×

We use cookies to help make LingQ better. By visiting the site, you agree to our cookie policy.


image

B Plus Podcast, Focus 1

Focus 1

سلام. این اپیزود یازدهم پادکست بی پلاسه. و در مهر نود و هفت منتشر می شه. بی پلاس پادکستیه که در هر اپیزودش من، علی بندری، یک کتاب غیرداستانی رو به صورت چکیده و خلاصه برای شما تعریف می کنم. در اپیزود یازده رفتیم سراغ کتابی با عنوان تمرکز Focus. نوشتۀ آقای دنیل گلمن. کتاب پرفروش و موفقی بوده. مثل بقیۀ کتاب هایی که در فصل اول بی پلاس خلاصه شون رو شنیدید. در آمازون بیشتر از سیصد و پنجاه تا review داره، چهار تا ستاره داره. در Goodreads هم بیشتر از شش هزار نفر review نوشتن براش. کتابیه که خیلیا خوندنش و به نظرشون کتاب خوبی بوده. من هم خوندمش. و هم از خود کتاب خوشم آمده و هم نویسنده ش رو تصمیم گرفتم دنبال کنم. آقای گلمن، نویسندۀ کتاب های علمی پرفروش زیادیه دربارۀ خلاقیت، دربارۀ شفافیت، مراقبه، و از همه مهم تر و معروف تر دربارۀ هوش هیجانی. این آقا کسیه که با نوشتن کتابی بسیار موفق و پرفروش با همین عنوان Emotional Intelligence این اصطلاح هوش هیجانی رو مطرح کرد در عرصۀ عمومی. و رواجش داد در دهۀ نود. نویسنده ایه مهم، خوش صحبت و بسیار بسیار موفق.کتاب هاش به فارسی هم ترجمه شده. از جمله همین کتابش. یه کاری که ما از این هفته داریم می کنیم اینه که الان شما می تونید برید توی بی پلاس پادکست دات کام و بعضی از کتاب هایی رو که خلاصه هاشون رو در اپیزودهای قبلی این پادکست تعریف کردیم و همین کتاب تمرکز رو مثلاً، از لینک هایی که توی پست اپیزودشون گذاشتیم برید بخرید. برای بعضی از کتاب ها نسخۀ دیجیتال رو لینک دادیم، برای بعضی ها نسخۀ کاغذی رو، برای یه کتاب نسخۀ صوتی رو. این کاریه که دوست داریم ادامه هم بدیم. از اول هم دوست داشتیم بکنیم. الان هم کردیم. دوست داریم ادامه هم بدیم. که شما شنونده های پادکست بتونید این طوری کتابی رو که ما دربارش توی پادکست حرف زدیم، با تخفیف بخرین. و از بی پلاس هم این طوری حمایت کردین اگه این کار رو بکنید. الان برای چهار تا از کتاب ها لینک خرید گذاشتیم. امیدواریم که ناشرها و فروشنده های دیگری هم بیان جلو. و بتونیم این همکاری رو گسترش بدیم. لیست کتاب هایی که الان برای خرید هست توی سایت رو آخر این اپیزود می گم. الان دیگه بیشتر طول ندیم این مقدمه رو. و بریم سراغ خلاصۀ کتاب تمرکز. منبع اصلی ما در این اپیزود هم مثل بقیۀ اپیزودهای پادکست بی پلاس، فصل اول بی پلاس، سایت انگلیسی زبان blinkist ه. کتاب رو این طوری شروع می کنه نویسنده. که می گه که دیدی یه وقتی یه مدتی موبایلت رو چک نمی کنی دلت آشوبه که وای الان یه پیغامی اومده من ندیدم؟ یه ایمیلی گرفتم که منتظرمه. من هنوز چکش نکردم. بعد هم که می ری چک می کنی، اگه پیغامی چیزی نباشه، یه خرده شاکی می شی. این حالیه که خیلی از ماها ممکنه که داشته باشیم. که دائم از یه کاری می پریم روی یکی دیگه. از این شاخه به اون شاخه. و بین این شاخه ها هی می پریم تلگرام چک می کنیم، توئیتر چک می کنیم. مدام داریم به محرک های مختلف پاسخ می دیم. و همش در معرض کلی اطلاعات هستیم. و حرف نویسنده اینه که اطلاعات و تمرکز بر خلاف هم عمل می کنن. هرچی اطلاعات بیشتر، تمرکز کمتر. و این باعث می شه که ما در عصر حواس پرتی زندگی کنیم. وقتی می گیم در عصر اطلاعات زندگی می کنیم یعنی در عصر کم بودن تمرکز و حواس پرتی داریم زندگی می کنیم. این پریدن از تلگرام به توئیتر بعد ایمیل بعد ایمو بعد اینستاگرام یعنی اینکه ما مشکل

تمرکز داریم. و نمی تونیم تصمیم بگیریم که در این لحظه به چی باید توجه کنیم. اما نویسنده می گه تمرکز کردن ممکنه. چیزی که باید یاد بگیریم اینه که چطور تصمیم بگیریم که آقا من الان می خوام به این چیز توجه کنم. و می خوام به اون چیزهای دیگه محل نگذارم. توجه مون رو ارادی بتونیم معطوف چیزی کنیم و نذاریم حواسمون پرت چیزای دیگه بشه. کنترل اوضاع رو بگیریم دست خودمون. یه مثال هم می زنه. می گه این کار ممکنه مثلاً خبرنگارای نیویورک تایمز اینا همه وسط سالن نشستن. اوپن آفیسه. سر و صدا هم هست. یکی تلفن حرف می زنه. یکی با اون یکی بحث می کنه. ولی این ها موفق می شن که تمرکز کنن. و کلی کار بکنن توی همون شرایط. بدون اینکه هی یکی بخواد به اون یکی بگه که آقا هیس! خانم آروم صحبت کن! من دارم تمرکز می کنم. من دارم کار می کنم، اینا. این یعنی اینکه می شه. با اراده می شه این رو تمرین کرد و به دست آورد. اما همه اراده شون قوی نیست برای به دست آوردن تمرکز. بیشتر ماها در طول مدتی که سر کار هستیم مشغول خیالپردازی می شیم. یا کلی وقت تلف می کنیم با کارهای باطل. واسه همینه که مهمه که این توجه ارادی رو در خودمون تقویت کنیم که بتونیم هر وقت لازم داریم اون چیزی رو که می خوایم روش تمرکز کنیم و حواسمون رو از بقیۀ چیزها پرت کنیم. کلید موفقیت اینه که کنترل دست خودمون باشه. به جز اینکه سرعتمون و بهره وری مون کم می شه وقتی حواسمون مدام پرت می شه، یک اشکال بزرگ و مهم دیگری هم داره این مریضی. این امکان رو عملاً از ما می گیره که عمیق غرق یک موضوعی بشیم. و اگه ما نتونیم عمیق غرق یک موضوعی بشیم، یاد گرفتن بسیار بسیار سخت می شه. از اون سخت تر، و تقریباً ناممکن، کشف کردن چیزهای جدیده. کسی که نتونه در چیزی عمیق بشه، واقعاً امیدی بهش نیست که بخواد چیز جدیدی کشف کنه. این موضوع انقدر جدیه که توی بعضی کشورهای شرق آسیا اعتیاد جوانان به اینترنت رو همین الان به عنوان یک مشکل در سطح ملی شناسایی کردن. و دنبال برنامه های جوانان چرا هستن براش. می گن که ما اگه اینو درست نکنیم، گرفتار خواهیم شد در آینده. ما هم اگر مهمه برامون که توانایی یادگیری مون رو ببریم بالا، لازمه که یاد بگیریم که چطوری از پرت شدن حواسمون جلوگیری کنیم در دنیای امروز، و چطوری روی یک کاری تمرکز کنیم. برای این کار، دو تا چیز رو باید تمرین کنیم. در واقع ما دو تا ذهن داریم. ذهن از بالا به پایین. و ذهن از پایین به بالا. این ها باید هی بکش واکش کنن. که این توانایی ما تقویت بشه. یعنی چی؟ ذهن پایین به بالای ما اونیه که دستورات کارهای اتوماتیک رو صادر می کنه. سریع هم هست. و با احساسات هم تحریک می شه. بالا به پایین اونیه که برنامه ریزی رو انجام میده. اونیه که کمکمون می کنه چیزهای جدید یاد بگیریم. این بخش مغز ما کندتر هم هست. و باید به صورت ارادی کنترلش کرد. خودش واکنش نشون نمی ده به محرک های حسی. اونایی که با ذهن پایین به بالاشون بیشتر کار می کنن، این ها به محرک های محیطی کلاً آسیب پذیرتر هستن. مثلاً یه مثالی می زه. می گه فکر کن یه عده ای توی صف وایسادن. چون طولانی شده زمان انتظارشون، یه عده ایشون ممکنه رفته باشن در حالت مستغرق. و یکی بیاد مثلاً بزنه جلوی صف بره جلوتر از اینا کارش رو بکنه، اینا خیلی متوجه هم نشن. اما اونایی که خیلی روی محرک های محیطی حساس اند، قطعاً می گن که آقا چی شد؟ شما از کجا اومدی؟ فاز چیه؟ چی شد رفتی جلو؟ این دو جور آدم دو جور واکنش مختلف نشون می دن.

یه حرف جالبی هم اینجا نویسنده می زنه به حرفی که ما توی یکی دیگه از اپیزودهای پادکست داشتیم، اپیزود یک بی پلاس، مربوطه. می ره سراغ اون قانون ده هزار ساعت. می گه این حرف اصلاً افسانه است که اگر شما یک کاری رو ده هزار ساعت تکرار کنی اوستا می شی توش. شما اگه تکنیک استوپ کردنت مثلاً بد باشه، هر چند هزار ساعت هم با همون تکنیک غلط فوتبال کنی، چیزی نمی شی. تفاوت آدم خبره و آدم آماتور اینه که خبره هه از ذهن بالا به پایینش استفاده کرده. و اون فعالیت های اتوماتیک و غیر ارادی ذهن پایین به بالا رو برنامه ریخته براشون و مدام بهترشون کرده. تکرار خالی و فقط کار کشیدن از bottom of mind ذهن پایین به بالا، راه به جایی نمی بره. زندگی رو بذاری رو auto pilot این باعث می شه که نتونی زمان حال رو و شرایطش رو درک کنی. نتونی چیز خوب یاد بگیری. به خاطر اینکه توجهت کم می شه.

