×

We use cookies to help make LingQ better. By visiting the site, you agree to our cookie policy.


image

Persian Literature, Forough Poem1

Forough Poem1

تولدی دیگر

* همۀ هستی من آیۀ تاریکی است که تو را در خود تکرارکنان به سحرگاه شکفتن ها و رُستن های ابدی خواهد برد من در این آیه تو را آه کشیدم آه من در این آیه تو را به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد زندگی شاید ریسمانی است که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد زندگی شاید طفلی است که از مدرسه برمی گردد زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصلۀ رخوتناک دو هم آغوشی یا عبور گیج رهگذری باشد که کلاه از سر برمی دارد و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید صبح بخیر زندگی شاید آن لحظۀ مسدودی است که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد و در این حسی است که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت در اتاقی که به اندازۀ یک تنهایی ست دل من که به اندازۀ یک عشق است به بهانه های سادۀ خوشبختی خود می نگرد به زوال زیبای گلها در گلدان به نهالی که تو در باغچۀ خانه مان کاشته ای و به آواز قناری ها که به اندازۀ یک پنجره می خوانند آه ... سهم من این است سهم من این است سهم من آسمانی ست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد سهم من پایین رفتن از یک پلۀ متروکه ست و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست و در اندوه صدایی جان دادن

که به من می گوید دستهایت را دوست می دارم دستهایم را در باغچه می کارم سبز خواهم شد

می دانم می دانم می دانم و پرستوها در گودی انگشتان جوهری ام تخم خواهند گذاشت گوشواری به دو گوشم می آویزم از دو گیلاس سرخ همزاد و به ناخن هایم برگ گل کوکب می چسبانم کوچه ای هست که در آنجا پسرانی که به من عاشق بودند هنوز با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر به تبسم های معصوم دخترکی می اندیشند که یک شب او را

باد با خود برد کوچه ای هست که قلب من آن را از محله های کودکی ام دزدیده است سفرِ حجمی در خط زمان و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن حجمی از تصویری آگاه که ز مهمانی یک آینه برمی گردد و بدین سان است که کسی می میرد و کسی می ماند هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد

مرواریدی صید نخواهد کرد من پری کوچک غمگینی را می شناسم

که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد *

Forough Poem1 Forough Poem1 Forough Poème1 Forough Poesia1 Şiir1

تولدی دیگر rebirth

* همۀ هستی من آیۀ تاریکی است که تو را در خود تکرارکنان به سحرگاه شکفتن ها و رُستن های ابدی خواهد برد من در این آیه * My whole being is a dark verse that will take you to the dawn of eternal blossoms and resurrections in myself. تو را آه کشیدم آه من در این آیه تو را به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان دراز است که هر روز زنی I drew you oh oh I in this verse I connected you to the tree and water and fire Life is maybe a long street that every woman با زنبیلی از آن می گذرد زندگی شاید ریسمانی است که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد زندگی شاید طفلی است که It goes through a basket. Life is maybe a string with which a man hangs himself from a branch. Life is maybe a child who از مدرسه برمی گردد زندگی شاید  افروختن سیگاری باشد در فاصلۀ رخوتناک دو هم آغوشی یا عبور گیج رهگذری باشد Coming back from school Life may be smoking a cigarette in a sluggish distance between two hugs or passing a passing gag که کلاه از سر برمی دارد و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید صبح بخیر زندگی شاید آن لحظۀ مسدودی است Who takes off his hat and says to another passer-by with a meaningless smile, good morning, maybe life is a blocked moment که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد و در این حسی است که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت در اتاقی که به اندازۀ یک تنهایی ست That my gaze in Ni Ni destroys your eyes, and it is in this feeling that I will combine it with the perception of the moon and with the reception of darkness in a room that is the size of a loneliness. دل من که به اندازۀ یک عشق است به بهانه های سادۀ خوشبختی خود می نگرد به زوال زیبای گلها در گلدان به نهالی که تو در باغچۀ خانه مان کاشته ای و به آواز قناری ها که به اندازۀ یک پنجره می خوانند آه ... سهم من این است سهم من این است سهم من آسمانی ست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد سهم من پایین رفتن از یک پلۀ متروکه ست و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست و در اندوه صدایی جان دادن ... This is my share This is my share My share is the sky that a curtain takes away from me My share is to go down an abandoned staircase and reach something in decay and homelessness My share is a sad walk in the garden Memories and a voice in sorrow

که به من می گوید دستهایت را دوست می دارم دستهایم را در باغچه می کارم سبز خواهم شد

می دانم می دانم می دانم و پرستوها در گودی انگشتان جوهری ام تخم خواهند گذاشت گوشواری به دو گوشم می آویزم از دو گیلاس سرخ همزاد و به ناخن هایم برگ گل کوکب می چسبانم کوچه ای هست که در آنجا پسرانی که به من عاشق بودند هنوز با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر به تبسم های معصوم دخترکی می اندیشند که یک شب او را

باد با خود برد کوچه ای هست که قلب من آن را از محله های کودکی ام دزدیده است سفرِ حجمی در خط زمان و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن حجمی از تصویری آگاه که ز مهمانی یک آینه برمی گردد و بدین سان است که کسی می میرد و کسی می ماند هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد

مرواریدی صید نخواهد کرد من پری کوچک غمگینی را می شناسم

که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد *