×

We use cookies to help make LingQ better. By visiting the site, you agree to our cookie policy.


image

The English Job | کار کار انگلیسی هاست, The English Job 2

در آستانه انقلاب و در 13 آبان 57 حمله ای به سفارت بریتانیا در خیابان فردوسی صورت گرفت که به آتش زدن ساختمان ها منجر شد، شایعات حاکی از این بود که این کار توسط ساواک انجام شده تا به این بهانه حکومت نظامی اعلام بشه . بعد از انقلاب هم اتفاق مشابه دیگه ای این بار در بریتانیا افتاد، در اوج ماجرای اشغال سفارت آمریکا در تهران، در 10 اردیبهشت 59 جمعی از تروریست های عرب با گذرنامه عراقی به سفارت ایران در لندن حمله کردن و کارکنان سفارت رو گروگان گرفتن، بعدها مشخص شد که حزب بعث پشت این ماجرا بوده و تروریست ها رو آموزش داده. خواسته تروریست ها یکی آزاد سازی 91 نفر زندانی در زندان های ایران و به رسمیت شناختن خودمختاری خوزستان بود. بعد از اینکه تروریست ها به خواسته شون نرسیدن یکی از کارکنان سفارت به نام عباس لواسانی وابسته مطبوعاتی سفارت ایران را کشتند و پیکر بی جانش رو به خیابان انداختند. بعد از این جنایت بود که مارگارت تاچر دستور مداخله نیروهای ویژه رو داد، که طی اون بغیر از یکی، همه تروریست ها و یکی از کارکنان سفارت کشته شدن. بعد از این واقعه بین ایران و بریتانیا توافق شد که خسارت وارد شده به سفارت ها به عهده کشور میزبان باشه. ایران غرامت حمله به سفارت بریتانیا در 13 آبان 1357 رو پرداخت و بریتانیا غرامت اشغال سفارت ایران در لندن رو. بعدها در پی اشغال سفارت بریتانیا در سال 1390 هم ایران ملزم به پرداخت یک میلیون و سیصد هزار پوند خسارت به بریتانیا شد.

بریتانیا در این بین سعی کرد به بهانه نجات گروگانهای ایرانی، در زمینه گروگان گیری در سفارت آمریکا هم میانجی گری کنه البته خاطرنشان کرد که این درخواست یک درخواست انسانی است و قصد گروکشی نداره. بحران گروگان گیری سفارت آمریکا با روی کار اومدن ریگان حل شد، اما مشکلی که باقی مونده بود جنگ تحمیلی بود.

جنگ هشت ساله ایران و عراق که با حمایت روسیه، فرانسه و چین علیه ایران شروع شده بود، در نگاه بعضی از آمریکایی‌ها مثل چارلز کاگن افسر سیا و مدیر دایره شرق نزدیک و آسیای جنوبی، انتقامی بود که ایران باید بخاطر ماجرای گروگان گیری پس می داد. با اینکه عراق در ابتدای جنگ بیشتر از اینکه تحت حمایت آمریکا باشه تحت حمایت شوروی و فرانسه بود ولی عملا همه دلشون می خواست ایران بازنده جنگ باشه. ایران در جریان جنگ با ممنوع کردن فعالیت حزب توده و اعدام چند نظامی توده ای به جرم جاسوسی برای شوروی، خشم شوروی رو بیشتر برانگیخت که باعث شد ارتش صدام رو به روز کنه. بعد از پیروزی های ایران و آزادسازی خرمشهر هم حمایت آمریکا از صدام گسترده تر شد. آمریکا هم اجازه صدور موادی رو به عراق داد که می شد از اون ها برای ساخت سلاح های شیمیایی استفاده کرد، هم ماهواره هاش رو در اختیار عراق گذاشت و هم در جهان کارزاری راه انداخت که چون ایران ادامه دهنده جنگه پس مقصره و سعی کرد حتی استفاده از سلاح های شیمیایی رو هم به گردن ایران بیندازه. تمامی سازمان های جهانی هم در این موارد یا سکوت کردن یا جانب عراق رو گرفتن. به زعم کارشناسان ایران در اون زمان توانایی ساخت سلاح شیمیایی رو داشت اما هیچ مدرکی دال بر استفاده ایران از سلاح شیمیایی وجود نداره.