Focus 1 Fokus 1 Focus 1 Concentrez-vous 1 Focalizzarsi 1

سلام. این اپیزود یازدهم پادکست بی پلاسه. This is the eleventh episode of the free podcast. و در مهر نود و هفت منتشر می شه. And will be published in October. بی پلاس پادکستیه که در هر اپیزودش من، علی بندری، یک کتاب غیرداستانی رو به صورت چکیده و خلاصه برای شما تعریف می کنم. BPlus is a podcast in which in each episode I, Ali Bandari, describe a non-fiction book in the form of a summary. BPlus is een podcast waarin ik, Ali Bandari, in elke aflevering een non-fictieboek beschrijf in de vorm van een abstract en een samenvatting. در اپیزود یازده رفتیم سراغ کتابی با عنوان تمرکز Focus. In episode eleven, we went to a book called Focus. نوشتۀ آقای دنیل گلمن. By Mr. Daniel Goleman. Door Daniël Daniël Gelman. کتاب پرفروش و موفقی بوده. The book has been a bestseller and a success. مثل بقیۀ کتاب هایی که در فصل اول بی پلاس خلاصه شون رو شنیدید. Like the rest of the books you summarized in the first chapter of BPlus. Net als de rest van de boeken die je in het eerste hoofdstuk van BPlus hebt samengevat. در آمازون بیشتر از سیصد و پنجاه تا review داره، چهار تا ستاره داره. It has more than three hundred and fifty reviews on Amazon, it has four stars. Het heeft meer dan driehonderdvijftig recensies op Amazon, het heeft vier sterren. در Goodreads هم بیشتر از شش هزار نفر review نوشتن براش. In Goodreads, more than six thousand people write review brushes. کتابیه که خیلیا خوندنش و به نظرشون کتاب خوبی بوده. It is a book that I read a lot and in their opinion it was a good book. من هم خوندمش. I read it too. و هم از خود کتاب خوشم آمده و هم نویسنده ش رو تصمیم گرفتم دنبال کنم. And I liked the book itself and decided to follow its author. آقای گلمن، نویسندۀ کتاب های علمی پرفروش زیادیه دربارۀ خلاقیت، دربارۀ شفافیت، مراقبه، و از همه مهم تر و معروف تر دربارۀ هوش هیجانی. Mr. Golman, the author of many best-selling scientific books about creativity, about transparency, meditation, and most importantly and famously about emotional intelligence. De heer Gelman is de auteur van bestverkopende wetenschappelijke boeken over creativiteit, transparantie, meditatie en vooral over emotionele intelligentie. این آقا کسیه که با نوشتن کتابی بسیار موفق و پرفروش با همین عنوان Emotional Intelligence این اصطلاح هوش هیجانی رو مطرح کرد در عرصۀ عمومی. This gentleman who introduced this term of emotional intelligence in the public arena by writing a very successful and best-selling book called Emotional Intelligence. Deze heer die deze term van emotionele intelligentie in de publieke arena introduceerde door het schrijven van een zeer succesvol en bestverkocht boek genaamd Emotionele Intelligentie. و رواجش داد در دهۀ نود. And it came into being in the nineties. En maakte het populair in de jaren negentig. نویسنده ایه مهم، خوش صحبت و بسیار بسیار موفق.