×

We use cookies to help make LingQ better. By visiting the site, you agree to our cookie policy.


image

B Plus Podcast, Factfulness 6

Factfulness 6

غریزۀ چی بودیم؟ single perspective داشتن. یک زاویۀ دید داشتن. دو تا غریزۀ دیگه رو هم گذرا بهش اشاره کنیم. باشه دیگه بقیه اش برای تشنگان مطلب که برن خود کتاب ور بخونن. ما دیگه نمی رسیم بریم توی عمق همۀ فصل ها طبعاً. این دو تا غریزۀ مشکل ساز اصلی رو هم کوتاه می گیم رد می شیم. یکیش غریزۀ سرزنشه، دیگری عجله. سرزنش اونیه که تا یه مشکلی پیش میاد می ریم دنبال مقصر. می گه شما برو دنبال علت نه دنبال مقصر. یه سوتی ای وقتی داده می شه بپذیر که کسی عمداً نمی خواسته خرابی به بار بیاره. وقت و انرژی به جاش بذار برو به اون عوامل چندگانه ای بپرداز که اثر گذاشتن رو هم و این مشکل رو ایجاد کردن.

از اون ورم اگه کسی خیلی منم منم زد که من چنین کردم و چنان کردم و اینا، به این فکر کن که نقش خود فرد چقدر بوده، نقش سیستم چقدر بوده. آیا بدون اون آدم هم همین موفقیت حاصل می شد یا نه؟ حواسمون به دستاوردهای سیستم هم باشه به جای قهرمان پروری. اینم باز یه چیزیه که توی بررسی تاریخ خیلی کمکون می کنه. ما مقهور این نشیم که آقا آدمی این کارها رو کرد. خیلی وقت ها نقش سیستم رو دست کم می گیریم.

آخرین غریزه ای هم که می ره سراغش عجله است. چیزی که معمولاً مجبورمون می کنه که سریع تصمیم بگیریم. خیلی این تصمیم ها بعدش منحرف می شن یا تهش تصمیم های بدی از آب درمیاد. می گه هر وقت این urgency instinct دیدی داره لقد می زنه، شرایط داره قلقلکت می ده که باید تصمیم سریع بگیری، باید تصمیم بگیری ببین آیا واقعاً وقت بیشتری نمی شه گرفت؟ واقعاً نمی شه بیشتر وقت گذاشت رو ی موضوع؟ ببین آیا واقعاً مسئله این قدری که می گن فوری هست یا نه؟ ندرتاً می شه که اون طوری که ادعا می شه اولش مسئله، مسئلۀ مرگ و زندگی باشه. معمولاً می شه بیشتر وقت صرف کرد و دقیق تر تحلیل کرد مسئله رو. دنبال داده های دقیق باید بریم. دنبال داده های مرتبط باید بریم. هم باید دقیق باشن هم مرتبط.

باید سعی کنیم فوری تصمیم نگیریم. به خاطر اینکه وقتی می خوای فوری تصمیم بگیری فقط می ری سراغ بهترین سناریو و بدترین سناریو. Worst case, best case. در حالی که یه طیفی هست از خروجی های ممکن. همه رو باید بهش نگاه کنی. همیشه باید حواسمون به اثرات جانبی، عوارض جانبی کارامونم باشه. مخصوصاً کارهایی که عاجل انجام می دیم خیلی وقت ها حواسمون نیست که چه اثرات جانبی ای می تونن داشته باشن. مهم اینه که همۀ این جوانب رو، همۀ خروجی ها رو و همۀ عوارض اصلی و جانبی رو ببینیم و در نظر بگیریم.

کلاً هم حرف کتاب اینه دیگه. اینه که نگاهمون به جهان باید بر اساس فکر ها باشه. بر اساس واقعیت باشه. داده های واقعی باشه. بعضی وقتا می گه آدم ها از روی خوش نیتی میان اغراق می کنن. آب و تاب می دن در منفی نشون دادن بدی ها. چون فکر می کنن که با بزرگ کردن مثلاً آمار مشکلات توجه بیشتری می شه جلب کرد و این طوری مسئله رو راحت تر می شه حل کرد. این ضررش در دراز مدت بیشتره. چون شما داری احترام واقعیت رو کم می کنی. باید در همۀ شئونات زندگی مون، در آموزش، در تجارت، در خبرنگاری، احترام بذاریم به واقعیت و به دقیق بودن. همیشه باید حواسمون بهش باشه.

معلم ها می گه همیشه باید مطمئن باشن اطلاعاتی که می دن به روزه. بخش بزرگی از این نگاه غرب و بقیۀ دنیایی که ما داریم آقای هانس می گه از این اطلاعات قدیمی و تاریخ مصرف گذشته میاد. خبرنگارها هم مثل بقیه ممکنه که با این برداشت های غلط، با این غرائز خطاسازی که گفتیم مسیر رو اشتباه برن و ما رو هم بکشن به مسیر اشتباه. ما هرچند امیدواریم که همیشه گزارش هایی که از اوضاع می دن صادقانه باشه، ولی همیشه لازمه که منابع دیگه رو چک کنیم. همیشه لازمه که از وجه های مختلف نگاه کنیم. همیشه لازمه بسترسازی کنیم برای اطلاعاتی که می گیریم از رسانه. تا یک چیزی رو یک جایی خوندیم باور نکنیم.

حالا ایشون داره دربارۀ خبرنگار واقعی و رسانۀ درست درمون و اینا حرف می زنه. می گه چیزی که شنیدیم رو باید زاویۀ دیگه رو منبع دیگه رو چک کنیم. برای مایی که ممکنه تکیه مون به رسانه های بی سر و صاحب تلگرامی و اینا باشه، این مسئله خیلی مهم تر هم هست. رعایتش خیلی ضروری تر هم هست. از تصمیم های سریع، از اغراق دوری باید بکنیم بچسبیم به فکت، بچسبیم به واقعیت. چه در آموزش چه در خبرنگاری، چه در تجارت، چه در حرف های روزمره ای که می زنیم.

نتیجه گیری نویسنده اینه که Factfulness واقعیت محوری به خاطر برداشت های غلط و به خاطر غرائز انسانی ای که ما داریم نایاب شده و داره بر علیه ما کار می کنه. اوضاع در زمان کمی به طرز حیرت انگیزی بهتر شده. ولی تعداد زیادی از مردم فکر می کنن اوضاع داره همین طوری بدتر می شه. فهمیدن این لازمه اش اینه که فرای این شبکه های خبری نگاه کنیم. به واقعیت ها دسترسی بهتر داشته باشیم. چندوجهی نگاه کنیم به همه چی. این مثل جی پی اس کمکمون می کنه راهمون رو توی دنیا بهتر و دقیق تر پیدا کنیم. و از اون مهم تر، احتمالاً از اون مهم تر، اینه که Fact based بودن بر اساس واقعیت فکر و عمل کردن ناامیدی کمتری و استرس کمتری درست می کنه برای ما و کمکمون می کنه ببینیم دنیا به اون بدی ای که فکر می کنیم نیست. و اینکه داره بهتر می شه. و ما هم می تونیم تو بهتر بودنش یه سهمی داشته باشیم. یه هلی بدیم. این مهم تره به نظر من مهم تره از اون اصلاح دید به خودی خود.

یه پندی هم داره نویسنده دربارۀ اینکه به بچه ها چی یاد بدیم. خیلی من دوست دارم. یکی دو صفحه است توی آخر کتاب نمی شه اینجا همش رو گفت. باز توصیه می کنم که برین ببینین خودتون. می گه که اگه می خواین بچه ها به factfulness توجه کنن، واقعیت محور باشن، یاد بدیم بهشون که گذشته چطوری بوده. حتی قسمت های بد گذشته رو هم بهشون بگیم. یادشون بدیم که کلیشه های بیخود و کلیشه های معمولی و تکراری رو تشخیص بدند. یادشون بدیم که چطوری این دو تا نگاه ظاهراً مخالف هم رو داشته باشن که بله دنیا پر از درد و رنجه. و بله اوضاع خیلی بهتر از قبله. اوضاع خیلی از مردم، خیلی از قبل بهتره. یادشون بدیم که کلیشه های مذهبی و فرهنگی بی معنی ان. مسلمونا این طور، مسیحی اون طور، عربی این طور، مکزیکی اون طور حرف بیخوده.

یادشون بدیم که خبرایی که با احساساتشون می خوان بازی کنن رو تشخیص بدن. بفهمن اون خبری که طراحی شده که روی احساساتش اثر بذاره چیه. و باهاش عصبانی نشن و باهاش ناامید نشن. یادشون بدیم گول عدد رو نخورن. مچ اینایی رو که می خوان با عدد و رقم سرشون کلاه بذارن رو بگیرن. یادشون بدیم از همه مهم تر که دنیا مدام داره عوض می شه. هرچی یاد می گیرن رو باید به روز کنن مدام. انسانیت یادشون بدیم، کنجکاوی یادشون بدیم. یادشون بدیم که ما یه غرائزی داریم که خیلی وقت ها جلوی ما رو می گیرن نمی ذارن واقعیت رو بفهمیم. یادشون بدیم که اشتباهات نباید منجر بشن به خجالت کشیدن. باید منجر بشن به کنجکاوی.

من رو ول کنی می خوام همۀ کتاب رو حداقل همۀ مؤخره ش رو بخونم برای شما. نکنم دیگه واقعاً این کار رو. برین خودتون بخونین. سخنرانی های هانس رو هم برین ببینین. ببندیم این خلاصه رو اینجا دیگه. حالا توی مؤخرۀ اپیزود هم یکی دو تا نکتۀ جالب ازش می گیم.

چیزی که شنیدین اپیزود چهاردهم پادکست بی پلاس بود. این اپیزود بی پلاس رو من علی بندری به کمک فاطمه فخاریان و امید صدیق فر درست کردیم. آقای هانس روسلینگ نویسندۀ این کتاب آدم بسیار فعالی بود. اول پادکست گفتم من خودم از یه تدتاکی شناختمش چند سال پیش و تا پارسال که خیلی ناگهانی خبر مرگش آمد، دنبالش می کردم با شوق. این کتاب رو سال ها بود روش کار می کرد با پسرش و عروسش که بیشتر تصویرسازی ها و visualization ها و presentation ها خودش می گه کار اون هاست، کار کرده روش. توی Gapminder هم همکارش بودن.Gapminder.org سایتیه که کارهای هانس و این تیم روش هست. نمودارهایی که توی این اپیزود دربارش حرف زدیم اونجا هست و نمودارهای دیگه و ابزارهای دیگری که این ها توسعه دادند.

قصۀ جالبی هم داشت. سال دو هزار و شونزده بهش گفتن که یهو سرطان پیشرفتۀ پانکراس داره. دو سه ماه تا یک سال بیشتر وقت نداره. اینم یهو همۀ درس و سخنرانی و مصاحبه و برنامه و همه چی رو کنسل می کنه می گه این کتاب رو بیاین تمومش کنیم. خیلی هم سخت بوده اون تیز و بزی قبل رو پسرش می گه دیگه نداشت توی یه سال آخر. ولی کار کردن با هم. یه همون سبکی که توی سال های قبل کار می کردن. بحث بحث بحث بحث. روی تک تک چیزها و اینکه چطور ارائه بدیم چیزها رو با هم بحث کردن. نتیجه ش هم درخشانه واقعاً. یکی از آخرین چیزهایی که نوشته ایمیلیه که هانس به ناشرش زده که آره کار ما روی کتاب تمامه. و چیزی نوشتیم که خوندنش لذتبخشه و کمک می کنه که خواننده هر جای دنیا که باشه دنیا رو بهتر بفهمه.

این پسر و عروسش همونایی هم هستن که متن سخنرانی های تدش رو هم با هم می نوشتن. با هم طراحی شون می کردن. با هم کارگردانی شون می کردن. و این اولا و آنا خودشون می گن که زنده نموند هانس متأسفانه که بره دور دنیا و کتابش رو تبلیغ کنه. کاری که احتمالاً خیلی هم خوب از پسش بر میومد. و این طوری می تونست کتاب رو به دست آدم های دیگری برسونه. ولی امیدواریم که شما این کار رو بکنید. من اینو به خودم گرفتم راستش. چند سالی این آدم رو دنبال کرده بودم. بسیار بسیار چیز ازش یاد گرفتم و حالا هم امیدوارم که این طوری کمک کنم کتابش بهتر خونده بشه. بیشتر شنیده بشه. و از اون مهم تر اینکه حرفش، ایده ش و پیامش واقعاً بهتر و بیشتر دریافت بشه. رو خود من خیلی مؤثر بوده و امیدوارم که روی خیلیای دیگه هم همین طور باشه.

من چند وقت پیش یه توئیت کردم گفتم معادل پیشنهاد بدین برای عنوان فارسی کتاب. چند تا پیشنهاد خیلی خوب آمد. اما وسطش یکی یه خاطرۀ خوبی هم گفت. گفت که یه بار اتفاقی توی یه ونی در یه همایشی من کنار این آقای هانس نشستم. و اون زمان نمی شناختمش. خودش رو معرفی کرد. سر صحبت رو باز کرد. گفت که من به ایران سفر کردم. و گفت که فکر می کنم که نسل جوان آیندۀ بهتری برای ایران می سازن. اوضاع ایران بهتر از این خواهد شد. این دوستمون می گه که خیلی واضح بود که از من امیدوارتره. من بعداً که کتاب رو خوندم فهمیدم چرا امیدوارتره. این امیدواری در نگاهشه. ضمن اینکه امیدواری بیخود نیست. امیدواری پوچ نیست. ولی از نگاهش میاد. و چه نگاه خوبی هم هست. کاشکی همه داشته باشیم.

شما الان می تونید ترجمۀ فارسی بعضی از کتاب هایی که توی پادکست ازشون حرف زدیم رو از طریق سایت ماBPluspodcast.com با تخفیف بخرین. اگه دارین می خرین یادتون نره که بعضیاشون کد تخفیف داره. کد تخفیف BPlus بعضیا با لینکه که برید خودش تخفیفش اعمال می شه. ولی بعضیا رو باید کدش رو وارد کنید. کنارش نوشتیم تو سایت خودمون که کدوم چه جوریه. یه صفحه ای داریم الان. لینک ها رو همه رو جمع کردیم یه جا. همین کتاب واقعیت هم اونجا هست. کتاب تمرکز هست. کتاب استثنایی ها هست. کتاب چرا ملت ها شکست می خورند هست. یک ترجمۀ دیگری از اون صلحی که همۀ صلح ها را بر باد داد هست. کتاب قوی سیاه هست. بعضیاش الکترونیکی بعضیا کاغذی بعضیا صوتی. می تونید اونجا بخرید کتاب ها رو .

از سایت نشر نوین که این کتاب واقعیت رو بهش لینک دادیم اگر خرید کنید به جز این کتاب بقیۀ کتاب ها رو هم با کد تخفیف BPlus می تونید با تخفیف بیست درصد بخرید. موقعی که شما این اپیزود رو گوش می کنید ممکنه با دیگرانی هم به توافق رسیده باشیم. لینک های دیگر یهم اونجا اضافه کرده باشیم. بهتر اینه که سایت رو چک کنید و هر کتابی رو که می خواین ببینید اگر اونجا هست از اون طریق بخرید. دیگه این کار یک حمایتی از بی پلاس هم هست.

راه دیگر پشتیبانی از بی پلاس هم اینه که باز برید توی سایت ماBPluspodcast.com صفحۀ پشتیبانی. از اون جا می تونید با شونزده دلار اگر که خارج از ایرانید، یا با چهل و هشت هزار تومن اگر که ایران هستین. پشتیبان کل فصل اول پادکست بی پلاس بشین. ممنونیم از همۀ پشتیبان های مادی و معنوی پادکست. از رهنما کالج، اسپانسر این اپیزود. از حسین نجفی سازندۀ موزیک Intro و از مهران بوالحسنی طراح پوسترها و وبسایت پادکست بی پلاس. بی پلاس پادکستیه از چنل بی پادکست.

Factfulness 6 Factfulness 6 Feitelijkheid 6

غریزۀ چی بودیم؟ single perspective داشتن. What instinct were we? having a single perspective. Welk instinct waren wij? één perspectief hebben. یک زاویۀ دید داشتن. To have an angle of view. Heb een standpunt. دو تا غریزۀ دیگه رو هم گذرا بهش اشاره کنیم. Let us briefly mention the other two instincts. Laten we de andere twee instincten kort noemen. باشه دیگه بقیه اش برای تشنگان مطلب که برن خود کتاب ور بخونن. Okay, the rest of it is for those who want to read the book themselves. Nou ja, de rest voor degenen die dorst hebben om het boek zelf te lezen. ما دیگه نمی رسیم بریم توی عمق همۀ فصل ها طبعاً. We can no longer go into the depths of all seasons, of course. We kunnen natuurlijk niet meer in de diepten van alle seizoenen. این دو تا غریزۀ مشکل ساز اصلی رو هم کوتاه می گیم رد می شیم. I will briefly skip these two main problematic instincts. Ik zal deze twee belangrijkste problematische instincten kort overslaan. یکیش غریزۀ سرزنشه، دیگری عجله. One rushing blame, the other rushing. De ene is het instinct van schuld, de andere is haast. سرزنش اونیه که تا یه مشکلی پیش میاد می ریم دنبال مقصر. The blame is the one that goes to the trouble. De schuld is dat we op zoek zijn naar de boosdoener totdat er iets misgaat. می گه شما برو دنبال علت نه دنبال مقصر. It says you go look for the cause, not the culprit. Er staat dat je de oorzaak moet zoeken, niet de boosdoener. یه سوتی ای وقتی داده می شه بپذیر که کسی عمداً نمی خواسته خرابی به بار بیاره. It's a joke when you admit that no one deliberately wanted to ruin. Als je een zweep krijgt, geef dan toe dat niemand opzettelijk kwaad wilde doen. وقت و انرژی به جاش بذار برو به اون عوامل چندگانه ای بپرداز که اثر گذاشتن رو هم و این مشکل رو ایجاد کردن. Take the time and energy instead of going for the multiple factors that make the impact and the problem. Neem de tijd en energie om naar de meerdere factoren te gaan die elkaar beïnvloeden en dit probleem veroorzaken.

