بود به شروع رکود کمک کرد و درآمدهای نفتی دیگر قادر به تامین هزینه‌ها نبودند. در نتیجه برای جبران کسری دولت مالیات‌ها رشد کرد که خود عاملی شد برای نارضایتی بیشتر. تورم، رکود و کاهش درآمد دولت سه چالش عمده اقتصادی حکومت در این سال‌ها بود.

با روی کار آمدن جمشید آموزگار این امید برای حکومت وجود داشت که بتواند از چالش‌های اقتصادی به سلامت عبور کند اما سیاست‌های متناقض دولت که از یک طرف باید با آزادسازی قیمت‌ها و عدم افزایش دستمزدها حمایت طبقه بورژوازی صنعتی را به دست می‌آورد و جلوی خروج سرمایه از کشور را می‌گرفت و از طرف دیگر باید با تورم مبارزه می‌کرد و قدرت خرید مردم را افزایش می‌داد، عملا امکانی برای عبور از این چالش‌ها باقی نمی‌گذاشت. بورژوازی سنتی بازار هم که از سیاست تعیین قیمت‌ها و مبارزه با گران‌فروشی لطمه دیده بود بر شدت مخالفتش با رژیم اضافه کرد. در نتیجه هم مردم ناراضی بودند هم بورژوازی بازار و هم بورژوازی صنعتی.

در بین این نارضایتی‌ها سیاست آزادسازی سیاسی هم که بیشتر تحت فشار آمریکا بود در دستور کار قرار گرفت. مردم ناراضی حالا می‌توانستند به آزادی به حکومت اعتراض کنند. نقش آزادی سیاسی در تسریع انقلاب را توکویل اینطور بیان می‌کند: «همواره این‌طور نیست که انقلاب زمانی رخ دهد که [شرایط] جامعه رو به وخامت می‌رود. [برعکس] معمولا هنگامی اتفاق می‌افتد که مردمی که مدت‌های مدید بدون اعتراض با خفقان‌آورترین قوانین کنار آمده‌اند، به محض اینکه دریابند از فشار این قوانین کاسته شده است، علیه آن‌ها شورش می‌کنند. بنابراین، نظم اجتماعی‌ای که به وسیله یک انقلاب سرنگون می‌شود، تقریبا همیشه بهتر از نظم اجتماعی ماقبل آن است و تجربه نشان می‌دهد که معمولا خطرناک‌ترین لحظه برای حکومتی بد، لحظه‌ای است که دست به اصلاحات بزند. تنها نبوغی عظیم می‌تواند پادشاهی را که بعد از مدت مدیدی سرکوب، اتباعش تصمیم به آزاد کردن خود می‌گیرند نجات دهد. شرارت‌ها و بدی‌هایی که مدت‌ها به دلیل اجتناب‌ناپذیریشان تحمل می‌شدند، به محض ایجاد تصور گریز از آن تحمل‌ناپذیر می‌شود.»

روندی که تا اینجا طی شد به این صورت بود، شاه برای کاهش نفوذ طبقه بورژوازی بالا و جلوگیری از ایجاد فئودالیسم صنعتی دست به یکسری اقدامات محدود کننده زد و سعی کرد با اعطای سهام به کارگران هم از طبقه کارگر یارگیری کند و هم طبقه بورژوازی صنعتی را محدود کند. این اقدام شاه در کنار افزایش دستمزدها و کاهش حمایت از طبقه بورژوازی بالا به از دست رفتن حمایت این طبقه منتهی شد و سرمایه‌داران بخشی از سرمایه خود را از ایران خارج کردند. با افزایش قیمت نفت و تزریق این ثروت بادآورده به کشور هم سطح توقع مردم بالا رفت و هم قدرت خرید و در نتیجه تورم. مردم برای دستیابی به رفاه بیشتر از روستاها به شهرها هجوم آوردند و عمدتا در کارهای ساختمانی مشغول به کار شدند. این مهاجرت گسترده به شهرها تبعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی داشت که در این کتاب خیلی به آن‌ها پرداخته نشده. با فروکش کردن شوک نفتی درآمد کشور کاهش پیدا کرد، اکثر پروژه‌های ساختمانی دچار رکود شدند و دولت دیگر سرمایه‌ای نداشت تا با توسل به آن قیمت‌ها را کنترل کند، در نتیجه رکود تورمی اتفاق افتاد و اکثر مهاجرین ناراضی را در معرض بسیج توده‌ای قرار داد. تا اینجا شاه درآمد نفتی، ثبات اقتصادی و حمایت طبقه بورژوازی را از دست داده بود و تنها ارتش، سازمان‌های سرکوبگر، حمایت آمریکا و حمایت بخش کوچکی از توده‌ها که از اصلاحات ارضی و پخش سهام کارگری منتفع شده بودند را داشت.