کتاب هاش به فارسی هم ترجمه شده. An important, well-spoken and very, very successful author. His books have also been translated into Persian. از جمله همین کتابش. Including his book. یه کاری که ما از این هفته داریم می کنیم اینه که الان شما می تونید برید توی بی پلاس پادکست دات کام و بعضی از کتاب هایی رو که خلاصه هاشون رو در اپیزودهای قبلی این پادکست تعریف کردیم و همین کتاب تمرکز رو مثلاً، از لینک هایی که توی پست اپیزودشون گذاشتیم برید بخرید. One of the things we have been doing this week is that you can now go to the Plus Podcast dot com and some of the books we have outlined in previous episodes of this podcast, and this book focuses on, for example, links. Which we put in their episode post. Een van de dingen die we deze week doen, is dat je nu naar de BPlus podcast.com kunt gaan en enkele van de boeken die we in eerdere afleveringen van deze podcast hebben samengevat, en hetzelfde focusboek, bijvoorbeeld van links die we zet in de post van hun aflevering, ga en koop het. برای بعضی از کتاب ها نسخۀ دیجیتال رو لینک دادیم، برای بعضی ها نسخۀ کاغذی رو، برای یه کتاب نسخۀ صوتی رو. For some books we linked the digital version, for some the paper version, for a book the audio version. Voor sommige boeken hebben we de digitale versie gekoppeld, voor sommige de papieren versie, voor een boek de audioversie. این کاریه که دوست داریم ادامه هم بدیم. This is something we would like to continue. از اول هم دوست داشتیم بکنیم. We wanted to do it from the beginning. الان هم کردیم. We did it now. دوست داریم ادامه هم بدیم. We would like to continue. که شما شنونده های پادکست بتونید این طوری کتابی رو که ما دربارش توی پادکست حرف زدیم، با تخفیف بخرین. That you, the listeners of the podcast, can buy the book that we talked about in the podcast at a discount. Dat jij, de luisteraars van de podcast, het boek waar we het in de podcast over hadden, met korting kunt kopen. و از بی پلاس هم این طوری حمایت کردین اگه این کار رو بکنید. And you supported BePlus in the same way if you do that. En je steunde BPlus op dezelfde manier als je dat doet. الان برای چهار تا از کتاب ها لینک خرید گذاشتیم. We have now put purchase links for four of the books. We hebben nu aankooplinks geplaatst voor vier van de boeken. امیدواریم که ناشرها و فروشنده های دیگری هم بیان جلو. Hopefully other publishers and vendors will also come forward. Hopelijk komen ook andere uitgevers en leveranciers naar voren. و بتونیم این همکاری رو گسترش بدیم. And we can expand this cooperation. En die samenwerking kunnen we uitbreiden. لیست کتاب هایی که الان برای خرید هست توی سایت رو آخر این اپیزود می گم. I will list the books that are currently for purchase on the site at the end of this episode. الان دیگه بیشتر طول ندیم این مقدمه رو. We will not take this introduction any longer. We zullen deze introductie niet langer volgen. و بریم سراغ خلاصۀ کتاب تمرکز. And let's go to the summary of the focus book. منبع اصلی ما در این اپیزود هم مثل بقیۀ اپیزودهای پادکست بی پلاس، فصل اول بی پلاس، سایت انگلیسی زبان blinkist ه. Our main source in this episode, like the rest of the episodes of the BPlus podcast, the first season of BPlus, is the English site blinkist. Onze belangrijkste bron in deze aflevering, net als de rest van de afleveringen van de BPlus-podcast, het eerste seizoen van BPlus, is de Engelse site blinkist. کتاب رو این طوری شروع می کنه نویسنده. This is how the author begins the book. که می گه که دیدی یه وقتی یه مدتی موبایلت رو چک نمی کنی دلت آشوبه که وای الان یه پیغامی اومده من ندیدم؟ یه ایمیلی گرفتم که منتظرمه. That says you saw that when you were not checking your cellphone for a while, you were upset that I didn't see a message coming now? I received an e-mail waiting for me. من هنوز چکش نکردم. I haven't hammered yet. Ik heb nog niet gehamerd. بعد هم که می ری چک می کنی، اگه پیغامی چیزی نباشه، یه خرده شاکی می شی. And then you check on Ray, if the message is nothing, you're a little complainant. Als je dan gaat, check je, als er geen bericht is, word je een kleine klager. این حالیه که خیلی از ماها ممکنه که داشته باشیم. However, many of us may have. Terwijl velen van ons dat misschien wel hebben. که دائم از یه کاری می پریم روی یکی دیگه. That we are constantly jumping from one task to another. از این شاخه به اون شاخه. From this branch to that branch. و بین این شاخه ها هی می پریم تلگرام چک می کنیم، توئیتر چک می کنیم. And we jump between these branches, we check the telegram, we check Twitter. En tussen deze takken springen we, we checken het telegram, we checken Twitter. مدام داریم به محرک های مختلف پاسخ می دیم. We are constantly responding to various stimuli. We reageren constant op verschillende prikkels. و همش در معرض کلی اطلاعات هستیم. And we are all exposed to general information. En we worden allemaal blootgesteld aan algemene informatie. و حرف نویسنده اینه که اطلاعات و تمرکز بر خلاف هم عمل می کنن. And the author says that information and focus work against each other. En de auteur zegt dat informatie en focus elkaar tegenwerken. هرچی اطلاعات بیشتر، تمرکز کمتر. The more information, the less focus. و این باعث می شه که ما در عصر حواس پرتی زندگی کنیم. And that makes us live in an age of distraction. En daardoor leven we in een tijd van afleiding. وقتی می گیم در عصر اطلاعات زندگی می کنیم یعنی در عصر کم بودن تمرکز و حواس پرتی داریم زندگی می کنیم. When we say we live in the age of information, we mean in the age of lack of concentration and distraction. این پریدن از تلگرام به توئیتر بعد ایمیل بعد ایمو بعد اینستاگرام یعنی اینکه ما مشکل This jump from telegram to Twitter then email then emo then Instagram means we're having trouble

تمرکز داریم. We are focused. و نمی تونیم تصمیم بگیریم که در این لحظه به چی باید توجه کنیم. And we can not decide what to look for at the moment. اما نویسنده می گه تمرکز کردن ممکنه. But the author says concentration is possible. چیزی که باید یاد بگیریم اینه که چطور تصمیم بگیریم که آقا من الان می خوام به این چیز توجه کنم. What we need to learn is how to decide, sir, I want to pay attention to this now. و می خوام به اون چیزهای دیگه محل نگذارم. And I want to leave no room for that. توجه مون رو ارادی بتونیم معطوف چیزی کنیم و نذاریم حواسمون پرت چیزای دیگه بشه. We can focus our attention on something and not let it distract us from anything else. We kunnen onze aandacht vrijwillig op iets richten en ons niet door andere dingen laten afleiden. کنترل اوضاع رو بگیریم دست خودمون. Let's take control of the situation ourselves. Laten we de situatie zelf in handen nemen. یه مثال هم می زنه. He also gives an example. می گه این کار ممکنه مثلاً خبرنگارای نیویورک تایمز اینا همه وسط سالن نشستن. That, for example, the New York Times reporter might say, would all sit in the middle of the hall. Hij zegt dat dit kan, bijvoorbeeld als een New York Times-reporter midden in de zaal zit. اوپن آفیسه. Open Office. Open kantoor. سر و صدا هم هست. There is also noise. Er is ook lawaai. یکی تلفن حرف می زنه. Someone is talking on the phone. یکی با اون یکی بحث می کنه. One argues with the other. ولی این ها موفق می شن که تمرکز کنن. But they manage to focus. و کلی کار بکنن توی همون شرایط. And generally work in the same conditions. En werk over het algemeen onder dezelfde omstandigheden. بدون اینکه هی یکی بخواد به اون یکی بگه که آقا هیس! Without telling anyone to tell him that, sir! Zonder iemand te willen vertellen dat Mr. Hess! خانم آروم صحبت کن! Ms. Arum, speak up! Mevrouw Arum, spreek uw mond! من دارم تمرکز می کنم. I'm focusing. من دارم کار می کنم، اینا. I'm working, this. این یعنی اینکه می شه. That means it can. با اراده می شه این رو تمرین کرد و به دست آورد. This can be practiced and achieved with will. Dit kan met wilskracht worden beoefend en bereikt. اما همه اراده شون قوی نیست برای به دست آوردن تمرکز. But not all of their willpower is strong enough to gain focus. Maar niet al hun wilskracht is sterk genoeg om zich te concentreren. بیشتر ماها در طول مدتی که سر کار هستیم مشغول خیالپردازی می شیم. Most of us are fantasies while we are at work. Meestal zijn we aan het dagdromen terwijl we aan het werk zijn. یا کلی وقت تلف می کنیم با کارهای باطل. Or we waste a lot of time with vicious things. Of we verspillen al onze tijd aan slechte dingen. واسه همینه که مهمه که این توجه ارادی رو در خودمون تقویت کنیم که بتونیم هر وقت لازم داریم اون چیزی رو که می خوایم روش تمرکز کنیم و حواسمون رو از بقیۀ چیزها پرت کنیم. That is why it is important to strengthen this voluntary attention in ourselves so that we can focus what we want when we need it and distract ourselves from other things. Daarom is het belangrijk om deze vrijwillige aandacht in onszelf te versterken, zodat we ons kunnen concentreren op wat we willen wanneer we het nodig hebben en onszelf kunnen afleiden van andere dingen. کلید موفقیت اینه که کنترل دست خودمون باشه. The key to success is to be in control of our own hands. به جز اینکه سرعتمون و بهره وری مون کم می شه وقتی حواسمون مدام پرت می شه، یک اشکال بزرگ و مهم دیگری هم داره این مریضی. In addition to slowing our speed and productivity when we are constantly distracted, there is another major drawback to this illness. این امکان رو عملاً از ما می گیره که عمیق غرق یک موضوعی بشیم. It practically deprives us of the possibility of delving deeply into a subject. و اگه ما نتونیم عمیق غرق یک موضوعی بشیم، یاد گرفتن بسیار بسیار سخت می شه. And if we can't delve deep into a subject, it becomes very, very difficult to learn. از اون سخت تر، و تقریباً ناممکن، کشف کردن چیزهای جدیده. More difficult, and almost impossible, to discover new things. Moeilijker, en bijna onmogelijk, om nieuwe dingen te ontdekken. کسی که نتونه در چیزی عمیق بشه، واقعاً امیدی بهش نیست که بخواد چیز جدیدی کشف کنه. Someone who can't delve into something really has no hope of discovering something new. این موضوع انقدر جدیه که توی بعضی کشورهای شرق آسیا اعتیاد جوانان به اینترنت رو همین الان به عنوان یک مشکل در سطح ملی شناسایی کردن. This is so serious that in some East Asian countries youth Internet addiction is now recognized as a national problem. Dit is zo ernstig dat in sommige Oost-Aziatische landen jongeren internetverslaving nu als een nationaal probleem erkennen. و دنبال برنامه های جوانان چرا هستن براش. And follow the youth programs why they are brushes. می گن که ما اگه اینو درست نکنیم، گرفتار خواهیم شد در آینده. They say that if we do not do this, we will be caught in the future. Ze zeggen dat als we dit niet doen, we in de toekomst gepakt zullen worden. ما هم اگر مهمه برامون که توانایی یادگیری مون رو ببریم بالا، لازمه که یاد بگیریم که چطوری از پرت شدن حواسمون جلوگیری کنیم در دنیای امروز، و چطوری روی یک کاری تمرکز کنیم. If it's important for us to increase our learning ability, we need to learn how to avoid being distracted in today's world, and how to focus on something. برای این کار، دو تا چیز رو باید تمرین کنیم. To do this, we need to practice two things. در واقع ما دو تا ذهن داریم. In fact, we have two minds. ذهن از بالا به پایین. Mind from top to bottom. و ذهن از پایین به بالا. And the mind from the bottom up. En de geest van onderop. این ها باید هی بکش واکش کنن. They have to fake it. Ze moeten doden en halen. که این توانایی ما تقویت بشه. To strengthen our ability. Om ons vermogen te versterken. یعنی چی؟ ذهن پایین به بالای ما اونیه که دستورات کارهای اتوماتیک رو صادر می کنه. what does it mean? Our bottom-up mind is the one that issues automatic tasks. wat betekent het? Onze bottom-up mind is degene die de commando's van automatische taken geeft. سریع هم هست. It's fast too. و با احساسات هم تحریک می شه. And it is also stimulated by emotions. En het wordt ook gestimuleerd door emoties. بالا به پایین اونیه که برنامه ریزی رو انجام میده. Top down is the one who does the planning. Top-down is degene die de planning maakt. اونیه که کمکمون می کنه چیزهای جدید یاد بگیریم. The one that helps us learn new things. این بخش مغز ما کندتر هم هست. This part of our brain is also slower. و باید به صورت ارادی کنترلش کرد. And it has to be controlled voluntarily. En het moet vrijwillig worden gecontroleerd. خودش واکنش نشون نمی ده به محرک های حسی. It does not react to sensory stimuli. Het reageert niet op zintuiglijke prikkels. اونایی که با ذهن پایین به بالاشون بیشتر کار می کنن، این ها به محرک های محیطی کلاً آسیب پذیرتر هستن. Those who work with their minds more low on their minds are more vulnerable to environmental stimuli. Degenen die meer met de geest naar beneden werken, zijn in het algemeen kwetsbaarder voor omgevingsprikkels. مثلاً یه مثالی می زه. Take an example, for example. می گه فکر کن یه عده ای توی صف وایسادن. He says, "Think of some people standing in line." Hij zegt, denk erover om een paar mensen in de rij te zetten. چون طولانی شده زمان انتظارشون، یه عده ایشون ممکنه رفته باشن در حالت مستغرق. Because of the long wait, some of them may be in the submerged state. Omdat hun wachttijd is verlengd, zijn sommigen mogelijk verdronken. و یکی بیاد مثلاً بزنه جلوی صف بره جلوتر از اینا کارش رو بکنه، اینا خیلی متوجه هم نشن. And if someone remembers, for example, hitting the front of the line and doing his job ahead of them, they will not notice much. En laat iemand bijvoorbeeld vooraan in de rij gaan staan en zijn werk voor zich uit doen, daar zullen ze niet veel van merken. اما اونایی که خیلی روی محرک های محیطی حساس اند، قطعاً می گن که آقا چی شد؟ شما از کجا اومدی؟ فاز چیه؟ چی شد رفتی جلو؟ این دو جور آدم دو جور واکنش مختلف نشون می دن. But those who are very sensitive to environmental stimuli, certainly say what happened sir? Where did you come from? What is the phase? What made you go forward? These two types of people show two different types of reactions. Maar degenen die erg gevoelig zijn voor omgevingsprikkels, zeggen zeker wat er is gebeurd meneer? Waar kom je vandaan? Wat is de fase? Wat maakte dat je vooruit ging? Deze twee soorten mensen vertonen twee verschillende soorten reacties.

یه حرف جالبی هم اینجا نویسنده می زنه به حرفی که ما توی یکی دیگه از اپیزودهای پادکست داشتیم، اپیزود یک بی پلاس، مربوطه. The author also makes an interesting point here about what we had in another episode of the podcast, episode one of BPlus. De auteur maakt hier ook een interessant punt over wat we hadden in een andere aflevering van de podcast, aflevering één van B-Plus. می ره سراغ اون قانون ده هزار ساعت. He goes to that law for ten thousand hours. می گه این حرف اصلاً افسانه است که اگر شما یک کاری رو ده هزار ساعت تکرار کنی اوستا می شی توش. He says that it is a myth that if you repeat a task for ten thousand hours, you will become an Avesta. Hij zegt dat het een mythe is dat als je een taak tienduizend uur lang herhaalt, je een Avesta wordt. شما اگه تکنیک استوپ کردنت مثلاً بد باشه، هر چند هزار ساعت هم با همون تکنیک غلط فوتبال کنی، چیزی نمی شی. You would be nothing if your stopping technique, for example, is bad, even though you have been playing the wrong technique for thousands of hours. Als je stoptechniek bijvoorbeeld slecht is, zelfs als je een paar duizend uur met dezelfde verkeerde techniek voetbalt, word je niets. تفاوت آدم خبره و آدم آماتور اینه که خبره هه از ذهن بالا به پایینش استفاده کرده. The difference between an expert and an amateur is that the expert uses his or her top-down mind. Het verschil tussen een expert en een amateur is dat de expert zijn geest op en neer heeft gebruikt. و اون فعالیت های اتوماتیک و غیر ارادی ذهن پایین به بالا رو برنامه ریخته براشون و مدام بهترشون کرده. And he planned the automatic and involuntary activities of the mind up and down and made them better all the time. En hij plande de automatische en onvrijwillige activiteiten van de geest op en neer en maakte ze steeds beter. تکرار خالی و فقط کار کشیدن از bottom of mind ذهن پایین به بالا، راه به جایی نمی بره. Empty repetition and just working from the bottom of the mind to the bottom of the mind goes nowhere. Lege herhaling en gewoon werken van de bodem van de geest naar de bodem van de geest gaat nergens heen. زندگی رو بذاری رو auto pilot این باعث می شه که نتونی زمان حال رو و شرایطش رو درک کنی. Give your life to auto pilot. This makes it impossible for you to understand the present and its conditions. نتونی چیز خوب یاد بگیری. You can not learn good things. به خاطر اینکه توجهت کم می شه. Because attention is reduced.