از اون ورم اگه کسی خیلی منم منم زد که من چنین کردم و چنان کردم و اینا، به این فکر کن که نقش خود فرد چقدر بوده، نقش سیستم چقدر بوده. From that swelling, if someone hit me too hard, I did this and I did that, and this, think about the role of the individual, the role of the system. Vanuit die zwelling, als iemand me te hard sloeg, deed ik dit en ik deed dat, en denk hier aan de rol van het individu, de rol van het systeem. آیا بدون اون آدم هم همین موفقیت حاصل می شد یا نه؟ حواسمون به دستاوردهای سیستم هم باشه به جای قهرمان پروری. Would it have been the same without him? Attention to the achievements of the system instead of heroism. Zou hetzelfde succes zijn bereikt zonder die persoon of niet? Focus op de prestaties van het systeem in plaats van heldhaftigheid. اینم باز یه چیزیه که توی بررسی تاریخ خیلی کمکون می کنه. Here's another thing that helps a lot in studying history. Dit is iets anders dat veel helpt bij het bestuderen van geschiedenis. ما مقهور این نشیم که آقا آدمی این کارها رو کرد. We can't believe that Mr. Adam did these things. We zullen ons er niet aan onderwerpen dat meneer Adam deze dingen deed. خیلی وقت ها نقش سیستم رو دست کم می گیریم. We often underestimate the role of the system.

آخرین غریزه ای هم که می ره سراغش عجله است. The last instinct he goes to is haste. Het laatste instinct waar hij naar toe gaat, is haast. چیزی که معمولاً مجبورمون می کنه که سریع تصمیم بگیریم. Something that usually makes us decide quickly. Iets dat ons meestal dwingt om snelle beslissingen te nemen. خیلی این تصمیم ها بعدش منحرف می شن یا تهش تصمیم های بدی از آب درمیاد. Many of these decisions will later be diverted or misplaced. Veel van deze beslissingen zullen later worden omgeleid of er zullen slechte beslissingen worden genomen. می گه هر وقت این urgency instinct دیدی داره لقد می زنه، شرایط داره قلقلکت می ده که باید تصمیم سریع بگیری، باید تصمیم بگیری ببین آیا واقعاً وقت بیشتری نمی شه گرفت؟ واقعاً نمی شه بیشتر وقت گذاشت رو ی موضوع؟ ببین آیا واقعاً مسئله این قدری که می گن فوری هست یا نه؟ ندرتاً می شه که اون طوری که ادعا می شه اولش مسئله، مسئلۀ مرگ و زندگی باشه. She says whenever she sees this urgency instinct, it makes you mad that you have to make a quick decision, you have to make a decision. Doesn't it really take more time? Can't really spend more time on the subject? Look, is this really a matter of urgency? Rarely can it be claimed to be the first, the question of death and life. Hij zegt dat elke keer dat dit urgentie-instinct je ziet, de situatie je kriebelt dat je een snelle beslissing moet nemen, je moet beslissen om te zien of er echt geen tijd meer is? Kun je echt niet meer tijd aan het onderwerp besteden? Kijken of het probleem echt zo urgent is of niet? Zelden kan worden beweerd dat de eerste kwestie de kwestie van leven en dood is. معمولاً می شه بیشتر وقت صرف کرد و دقیق تر تحلیل کرد مسئله رو. It is usually possible to spend more time and analyze the problem more accurately. Het is meestal mogelijk om meer tijd te besteden en het probleem nauwkeuriger te analyseren. دنبال داده های دقیق باید بریم. We have to follow the exact data. We moeten de exacte gegevens volgen. دنبال داده های مرتبط باید بریم. We have to follow the relevant data. هم باید دقیق باشن هم مرتبط. They must be both accurate and relevant.

باید سعی کنیم فوری تصمیم نگیریم. We must try not to make an immediate decision. به خاطر اینکه وقتی می خوای فوری تصمیم بگیری فقط می ری سراغ بهترین سناریو و بدترین سناریو. Because when you want to make an immediate decision, you only go for the best and the worst. Want als je direct een beslissing wilt nemen, ga je gewoon voor het best case scenario en het worst case scenario. Worst case, best case. در حالی که یه طیفی هست از خروجی های ممکن. While there is a range of possible outputs. Terwijl er een scala aan mogelijke uitgangen is. همه رو باید بهش نگاه کنی. همیشه باید حواسمون به اثرات جانبی، عوارض جانبی کارامونم باشه. Always be aware of the side effects, side effects of my work. We moeten ons altijd bewust zijn van de bijwerkingen, de bijwerkingen van mijn werk. مخصوصاً کارهایی که عاجل انجام می دیم خیلی وقت ها حواسمون نیست که چه اثرات جانبی ای می تونن داشته باشن. Especially the things we do urgently don't often know what side effects they can have. Vooral dingen die we gehaast doen, beseffen vaak niet welke bijwerkingen ze kunnen hebben. مهم اینه که همۀ این جوانب رو، همۀ خروجی ها رو و همۀ عوارض اصلی و جانبی رو ببینیم و در نظر بگیریم. It is important to look at and consider all these aspects, all the outputs and all the major side effects. Het belangrijkste is om al deze aspecten, alle outputs en alle hoofd- en neveneffecten te zien en te overwegen.