اعتراضات در ابتدا به صورت پراکنده و نامنسجم شروع شد. تا اینکه مصطفی خمینی به طرز بحث برانگیزی وفات کرد و حدودا 45 روز بعد مقاله معروف اطلاعات با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» منتشر شد. دو روز بعد اولین تظاهرات سازمان یافته مردمی در قم صورت گرفت که با سرکوب پلیس مواجه شد و طبق آمار رسمی شش نفر کشته و نه نفر زخمی شدند. چهل روز بعد در 29 بهمن 1356 به مناسبت چهلم کشته‌شدگان قم در تبریز مراسمی پیش‌بینی شده بود که با دخالت شهربانی برگزار نشد و شهر به آشوب کشیده شد، طی این آشوب دفتر حزب رستاخیز، چند بانک و سینما و خودروهای دولتی به آتش کشیده شدند. حکومت مجبور شد برای برقراری امنیت و سرکوب مردم از ارتش استفاده کند که در نتیجه باعث بالاتر رفتن خشونت‌ها شد و طبق آمار رسمی 13 نفر کشته و 118 نفر زخمی به جا گذاشت. گفته می‌شود که شعار مرگ بر شاه اولین بار در قیام تبریز سر داده شد. بازار و روحانیت منشا قیام قم و تبریز بودند، همان طبقه‌ای که همیشه در حاشیه تصمیم‌گیری‌های کلان اقتصادی حکومت بودند و به نوعی خودبسندگی و استقلال از حکومت دست پیدا کرده و ایدئولوژی اسلام سیاسی را دنبال می‌کردند.

با گسترش اعتراضات مشخص شد که دولت بحران اقتصادی آموزگار کارایی لازم را ندارد، جنایت تلخ و تاسف‌بار سینما رکس آبادان که ابتدا گمان می‌رفت توسط رژیم شاه انجام شده اما بعدتر مشخص شد که توسط متعصبین مذهبی صورت گرفته باعث تسریع در عزل دولت آموزگار شد و دولت بحران سیاسی روی کار آمد. هدف از تشکیل این دولت برقراری ارتباط با میانه‌روها بود تا کنترل جنبش اسلامی را در دست بگیرند. در کل دو نیروی عمده سیاسی مخالف شاه وجود داشت یکی تندروها به رهبری آیت الله خمینی که هیچ سازشی با رژیم نداشتند و گروه دوم میانه‌روهایی بودند مثل جبهه ملی، نهضت آزادی، کانون وکلا و دیگرانی که به دنبال اجرای قانون اساسی مشروطه بودند. دولت آشتی ملی شریف امامی سعی کرد با دادن امتیاز به میانه‌روها، تندروها را کنترل کند اما با مداخلات شاه که فکر می‌کرد تغییرات حداقلی کافی است، میانه‌روها به خواسته‌هاشان دست پیدا نکردند و روز به روز رادیکال‌تر می‌شدند. امتیاز دادن‌های شاه همیشه یک گام از وقایع عقب‌تر بود و در نهایت با سرکوب و کشتار 17 شهریور دیگر جایی برای سازش باقی نماند، شاه وقتی موافقت کرد که به قانون اساسی برگردد که دیگر دیر شده بود، میانه‌روها با تندروها متحد شده بودند.

با شکست دولت آشتی ملی، شاه تلاش کرد تا با سیاست مشت آهنین و روی کار آوردن ارتشی‌ها کنترل اوضاع را به دست بگیرد اما نشان داد همانطور که در امتیاز دادن به میانه‌روها جدی نیست در سرکوب هم جدی نیست و این بی‌تصمیمی و البته اجازه ندادن به دیگران برای تصمیم‌گیری کار را تمام کرده بود. در همین دوران هم هست که آمریکا در حمایت از شاه مردد می‌شود، منافع دولت آمریکا حل مسالمت آمیز بحران سیاسی، حفظ وحدت ارتش و جلوگیری از قدرت گرفتن چپ‌ها و تندروها بود. کارتر جورج بال را برای مذاکره با میانه‌روها به ایران فرستاد و جورج بال پیشنهاد کرد که شاه استعفا دهد و شورای سلطنت تشکیل شود. ژنرال هایزر هم به ایران فرستاده شد تا ارتش را متقاعد کند که از رژیم جدید حمایت کند و یکپارچگی خود را از دست ندهد. اما شاپور بختیار، آخرین نخست‌وزیر شاه که از چهره‌های جبهه ملی و میانه‌رو بود، نه حمایت میانه‌روها را به دست آورد نه تندروها و نه حتی ارتش را.

ایران در این فاصله توسط دو دولت اداره می‌شد یکی دولتی که منتسب شاه بود و دولتی دیگر که منتسب آیت الله خمینی بود. با اعلام بی‌طرفی ارتش، عملا دولت بختیار سقوط کرد و حکومت به دست دولت موقت افتاد و بی‌طرفی ارتش خیلی زود به حمایت ارتش از انقلاب تبدیل شد. به این ترتیب شاه حمایت آمریکا، سازمان‌های سرکوبگر و در آخر از همه حمایت ارتش را از دست داد.

انقلاب به زعم هانا آرنت در اصل به معنای بازگشت است و این درباره انقلاب ایران به درستی صدق می‌کند، ایدئولوژی انقلابی که بر مبنای ناسیونالیسم اسلامی یا اسلام سیاسی بنا شده بود به دنبال زنده کردن سنت‌ها بود و علل عقب ماندگی ایران را پشت پا زدن به سنت‌ها می‌دانست.

پیروزی انقلاب هم مثل تبعید رضاشاه از ایران باعث آزادی و تحرک طبقات شد، طبقات مختلفی که در دوران رژیم شاه سرکوب شده بودند بعد از پیروزی انقلاب به دنبال جایگاه خود در قدرت و بازسازی دولت بودند. گروه اول میانه‌روها بودند که شامل احزابی چون جبهه ملی، نهضت آزادی، جبهه دموکرات ملی، جامعه سوسیالیست‌ها، کانون وکلا، حزب جمهوری خلق مسلمان و چند حزب و گروه دیگر بودند این‌ها عمدتا خاستگاهی از طبقه متوسط داشتند و شامل متخصصان، حقوق‌دانان، روحانیون طراز اول و اپوزوسیون‌های قدیمی بودند. این‌ها از قانون اساسی مشروطه حمایت می‌کردند، به دنبال استقرار رژیمی لیبرال بودند و مخالف حکومت روحانیون. در کل این احزاب پایگاه اجتماعی وسیعی نداشتند.

گروه دوم احزاب بنیادگرای اسلامی بودند که بعد از انقلاب بوجود آمدند، این‌ها به دنبال تغییر رژیم سیاسی از پادشاهی به جمهوری بودند و از ولایت فقیه دفاع می‌کردند و طرفدار وحدت دین و سیاست بودند. احزاب بنیادگرا عمدتا از روحانیون رده‌پایین که در پیوند با بازار بودند تشکیل شده بود. حزب جمهوری اسلامی حزب اصلی بنیادگرایان اسلامی بود که به زعم نویسنده معتقد بودند که «حاکمیت ناشی از خداوند است و تمام قوانین باید مبتنی بر قانون اسلامی همراه با رهبری دولت از سوی یک فقیه یا امام باشد.» این گروه بواسطه شبکه مساجد و گروه‌های بسیاری که در اکثر شهرها تشکیل داده بودند از جایگاه بهتری نسبت به میانه‌روها در بسیج مردمی برخوردار بودند.

گروه سوم احزاب اسلامی رادیکال بودند که تفکری ناسیونالیستی و ضد امپریالیستی داشتند. احزاب اصلی این گروه شامل جنبش مسلمانان مبارز، جاما و مجاهدین خلق بودند که گرایشات سوسیالیستی داشتند، از ملی شدن همه صنایع و مصادره اموال و استقرار شوراها حمایت می‌کردند. از نظر این احزاب مالکیت در اسلام اشتراکی بود و اسلام مالکیت خصوصی را به رسمیت نمی‌شناخت. اعضای این احزاب عمدتا از بین دانشجوها، دانش آموزان و بازاری‌ها بودند و فقط مجاهدین خلق بود که طرفداران زیادی داشت.

گروه چهارم احزاب چپ‌گرا بودند، از لحاظ مطالبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تفاوت چندانی بین احزاب اسلامی رادیکال و گروه‌های چپ‌گرا وجود نداشت، چپ‌ها به دنبال ملی کردن صنایع و بانک‌ها، مبارزه با امپریالیسم و حق خودمختاری برای گروه‌های قومیتی بودند. چپ‌ها به زعم نویسنده از نفوذ قابل ملاحظه‌ای در ایدئولوژی انقلاب برخوردار بودند و مهم‌ترینشان فداییان خلق، حزب توده و پیکار بودند. این احزاب عمدتا با حکومت اسلامی و احزاب لیبرال مخالف بودند. البته حزب‌هایی هم بودند که هم با احزاب اسلامی و هم لیبرال‌ها همکاری داشتند. مثلا حزب توده طرفدار بنیادگرایان اسلامی بود و به زعم نویسنده سعی کرد با نفوذ در انقلاب، انقلاب را رادیکال‌تر کند.

بعد از انقلاب قدرت بین دو گروه اول و دوم تقسیم شد، یعنی بین میانه‌روها و بنیادگرایان اسلامی. اما تضادی که بین دیدگاه این دو گروه وجود داشت در نهایت به شکست لیبرال‌ها و غلبه بنیادگرایان اسلامی منجر شد.

دولت موقت بازرگان کنترل نهادهای به جا مانده از رژیم شاه را در اختیار داشت و به‌طوری کلی اعضای کابینه جز طبقه بورژوا محسوب می‌شدند و پیوندهایی با رژیم قدیم داشتند. این طبقه تشکیل شده بود از کارخانه‌داران، سرمایه‌داران، مالکان بزرگ و مقامات بالای رژیم شاه. دولت موقت تلاش کرد تا انتقال قدرت از رژیم قدیم به رژیم جدید به‌طور مسالمت آمیز انجام شود اما از همان ابتدای کار با نهادهایی انقلابی رودرو شد که فرماندهان ارتش و وابستگان رژیم شاه را دستگیر و بعدتر اعدام کردند. این اقدامات باعث شد که دولت موقت نتواند از طریق مذاکره با سران باقی مانده از رژیم گذشته جلوی رادیکال شدن انقلاب را بگیرد.


دولت و انقلاب در ایران (4) Government and revolution in Iran (4) Gobierno y revolución en Irán (4) Governo e rivoluzione in Iran (4) İran'da hükümet ve devrim (4)

مبارزه با گران‌فروشی، سیاست‌های ضد بازرگانی، افزایش دستمزدها و کنترل قیمت‌ها، سرمایه‌داران را به این جمع‌بندی رساند که سرمایه خود را از ایران خارج کنند. The fight against overselling, anti-trade policies, wage increases and price controls led capitalists to withdraw their capital from Iran. در کنار این‌ها سرمایه‌داران در خطر بازداشت و زندان قرار گرفتند که به عدم اعتماد روز افزون بورژوازی بالا کمک می‌کرد. Besides these, the capitalists were at risk of arrest and imprisonment, which contributed to the growing distrust of the upper bourgeoisie. در نتیجه شاه حمایت برخی از اعضای این طبقه را از دست داد و این تضاد منافع باعث شکاف در طبقه حاکم شد. As a result, the Shah lost the support of some members of this class and this conflict of interest caused a split in the ruling class. با کاهش قیمت نفت در سال 1355 مشکلات حکومت بیشتر هم شد، اقداماتی که برای کنترل تورم صورت گرفته بود به شروع رکود کمک کرد و درآمدهای نفتی دیگر قادر به تامین هزینه‌ها نبودند. With the decrease in oil prices in 1355, the government's problems increased, the measures taken to control inflation helped start the recession, and oil revenues were no longer able to cover expenses. در نتیجه برای جبران کسری دولت مالیات‌ها رشد کرد که خود عاملی شد برای نارضایتی بیشتر. As a result, taxes increased to compensate for the government's deficit, which itself became a factor for more dissatisfaction. تورم، رکود و کاهش درآمد دولت سه چالش عمده اقتصادی حکومت در این سال‌ها بود. Inflation, stagnation and decrease in government income were the three major economic challenges of the government in these years.

با روی کار آمدن جمشید آموزگار این امید برای حکومت وجود داشت که بتواند از چالش‌های اقتصادی به سلامت عبور کند اما سیاست‌های متناقض دولت که از یک طرف باید با آزادسازی قیمت‌ها و عدم افزایش دستمزدها حمایت طبقه بورژوازی صنعتی را به دست می‌آورد و جلوی خروج سرمایه از کشور را می‌گرفت و از طرف دیگر باید با تورم مبارزه می‌کرد و قدرت خرید مردم را افزایش می‌داد، عملا امکانی برای عبور از این چالش‌ها باقی نمی‌گذاشت. When Jamshid Amouzgar came to power, there was hope for the government to be able to safely overcome economic challenges, but the contradictory policies of the government, which on the one hand should gain the support of the industrial bourgeoisie by freeing prices and not increasing wages, and prevent the outflow of capital from It took the country, and on the other hand, it had to fight inflation and increase people's purchasing power, practically leaving no possibility to overcome these challenges. بورژوازی سنتی بازار هم که از سیاست تعیین قیمت‌ها و مبارزه با گران‌فروشی لطمه دیده بود بر شدت مخالفتش با رژیم اضافه کرد. The traditional market bourgeoisie, which had suffered from the policy of price fixing and the fight against overselling, increased its opposition to the regime. در نتیجه هم مردم ناراضی بودند هم بورژوازی بازار و هم بورژوازی صنعتی.

در بین این نارضایتی‌ها سیاست آزادسازی سیاسی هم که بیشتر تحت فشار آمریکا بود در دستور کار قرار گرفت. Among these dissatisfactions, the policy of political liberalization, which was mostly under the pressure of America, was put on the agenda. مردم ناراضی حالا می‌توانستند به آزادی به حکومت اعتراض کنند. نقش آزادی سیاسی در تسریع انقلاب را توکویل اینطور بیان می‌کند: «همواره این‌طور نیست که انقلاب زمانی رخ دهد که [شرایط] جامعه رو به وخامت می‌رود. Tocqueville expresses the role of political freedom in accelerating the revolution as follows: "It is not always the case that the revolution occurs when the [conditions] of society are deteriorating. [برعکس] معمولا هنگامی اتفاق می‌افتد که مردمی که مدت‌های مدید بدون اعتراض با خفقان‌آورترین قوانین کنار آمده‌اند، به محض اینکه دریابند از فشار این قوانین کاسته شده است، علیه آن‌ها شورش می‌کنند. [On the contrary] it usually happens when the people, who for a long time have put up with the most suffocating laws without protest, rebel against them as soon as they find that the pressure of these laws has been reduced. بنابراین، نظم اجتماعی‌ای که به وسیله یک انقلاب سرنگون می‌شود، تقریبا همیشه بهتر از نظم اجتماعی ماقبل آن است و تجربه نشان می‌دهد که معمولا خطرناک‌ترین لحظه برای حکومتی بد، لحظه‌ای است که دست به اصلاحات بزند. Therefore, the social order that is overthrown by a revolution is almost always better than the social order that preceded it, and experience shows that usually the most dangerous moment for a bad government is the moment when it begins to reform. تنها نبوغی عظیم می‌تواند پادشاهی را که بعد از مدت مدیدی سرکوب، اتباعش تصمیم به آزاد کردن خود می‌گیرند نجات دهد. Only great genius can save a kingdom whose subjects decide to free themselves after a long period of oppression. شرارت‌ها و بدی‌هایی که مدت‌ها به دلیل اجتناب‌ناپذیریشان تحمل می‌شدند، به محض ایجاد تصور گریز از آن تحمل‌ناپذیر می‌شود.» The evils and evils that were tolerated for a long time due to their inevitability, become unbearable as soon as the idea of escape is created.

روندی که تا اینجا طی شد به این صورت بود، شاه برای کاهش نفوذ طبقه بورژوازی بالا و جلوگیری از ایجاد فئودالیسم صنعتی دست به یکسری اقدامات محدود کننده زد و سعی کرد با اعطای سهام به کارگران هم از طبقه کارگر یارگیری کند و هم طبقه بورژوازی صنعتی را محدود کند. این اقدام شاه در کنار افزایش دستمزدها و کاهش حمایت از طبقه بورژوازی بالا به از دست رفتن حمایت این طبقه منتهی شد و سرمایه‌داران بخشی از سرمایه خود را از ایران خارج کردند. با افزایش قیمت نفت و تزریق این ثروت بادآورده به کشور هم سطح توقع مردم بالا رفت و هم قدرت خرید و در نتیجه تورم. مردم برای دستیابی به رفاه بیشتر از روستاها به شهرها هجوم آوردند و عمدتا در کارهای ساختمانی مشغول به کار شدند. این مهاجرت گسترده به شهرها تبعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی داشت که در این کتاب خیلی به آن‌ها پرداخته نشده. با فروکش کردن شوک نفتی درآمد کشور کاهش پیدا کرد، اکثر پروژه‌های ساختمانی دچار رکود شدند و دولت دیگر سرمایه‌ای نداشت تا با توسل به آن قیمت‌ها را کنترل کند، در نتیجه رکود تورمی اتفاق افتاد و اکثر مهاجرین ناراضی را در معرض بسیج توده‌ای قرار داد. With the subsidence of the oil shock, the country's income decreased, most of the construction projects stagnated, and the government no longer had the capital to control prices by resorting to it, as a result, inflationary stagnation occurred and exposed most of the disgruntled immigrants to mass mobilization. تا اینجا شاه درآمد نفتی، ثبات اقتصادی و حمایت طبقه بورژوازی را از دست داده بود و تنها ارتش، سازمان‌های سرکوبگر، حمایت آمریکا و حمایت بخش کوچکی از توده‌ها که از اصلاحات ارضی و پخش سهام کارگری منتفع شده بودند را داشت.