کلاً هم حرف کتاب اینه دیگه. اینه که نگاهمون به جهان باید بر اساس فکر ها باشه. That our view of the world must be based on thought. Dat wil zeggen, onze kijk op de wereld moet gebaseerd zijn op het denken. بر اساس واقعیت باشه. Wees gebaseerd op de realiteit. داده های واقعی باشه. بعضی وقتا می گه آدم ها از روی خوش نیتی میان اغراق می کنن. آب و تاب می دن در منفی نشون دادن بدی ها. Schijn in het negatief om het kwaad te laten zien. چون فکر می کنن که با بزرگ کردن مثلاً آمار مشکلات توجه بیشتری می شه جلب کرد و این طوری مسئله رو راحت تر می شه حل کرد. Omdat ze denken dat door bijvoorbeeld te vergroten de statistiek van problemen meer aandacht kan trekken en het probleem dus makkelijker kan worden opgelost. این ضررش در دراز مدت بیشتره. This is the longer term damage. Deze schade is op den duur groter. چون شما داری احترام واقعیت رو کم می کنی. باید در همۀ شئونات زندگی مون، در آموزش، در تجارت، در خبرنگاری، احترام بذاریم به واقعیت و به دقیق بودن. In all aspects of our lives, in education, in commerce, in journalism, we must respect reality and be accurate. We moeten de realiteit en nauwkeurigheid respecteren in alle aspecten van ons leven, in het onderwijs, in het bedrijfsleven, in de journalistiek. همیشه باید حواسمون بهش باشه. We must always pay attention to it.

معلم ها می گه همیشه باید مطمئن باشن اطلاعاتی که می دن به روزه. Teachers say they should always be sure that the information they know is up to date. Docenten zeggen dat ze er altijd zeker van moeten zijn dat de informatie die ze kennen up-to-date is. بخش بزرگی از این نگاه غرب و بقیۀ دنیایی که ما داریم آقای هانس می گه از این اطلاعات قدیمی و تاریخ مصرف گذشته میاد. A large part of this view of the West and the rest of the world that we have, Mr. Hans says, comes from this old information and its outdated history. Een groot deel van deze kijk op het Westen en de rest van de wereld die we hebben, zegt meneer Hans, komt van deze oude informatie en de houdbaarheidsdatum. خبرنگارها هم مثل بقیه ممکنه که با این برداشت های غلط، با این غرائز خطاسازی که گفتیم مسیر رو اشتباه برن و ما رو هم بکشن به مسیر اشتباه. Journalists, like the rest of us, may be misled by these misconceptions, with the misconceptions that we said would go astray and lead us astray. Journalisten kunnen, net als iedereen, afdwalen met deze misvattingen, met deze verkeerde instincten die we zeiden, en ons op een dwaalspoor brengen. ما هرچند امیدواریم که همیشه گزارش هایی که از اوضاع می دن صادقانه باشه، ولی همیشه لازمه که منابع دیگه رو  چک کنیم. Although we hope that the reports you know about the situation are always honest, we always need to check other sources. Hoewel we altijd hopen dat de berichten die u over de situatie kent eerlijk zijn, moeten we altijd andere bronnen raadplegen. همیشه لازمه که از وجه های مختلف نگاه کنیم. We always need to look at it from different angles. We moeten het altijd vanuit verschillende hoeken bekijken. همیشه لازمه بسترسازی کنیم برای اطلاعاتی که می گیریم از رسانه. We always need to frame for the information we get from the media. We moeten altijd de basis leggen voor de informatie die we van de media krijgen. تا یک چیزی رو یک جایی خوندیم باور نکنیم. Until we read something somewhere we don't believe. Geloof pas als we ergens iets lezen.

حالا ایشون داره دربارۀ خبرنگار واقعی و رسانۀ درست درمون و اینا حرف می زنه. Now she's talking about the real reporter and the right media for us, and that's it. می گه چیزی که شنیدیم رو باید زاویۀ دیگه رو منبع دیگه رو چک کنیم. He says we should check what we heard from another angle, another source. Hij zegt dat we moeten controleren wat we hebben gehoord vanuit een andere hoek, een andere bron. برای مایی که ممکنه تکیه مون به رسانه های بی سر و صاحب تلگرامی و اینا باشه، این مسئله خیلی مهم تر هم هست. This is even more important for those of us who may rely on headless media and telegram owners. Dit is nog belangrijker voor degenen onder ons die afhankelijk zijn van headless media en telegrameigenaren. رعایتش خیلی ضروری تر هم هست. It's even more necessary to observe. Het is veel meer nodig om het te observeren. از تصمیم های سریع، از اغراق دوری باید بکنیم بچسبیم به فکت، بچسبیم به واقعیت. From quick decisions, to exaggeration, we have to stick to fact, stick to reality. چه در آموزش چه در خبرنگاری، چه در تجارت، چه در حرف های روزمره ای که می زنیم. Whether in education or journalism, or in business, or in our everyday conversations.

نتیجه گیری نویسنده اینه که Factfulness واقعیت محوری به خاطر برداشت های غلط و به خاطر غرائز انسانی ای که ما داریم نایاب شده و داره بر علیه ما کار می کنه. The author's conclusion is that Factfulness is central to reality because of misunderstandings and because of the human instincts we have and are working against us. De auteur concludeert dat Factfulness centraal staat in de realiteit vanwege misvattingen en menselijke instincten die we hebben en tegen ons werken. اوضاع در زمان کمی به طرز حیرت انگیزی بهتر شده. Things got a little astonishing in a little while. De zaken zijn in korte tijd enorm verbeterd. ولی تعداد زیادی از مردم فکر می کنن اوضاع داره همین طوری بدتر می شه. But many people think the situation is getting worse. Maar veel mensen denken dat de situatie verslechtert. فهمیدن این لازمه اش اینه که فرای این شبکه های خبری نگاه کنیم. Understanding this requires looking beyond these news channels. Om dit te begrijpen, moet je verder kijken dan deze nieuwsnetwerken. به واقعیت ها دسترسی بهتر داشته باشیم. Have better access to facts. Betere toegang tot feiten. چندوجهی نگاه کنیم به همه چی. Let's take a look at everything. Laten we alles eens bekijken. این مثل جی پی اس کمکمون می کنه راهمون رو توی دنیا بهتر و دقیق تر پیدا کنیم. It's like GPS helps us find our way around the world better and more accurately. Net als GPS helpt het ons om onze weg in de wereld beter en nauwkeuriger te vinden. و از اون مهم تر، احتمالاً از اون مهم تر، اینه که Fact based بودن بر اساس واقعیت فکر و عمل کردن ناامیدی کمتری و استرس کمتری درست می کنه برای ما و کمکمون می کنه ببینیم دنیا به اون بدی ای که فکر می کنیم نیست. And more importantly, perhaps more importantly, being fact-based on reality and thinking creates less frustration and less stress for us and helps us see that the world is not as bad as we think it is. En wat nog belangrijker is, misschien nog wel belangrijker, feit dat gebaseerd is op de realiteit van denken en handelen, zorgt voor minder frustratie en minder stress voor ons en helpt ons in te zien dat de wereld niet zo slecht is als we denken dat hij is. و اینکه داره بهتر می شه. And that it is getting better. En dat het beter gaat. و ما هم می تونیم تو بهتر بودنش یه سهمی داشته باشیم. And we can have a part in being better. En we kunnen een aandeel hebben om het beter te maken. یه هلی بدیم. Let's give a push. Laten we een duwtje geven. این مهم تره به نظر من مهم تره از اون اصلاح دید به خودی خود. This is more important to me than the correction of vision itself. Ik denk dat dit belangrijker is dan de correctie van het gezichtsvermogen zelf.

یه پندی هم داره نویسنده دربارۀ اینکه به بچه ها چی یاد بدیم. The author also has a tip on what to teach kids. De auteur heeft ook een advies over wat kinderen te leren. خیلی من دوست دارم. I like it very much. یکی دو صفحه است توی آخر کتاب نمی شه اینجا همش رو گفت. It is one or two pages. At the end of the book, it is not possible to say everything here. Het is een of twee pagina's. باز توصیه می کنم که برین ببینین خودتون. Again, I recommend that you see for yourself. Nogmaals, ik raad je aan om het zelf te zien. می گه که اگه می خواین بچه ها به factfulness توجه کنن، واقعیت محور باشن، یاد بدیم بهشون که گذشته چطوری بوده. He says that if we want children to pay attention to factfulness, to be reality-oriented, we should teach them what the past was like. Hij zegt dat als we willen dat kinderen aandacht besteden aan feitenkennis, dat ze op feiten zijn gericht, ze moeten leren hoe het verleden was. حتی قسمت های بد گذشته رو هم بهشون بگیم. I can even tell them the bad parts of the past. یادشون بدیم که کلیشه های بیخود و کلیشه های معمولی و تکراری رو تشخیص بدند. Remember to distinguish between spontaneous stereotypes and ordinary, repetitive stereotypes. Leer ze clichés en gewone, zich herhalende stereotypen te herkennen. یادشون بدیم که چطوری این دو تا نگاه ظاهراً مخالف هم رو داشته باشن که بله دنیا پر از درد و رنجه. Remember how the two seem to have the opposite view that yes, the world is full of pain. Leer ze hoe deze twee schijnbaar tegengestelde opvattingen tegenover elkaar staan: Ja, de wereld is vol pijn en lijden. و بله اوضاع خیلی بهتر از قبله. And yes, the situation is much better than the qibla. En ja, de situatie is veel beter dan de qibla. اوضاع خیلی از مردم، خیلی از قبل بهتره. The situation of many people is much better than before. یادشون بدیم که کلیشه های مذهبی و فرهنگی بی معنی ان. Remind them that religious and cultural stereotypes are meaningless. مسلمونا این طور، مسیحی اون طور، عربی این طور، مکزیکی اون طور حرف بیخوده. So Muslim, so Christian, so Arabic, so Mexican. Moslims houden van dat, christenen houden van dat, Arabisch zoals dat, Mexicaans zoals dat.

یادشون بدیم که خبرایی که با احساساتشون می خوان بازی کنن رو تشخیص بدن. Remember to recognize the news they are playing with their emotions. Herinner hen eraan het nieuws te herkennen dat ze met hun emoties willen spelen. بفهمن اون خبری که طراحی شده که روی احساساتش اثر بذاره چیه. Understand what the news is designed to affect his feelings. Begrijp wat het nieuws is bedoeld om zijn emoties te beïnvloeden. و باهاش عصبانی نشن و باهاش ناامید نشن. And do not be angry with him and do not be disappointed with him. En wees niet boos op hem en wees niet teleurgesteld in hem. یادشون بدیم گول عدد رو نخورن. Remember, they don't cheat the number. Herinner hen eraan dat ze zich niet door het nummer moeten laten misleiden. مچ اینایی رو که می خوان با عدد و رقم سرشون کلاه بذارن رو بگیرن. Grab the wrists of those who want to wear hats with numbers. Pak de polsen vast van degenen die hoeden met cijfers willen dragen. یادشون بدیم از همه مهم تر که دنیا مدام داره عوض می شه. Remind them, most importantly, that the world is constantly changing. هرچی یاد می گیرن رو باید به روز کنن مدام. Everything they learn must be constantly updated. Alles wat ze leren, moet voortdurend worden bijgewerkt. انسانیت یادشون بدیم، کنجکاوی یادشون بدیم. Remember their humanity, remember their curiosity. یادشون بدیم که ما یه غرائزی داریم که خیلی وقت ها جلوی ما رو می گیرن نمی ذارن واقعیت رو بفهمیم. Remember that we have an instinct that often stops us from understanding reality. یادشون بدیم که اشتباهات نباید منجر بشن به خجالت کشیدن. Remind them that mistakes should not lead to embarrassment. باید منجر بشن به کنجکاوی. They have to lead to curiosity. Moet leiden tot nieuwsgierigheid.