اعتراضات در ابتدا به صورت پراکنده و نامنسجم شروع شد. تا اینکه مصطفی خمینی به طرز بحث برانگیزی وفات کرد و حدودا 45 روز بعد مقاله معروف اطلاعات با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» منتشر شد. Until Mustafa Khomeini died in a controversial way and about 45 days later, the famous intelligence article titled "Iran and Red and Black Colonialism" was published. دو روز بعد اولین تظاهرات سازمان یافته مردمی در قم صورت گرفت که با سرکوب پلیس مواجه شد و طبق آمار رسمی شش نفر کشته و نه نفر زخمی شدند. Two days later, the first organized public demonstration took place in Qom, which was repressed by the police, and according to official statistics, six people were killed and nine were injured. چهل روز بعد در 29 بهمن 1356 به مناسبت چهلم کشته‌شدگان قم در تبریز مراسمی پیش‌بینی شده بود که با دخالت شهربانی برگزار نشد و شهر به آشوب کشیده شد، طی این آشوب دفتر حزب رستاخیز، چند بانک و سینما و خودروهای دولتی به آتش کشیده شدند. Forty days later on 29 Bahman 1356, on the occasion of the 40th killed in Qom, a ceremony was planned in Tabriz, but it was not held due to the intervention of the police and the city was thrown into chaos. حکومت مجبور شد برای برقراری امنیت و سرکوب مردم از ارتش استفاده کند که در نتیجه باعث بالاتر رفتن خشونت‌ها شد و طبق آمار رسمی 13 نفر کشته و 118 نفر زخمی به جا گذاشت. The government had to use the army to establish security and suppress the people, which resulted in an increase in violence and according to official statistics, 13 people were killed and 118 people were injured. گفته می‌شود که شعار مرگ بر شاه اولین بار در قیام تبریز سر داده شد. It is said that the slogan of death to the king was chanted for the first time in Tabriz uprising. بازار و روحانیت منشا قیام قم و تبریز بودند، همان طبقه‌ای که همیشه در حاشیه تصمیم‌گیری‌های کلان اقتصادی حکومت بودند و به نوعی خودبسندگی و استقلال از حکومت دست پیدا کرده و ایدئولوژی اسلام سیاسی را دنبال می‌کردند.

با گسترش اعتراضات مشخص شد که دولت بحران اقتصادی آموزگار کارایی لازم را ندارد، جنایت تلخ و تاسف‌بار سینما رکس آبادان که ابتدا گمان می‌رفت توسط رژیم شاه انجام شده اما بعدتر مشخص شد که توسط متعصبین مذهبی صورت گرفته باعث تسریع در عزل دولت آموزگار شد و دولت بحران سیاسی روی کار آمد. With the spread of protests, it became clear that the economic crisis of Amoozgar government is not effective, the bitter and unfortunate crime of the Rex Abadan cinema, which was initially thought to have been committed by the Shah's regime, but later it was found that it was carried out by religious fanatics, accelerated the dismissal of Amoozgar's government, and the government The political crisis came. هدف از تشکیل این دولت برقراری ارتباط با میانه‌روها بود تا کنترل جنبش اسلامی را در دست بگیرند. در کل دو نیروی عمده سیاسی مخالف شاه وجود داشت یکی تندروها به رهبری آیت الله خمینی که هیچ سازشی با رژیم نداشتند و گروه دوم میانه‌روهایی بودند مثل جبهه ملی، نهضت آزادی، کانون وکلا و دیگرانی که به دنبال اجرای قانون اساسی مشروطه بودند. In general, there were two major political forces against the Shah, one was the extremists led by Ayatollah Khomeini, who had no compromise with the regime, and the second group were the moderates, such as the National Front, the Freedom Movement, the Lawyers Association, and others who sought to implement the constitutional law. دولت آشتی ملی شریف امامی سعی کرد با دادن امتیاز به میانه‌روها، تندروها را کنترل کند اما با مداخلات شاه که فکر می‌کرد تغییرات حداقلی کافی است، میانه‌روها به خواسته‌هاشان دست پیدا نکردند و روز به روز رادیکال‌تر می‌شدند. The National Reconciliation Government of Sharif Emami tried to control the extremists by giving concessions to the moderates, but with the intervention of the Shah, who thought minimal changes were enough, the moderates did not achieve their demands and became more radical day by day. امتیاز دادن‌های شاه همیشه یک گام از وقایع عقب‌تر بود و در نهایت با سرکوب و کشتار 17 شهریور دیگر جایی برای سازش باقی نماند، شاه وقتی موافقت کرد که به قانون اساسی برگردد که دیگر دیر شده بود، میانه‌روها با تندروها متحد شده بودند. The Shah's concessions were always one step behind the events and finally with the repression and killing of 17 Shahrivar there was no room left for compromise, when the Shah agreed to return to the constitution it was too late, the moderates had united with the extremists.

با شکست دولت آشتی ملی، شاه تلاش کرد تا با سیاست مشت آهنین و روی کار آوردن ارتشی‌ها کنترل اوضاع را به دست بگیرد اما نشان داد همانطور که در امتیاز دادن به میانه‌روها جدی نیست در سرکوب هم جدی نیست و این بی‌تصمیمی و البته اجازه ندادن به دیگران برای تصمیم‌گیری کار را تمام کرده بود. در همین دوران هم هست که آمریکا در حمایت از شاه مردد می‌شود، منافع دولت آمریکا حل مسالمت آمیز بحران سیاسی، حفظ وحدت ارتش و جلوگیری از قدرت گرفتن چپ‌ها و تندروها بود. It is during this period that America hesitates to support the Shah, the interests of the American government were to resolve the political crisis peacefully, maintain the unity of the army and prevent leftists and extremists from gaining power. کارتر جورج بال را برای مذاکره با میانه‌روها به ایران فرستاد و جورج بال پیشنهاد کرد که شاه استعفا دهد و شورای سلطنت تشکیل شود. Carter sent George Ball to Iran to negotiate with the moderates, and George Ball suggested that the king resign and a royal council be formed. ژنرال هایزر هم به ایران فرستاده شد تا ارتش را متقاعد کند که از رژیم جدید حمایت کند و یکپارچگی خود را از دست ندهد. General Heizer was also sent to Iran to convince the army to support the new regime and not lose its integrity. اما شاپور بختیار، آخرین نخست‌وزیر شاه که از چهره‌های جبهه ملی و میانه‌رو بود، نه حمایت میانه‌روها را به دست آورد نه تندروها و نه حتی ارتش را. But Shapour Bakhtiar, the last prime minister of the Shah, who was a figure of the National Front and a moderate, did not gain the support of the moderates, nor the extremists, nor even the army.

ایران در این فاصله توسط دو دولت اداره می‌شد یکی دولتی که منتسب شاه بود و دولتی دیگر که منتسب آیت الله خمینی بود. During this period, Iran was governed by two governments, one government that was assigned to the Shah and the other government that was assigned to Ayatollah Khomeini. با اعلام بی‌طرفی ارتش، عملا دولت بختیار سقوط کرد و حکومت به دست دولت موقت افتاد و بی‌طرفی ارتش خیلی زود به حمایت ارتش از انقلاب تبدیل شد. With the announcement of the army's neutrality, Bakhtiar's government practically fell and the government fell into the hands of the interim government, and the army's neutrality soon turned into the army's support for the revolution. به این ترتیب شاه حمایت آمریکا، سازمان‌های سرکوبگر و در آخر از همه حمایت ارتش را از دست داد. In this way, the Shah lost the support of the United States, repressive organizations, and finally the support of the army.

انقلاب به زعم هانا آرنت در اصل به معنای بازگشت است و این درباره انقلاب ایران به درستی صدق می‌کند، ایدئولوژی انقلابی که بر مبنای ناسیونالیسم اسلامی یا اسلام سیاسی بنا شده بود به دنبال زنده کردن سنت‌ها بود و علل عقب ماندگی ایران را پشت پا زدن به سنت‌ها می‌دانست. According to Hannah Arendt, revolution basically means return, and this applies to the Iranian revolution correctly. The revolutionary ideology, which was based on Islamic nationalism or political Islam, sought to revive traditions and overcome the causes of Iran's backwardness. He knew the traditions.

پیروزی انقلاب هم مثل تبعید رضاشاه از ایران باعث آزادی و تحرک طبقات شد، طبقات مختلفی که در دوران رژیم شاه سرکوب شده بودند بعد از پیروزی انقلاب به دنبال جایگاه خود در قدرت و بازسازی دولت بودند. The victory of the revolution, like the exile of Reza Shah from Iran, led to the freedom and mobility of the classes, the various classes that were oppressed during the Shah's regime sought their place in power and the reconstruction of the government after the victory of the revolution. گروه اول میانه‌روها بودند که شامل احزابی چون جبهه ملی، نهضت آزادی، جبهه دموکرات ملی، جامعه سوسیالیست‌ها، کانون وکلا، حزب جمهوری خلق مسلمان و چند حزب و گروه دیگر بودند این‌ها عمدتا خاستگاهی از طبقه متوسط داشتند و شامل متخصصان، حقوق‌دانان، روحانیون طراز اول و اپوزوسیون‌های قدیمی بودند. The first group was the moderates, which included parties such as the National Front, the Freedom Movement, the National Democratic Front, the Socialist Society, the Bar Association, the Muslim People's Republic Party, and several other parties and groups. First, there were old oppositions. این‌ها از قانون اساسی مشروطه حمایت می‌کردند، به دنبال استقرار رژیمی لیبرال بودند و مخالف حکومت روحانیون. در کل این احزاب پایگاه اجتماعی وسیعی نداشتند.

گروه دوم احزاب بنیادگرای اسلامی بودند که بعد از انقلاب بوجود آمدند، این‌ها به دنبال تغییر رژیم سیاسی از پادشاهی به جمهوری بودند و از ولایت فقیه دفاع می‌کردند و طرفدار وحدت دین و سیاست بودند. The second group was Islamic fundamentalist parties that emerged after the revolution, they sought to change the political regime from a monarchy to a republic, and defended the authority of the jurist and were in favor of the unity of religion and politics. احزاب بنیادگرا عمدتا از روحانیون رده‌پایین که در پیوند با بازار بودند تشکیل شده بود. حزب جمهوری اسلامی حزب اصلی بنیادگرایان اسلامی بود که به زعم نویسنده معتقد بودند که «حاکمیت ناشی از خداوند است و تمام قوانین باید مبتنی بر قانون اسلامی همراه با رهبری دولت از سوی یک فقیه یا امام باشد.» این گروه بواسطه شبکه مساجد و گروه‌های بسیاری که در اکثر شهرها تشکیل داده بودند از جایگاه بهتری نسبت به میانه‌روها در بسیج مردمی برخوردار بودند. The Islamic Republic Party was the main party of Islamic fundamentalists who, according to the author, believed that "sovereignty comes from God and all laws must be based on Islamic law with the leadership of the government by a jurist or imam." This group had a better position than the moderates in popular mobilization due to the network of mosques and many groups they had formed in most cities.