من رو ول کنی می خوام همۀ کتاب رو حداقل همۀ مؤخره ش رو بخونم برای شما. Let me just read the whole book for you at least. Ik wil dat je het hele boek leest, in ieder geval het laatste, voor je. نکنم دیگه واقعاً این کار رو. I don't really do that anymore. برین خودتون بخونین. Read for yourself. سخنرانی های هانس رو هم برین ببینین. See also Hans's lectures. Zie ook de toespraken van Hans. ببندیم این خلاصه رو اینجا دیگه. Let's close this summary here. Laten we deze samenvatting hier sluiten. حالا توی مؤخرۀ اپیزود هم یکی دو تا نکتۀ جالب ازش می گیم. Now in the episode's ending, we'll tell you one or two interesting things.

چیزی که شنیدین اپیزود چهاردهم پادکست بی پلاس بود. What you heard was Episode 14 of the Plus Plus podcast. این اپیزود بی پلاس رو من علی بندری به کمک فاطمه فخاریان و امید صدیق فر درست کردیم. I made this episode plus Ali Bandari with the help of Fatemeh Fakharian and Omid Sediqfar. Deze Band Plus-aflevering is gemaakt door Ali Bandari met de hulp van Fatemeh Fakharian en Omid Sediqfar. آقای هانس روسلینگ نویسندۀ این کتاب آدم بسیار فعالی بود. The author of this book, Hans Rossling, was a very active man. De auteur van dit boek, Hans Rossling, was een zeer actieve man. اول پادکست گفتم من خودم از یه تدتاکی شناختمش چند سال پیش و تا پارسال که خیلی ناگهانی خبر مرگش آمد، دنبالش می کردم با شوق. The first podcast I said, I knew for a tad bit, a few years ago, and until the year that the news of his death came so suddenly, I was eagerly pursuing it. Aan het begin van de podcast zei ik dat ik hem al een tijdje kende en dat ik hem tot vorig jaar met enthousiasme volgde, toen het nieuws van zijn overlijden heel plotseling kwam. این کتاب رو سال ها بود روش کار می کرد با پسرش و عروسش که بیشتر تصویرسازی ها و visualization ها و presentation ها خودش می گه کار اون هاست، کار کرده روش. This book has been working for years with her son and daughter-in-law, who do most of the visuals and visualizations and presentations themselves. Hij werkt al jaren aan dit boek samen met zijn zoon en zijn bruid, die zegt dat de meeste illustraties, visualisaties en presentaties hun werk zijn. توی Gapminder هم همکارش بودن.Gapminder.org سایتیه که کارهای هانس و این تیم روش هست. Gapminder.org is also the site where Hans and the team work. نمودارهایی که توی این اپیزود دربارش حرف زدیم اونجا هست و نمودارهای دیگه و ابزارهای دیگری که این ها توسعه دادند. The charts we talked about in this episode are there, and the other charts and other tools they developed.

قصۀ جالبی هم داشت. Er zat ook een interessant verhaal in. سال دو هزار و شونزده بهش گفتن که یهو سرطان پیشرفتۀ پانکراس داره. Two thousand and sixteen a year, he was told that a person had advanced pancreatic cancer. Tweeduizend zestien jaar om hem te vertellen dat Yahoo vergevorderde alvleesklierkanker heeft. دو سه ماه تا یک سال بیشتر وقت نداره. Niet meer dan twee, drie maanden tot een jaar. اینم یهو همۀ درس و سخنرانی و مصاحبه و برنامه و همه چی رو کنسل می کنه می گه این کتاب رو بیاین تمومش کنیم. Here's a cancellation of all the lessons, lectures, interviews, schedules, and everything that says to finish this book. Dit is Yahoo die alle lessen, lezingen, interviews, programma's en alles annuleert en ons zegt dit boek af te maken. خیلی هم سخت بوده اون تیز و بزی قبل رو پسرش می گه دیگه نداشت توی یه سال آخر. It was so hard she was telling her son before she was gone in one year. Het was ook heel zwaar, zegt hij, zijn zoon heeft het afgelopen jaar geen scherpe geit gehad. ولی کار کردن با هم. But working together. یه همون سبکی که توی سال های قبل کار می کردن. The same style they worked in previous years. بحث بحث بحث بحث. روی تک تک چیزها و اینکه چطور ارائه بدیم چیزها رو با هم بحث کردن. Discussing each and every thing and how we present it. نتیجه ش هم درخشانه واقعاً. The result is really brilliant. Het resultaat is werkelijk schitterend. یکی از آخرین چیزهایی که نوشته ایمیلیه که هانس به ناشرش زده که آره کار ما روی کتاب تمامه. One of the last things he wrote in an email that Hans told his publisher was that our work on the theme book. و چیزی نوشتیم که خوندنش لذتبخشه و کمک می کنه که خواننده هر جای دنیا که باشه دنیا رو بهتر بفهمه. And we wrote something that made her happy to read and help the reader understand the world wherever she was.

این پسر و عروسش همونایی هم هستن که متن سخنرانی های تدش رو هم با هم می نوشتن. This boy and his bride are also the ones writing the text of his speeches together. Deze jongen en zijn bruid zijn dezelfde mensen die samen de tekst van Tedash's toespraken hebben geschreven. با هم طراحی شون می کردن. They designed them together. با هم کارگردانی شون می کردن. They directed them together. Ze hebben ze samen geleid. و این اولا و آنا خودشون می گن که زنده نموند هانس متأسفانه که بره دور دنیا و کتابش رو تبلیغ کنه. And they first and Anna tell themselves to not live. En dit ten eerste, en Anna zelf zegt dat Hans helaas leeft om de wereld rond te gaan en zijn boek te promoten. کاری که احتمالاً خیلی هم خوب از پسش بر میومد. Which is probably a very good thing to do. Wat hij waarschijnlijk heel goed deed. و این طوری می تونست کتاب رو به دست آدم های دیگری برسونه. And so it could have made the book available to other people. ولی امیدواریم که شما این کار رو بکنید. But we hope you do. من اینو به خودم گرفتم راستش. I took this to be honest. چند سالی این آدم رو دنبال کرده بودم. I had been following this person for several years. بسیار بسیار چیز ازش یاد گرفتم و حالا هم امیدوارم که این طوری کمک کنم کتابش بهتر خونده بشه. I learned a lot from him and now I hope to help him read his book better. بیشتر شنیده بشه. Hear more. و از اون مهم تر اینکه حرفش، ایده ش و پیامش واقعاً بهتر و بیشتر دریافت بشه. And more importantly, her message, her idea and her message really get better and more. رو خود من خیلی مؤثر بوده و امیدوارم که روی خیلیای دیگه هم همین طور باشه. I myself have been very effective and I hope so on many others.

من چند وقت پیش یه توئیت کردم گفتم معادل پیشنهاد بدین برای عنوان فارسی کتاب. I tweeted some time ago that the equivalent of this suggestion is for the Persian title of the book. Ik heb enige tijd geleden getweet dat het equivalent van deze suggestie voor de Perzische titel van het boek is. چند تا پیشنهاد خیلی خوب آمد. Some very good suggestions came. اما وسطش یکی یه خاطرۀ خوبی هم گفت. But in the middle of it, someone said a good reminder. Maar in het midden zei iemand een goed geheugen. گفت که یه بار اتفاقی توی یه ونی در یه همایشی من کنار این آقای هانس نشستم. He said that I was sitting next to Mr. Hans at a conference in Venice. Hij zei dat ik op een keer toevallig naast meneer Hans in een busje zat op een conferentie. و اون زمان نمی شناختمش. And I did not know him then. خودش رو معرفی کرد. He introduced himself. سر صحبت رو باز کرد. He started talking. گفت که من به ایران سفر کردم. He said that I traveled to Iran. و گفت که فکر می کنم که نسل جوان آیندۀ بهتری برای ایران می سازن. And he said that I think the younger generation is building a better future for Iran. اوضاع ایران بهتر از این خواهد شد. The situation in Iran will be better than this. این دوستمون می گه که خیلی واضح بود که از من امیدوارتره. This friend tells us that she was clearly more hopeful than me. Deze vriend van ons zegt dat het heel duidelijk was dat hij hoopvoller was dan ik. من بعداً که کتاب رو خوندم فهمیدم چرا امیدوارتره. After reading the book, I realized why it was more hopeful. این امیدواری در نگاهشه. This hope is in sight. ضمن اینکه امیدواری بیخود نیست. While hope is not in vain. Terwijl de hoop niet tevergeefs is. امیدواری پوچ نیست. Hope is not absurd. Hoop is niet tevergeefs. ولی از نگاهش میاد. But it looks. و چه نگاه خوبی هم هست. And what a good look. کاشکی همه داشته باشیم. We all have a wish.

شما الان می تونید ترجمۀ فارسی بعضی از کتاب هایی که توی پادکست ازشون حرف زدیم رو از طریق سایت ماBPluspodcast.com  با تخفیف بخرین. You can now buy the Persian translation of some of the books we've talked about in our podcast through our site BPluspodcast.com. اگه دارین می خرین یادتون نره که بعضیاشون کد تخفیف داره. If you're going to buy it, don't forget that some have a discount code. کد تخفیف BPlus بعضیا با لینکه که برید خودش تخفیفش اعمال می شه. The BPlus Discount Code is sometimes applied with a link to the discount itself. ولی بعضیا رو باید کدش رو وارد کنید. But some have to enter their code. Maar bij sommige moet je de code invoeren. کنارش نوشتیم تو سایت خودمون که کدوم چه جوریه. Next to it, we wrote on our site what it is like. Daarnaast hebben we op onze site geschreven hoe het is. یه صفحه ای داریم الان. لینک ها رو همه رو جمع کردیم یه جا. همین کتاب واقعیت هم اونجا هست. کتاب تمرکز هست. کتاب استثنایی ها هست. کتاب چرا ملت ها شکست می خورند هست. یک ترجمۀ دیگری از اون صلحی که همۀ صلح ها را بر باد داد هست. There is another translation of that peace that destroyed all peace. کتاب قوی سیاه هست. بعضیاش الکترونیکی بعضیا کاغذی بعضیا صوتی. Some are electronic, some are paper, some are audio. می تونید اونجا بخرید کتاب ها رو .

از سایت نشر نوین که این کتاب واقعیت رو بهش لینک دادیم اگر خرید کنید به جز این کتاب بقیۀ کتاب ها رو هم با کد تخفیف BPlus می تونید با تخفیف بیست درصد بخرید. If you buy from the New Publishing site to which we linked this reality book, except for this book, you can also buy other books with a BPlus discount code with a 20% discount. موقعی که شما این اپیزود رو گوش می کنید ممکنه با دیگرانی هم به توافق رسیده باشیم. While you are listening to this episode, we may have reached an agreement with others. لینک های دیگر یهم اونجا اضافه کرده باشیم. We have added other links there as well. بهتر اینه که سایت رو چک کنید و هر کتابی رو که می خواین ببینید اگر اونجا هست از اون طریق بخرید. It is better to check the site and buy any book you want to see if it is there. دیگه این کار یک حمایتی از بی پلاس هم هست. This is also a support for B-Plus.

راه دیگر پشتیبانی از بی پلاس هم اینه که باز برید توی سایت ماBPluspodcast.com  صفحۀ پشتیبانی. Een andere manier om BPlus te ondersteunen, is door terug te gaan naar onze BPluspodcast.com-ondersteuningspagina. از اون جا می تونید با شونزده دلار اگر که خارج از ایرانید، یا با چهل و هشت هزار تومن اگر که ایران هستین. From there you can with sixteen dollars if you are outside Iran, or with forty-eight thousand tomans if you are in Iran. پشتیبان کل فصل اول پادکست بی پلاس بشین. Support the entire first season of the BPlus podcast. ممنونیم از همۀ پشتیبان های مادی و معنوی پادکست. Thank you for all the material and spiritual support of the podcast. از رهنما کالج، اسپانسر این اپیزود. From the College Guide, the sponsor of this episode. از حسین نجفی سازندۀ موزیک Intro و از مهران بوالحسنی طراح پوسترها و وبسایت پادکست بی پلاس. From Hossein Najafi, the creator of Intro music, and Mehran Boalhassani, the designer of the posters and the BPlus podcast website. بی پلاس پادکستیه از چنل بی پادکست.