گروه سوم احزاب اسلامی رادیکال بودند که تفکری ناسیونالیستی و ضد امپریالیستی داشتند. احزاب اصلی این گروه شامل جنبش مسلمانان مبارز، جاما و مجاهدین خلق بودند که گرایشات سوسیالیستی داشتند، از ملی شدن همه صنایع و مصادره اموال و استقرار شوراها حمایت می‌کردند. The main parties of this group included the militant Muslim movement, Jama and the People's Mujahideen, which had socialist tendencies, supported the nationalization of all industries, the confiscation of property, and the establishment of councils. از نظر این احزاب مالکیت در اسلام اشتراکی بود و اسلام مالکیت خصوصی را به رسمیت نمی‌شناخت. According to these parties, ownership in Islam was communal and Islam did not recognize private ownership. اعضای این احزاب عمدتا از بین دانشجوها، دانش آموزان و بازاری‌ها بودند و فقط مجاهدین خلق بود که طرفداران زیادی داشت.

گروه چهارم احزاب چپ‌گرا بودند، از لحاظ مطالبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تفاوت چندانی بین احزاب اسلامی رادیکال و گروه‌های چپ‌گرا وجود نداشت، چپ‌ها به دنبال ملی کردن صنایع و بانک‌ها، مبارزه با امپریالیسم و حق خودمختاری برای گروه‌های قومیتی بودند. The fourth group were left-wing parties. In terms of political, economic and social demands, there was not much difference between radical Islamic parties and left-wing groups. چپ‌ها به زعم نویسنده از نفوذ قابل ملاحظه‌ای در ایدئولوژی انقلاب برخوردار بودند و مهم‌ترینشان فداییان خلق، حزب توده و پیکار بودند. According to the author, the leftists had considerable influence in the ideology of the revolution, and the most important of them were the people's devotees, the Tudeh party, and Pikar. این احزاب عمدتا با حکومت اسلامی و احزاب لیبرال مخالف بودند. البته حزب‌هایی هم بودند که هم با احزاب اسلامی و هم لیبرال‌ها همکاری داشتند. مثلا حزب توده طرفدار بنیادگرایان اسلامی بود و به زعم نویسنده سعی کرد با نفوذ در انقلاب، انقلاب را رادیکال‌تر کند.

بعد از انقلاب قدرت بین دو گروه اول و دوم تقسیم شد، یعنی بین میانه‌روها و بنیادگرایان اسلامی. اما تضادی که بین دیدگاه این دو گروه وجود داشت در نهایت به شکست لیبرال‌ها و غلبه بنیادگرایان اسلامی منجر شد. But the conflict between the views of these two groups ultimately led to the defeat of the liberals and the victory of the Islamic fundamentalists.

دولت موقت بازرگان کنترل نهادهای به جا مانده از رژیم شاه را در اختیار داشت و به‌طوری کلی اعضای کابینه جز طبقه بورژوا محسوب می‌شدند و پیوندهایی با رژیم قدیم داشتند. The temporary government of the merchants had control over the institutions left over from the Shah's regime, and in general, the members of the cabinet were considered to belong to the bourgeois class and had ties to the old regime. این طبقه تشکیل شده بود از کارخانه‌داران، سرمایه‌داران، مالکان بزرگ و مقامات بالای رژیم شاه. This class was made up of factory owners, capitalists, big owners and high officials of the Shah's regime. دولت موقت تلاش کرد تا انتقال قدرت از رژیم قدیم به رژیم جدید به‌طور مسالمت آمیز انجام شود اما از همان ابتدای کار با نهادهایی انقلابی رودرو شد که فرماندهان ارتش و وابستگان رژیم شاه را دستگیر و بعدتر اعدام کردند. The interim government tried to transfer power from the old regime to the new regime peacefully, but from the very beginning, it faced revolutionary institutions that arrested and later executed the army commanders and associates of the Shah's regime. این اقدامات باعث شد که دولت موقت نتواند از طریق مذاکره با سران باقی مانده از رژیم گذشته جلوی رادیکال شدن انقلاب را بگیرد. These measures made the interim government unable to stop the radicalization of the revolution through negotiations with the remaining leaders of the previous regime.