بریتانیا در این بین در کنار کشورهایی قرار گرفته بود که دوست داشتن ایران برنده جنگ نباشه و در برابر جنایات صدام علیه ایران یا سکوت کردن یا سیاست حمایت از صدام رو پی گرفتن. گرچه استراو سعی داره نقش بریتانیا رو کمرنگ جلوه بده. استراو از خاطراتی یاد میکنه که سیاستمداران اون دوره نوشتن و اشاره ای به نقش بریتانیا در جنگ نکردن اما فروش سلاح و کمک های امنیتی و آموزشی به رژیم صدام در کنار قطع روابط دیپلماتیک بین ایران و بریتانیا در زمان جنگ از مواردیه که خلاف این امر رو ثابت می کنه. گرچه استراو به این قطع روابط دیپلماتیک اشاره می کنه اما اون رو مرتبط می دونه با ماجرای گروگان گیری سفارت آمریکا و البته ماهرانه قضیه رو سوق میده به سمت گروگانگیری ادوارد چاپلین که در سال 1366 در دفتر حافظ منافع بریتانیا در سفارت سوئد کار می کرد.

بعد از اتمام جنگ و پذیرش قطعنامه روابط بین ایران و بریتانیا در حال عادی شدن بود که فتوای آیت الله خمینی مبنی بر ارتداد و اعدام سلمان رشدی و ناشران کتاب آیات شیطانی خبرساز شد. ایران که بعد از ماجرای گروگانگیری، خصوصا به واسطه حمایت عظیم تبلیغاتی غرب در جهان منزوی شده بود، ترسی از نفرت یا انزوای بیشتر توسط غربی ها نداشت.

اما یک سال بعد و به دنبال تنش بین دولت های غربی با عراق، لازم بود که دوباره روابط بین ایران و بریتانیا عادی سازی بشه. به دنبال حمله عراق به کویت، ائتلافی به رهبری آمریکا و بریتانیا به عراق حمله کردن، صدام در این میانه به هر روشی دست زد تا برای خودش متحدانی بسازه حتی از ایران هم درخواست کمک کرد اما ایران قبول نکرد و وقتی صدام هواپیماهای بمب افکنش رو تو خاک ایران نشوند تا از صدمه نیروهای ائتلافی در امون بمونن، ایران اون ها رو به عنوان بخشی از غرامتی که باید عراق می پرداخت مصادره کرد.

ایران در جریان جنگ خلیج فارس دخالتی نکرد و این به نفع ائتلاف بود، اما سودی از این عدم دخالت نصیبش نشد و در جریان صلح بین اسرائیل و فلسطین در کنفرانس مادرید از ایران دعوت نشد. به قول استراو از اینجاست که ایران تصمیم می گیره از جنبش حماس علیه اسرائیل حمایت کنه. از طرفی ایران به دنبال تعامل بیشتر با غرب بود اما برای اسرائیل که به واسطه صلح با عرفات با مشکلات داخلی روبرو شده بود دشمنی چون ایران کمک کننده بود و باید جلوی تلاش ایران برای نزدیک شدن به غرب رو می گرفت. پس با استفاده از لابی هایی که داشت تونست آمریکا رو قانع کنه تا بجای نزدیکی به ایران علیه ایران تحریم هایی رو اعمال کنه.

با روی کار اومدن سیدمحمد خاتمی روابط بین ایران و جهان رو به بهبود می رفت، به مرور ایران از انزوا خارج شد و سال 2001 به پیشنهاد ایران توسط مجمع عمومی سازمان ملل به عنوان سال گفتگوی تمدن ها نامیده شد. اما در سال گفتگوی تمدن ها القاعده به برج های دو قلو حمله کرد. ایران و آمریکا در اون زمان دغدغه مشترک القاعده و حکومت طالبان رو داشتند. ایران با همکاری روسیه از احمد شاه مسعود علیه طالبان حمایت می کرد. مبارزان طالبان در دهه 80 توسط آمریکایی ها و در خاک پاکستان آموزش دیده بودن تا با نیروهای شوروی بجنگند. بعد از عقب نشینی شوروی از افغانستان، آمریکا دخالتی در امور داخلی افغانستان نمی کرد چون هم خطرش به داخل مرزهاش محدود بود و هم بدش نمی اومد ایران در مرزهای شرقیش مشکل داشته باشه. اما حالا القاعده خودش رو به آمریکا رسونده بود و باید این خطر دفع می شد. آمریکایی ها به این نتیجه رسیدن که برای مبارزه با القاعده نیاز به همکاری ایران دارن. به زعم استراو وقتی خاتمی حملات 11 سپتامبر رو رسما محکوم کرد قصدش فقط ابراز همدردی با مردم آمریکا نبود بلکه تاییدی بود برای همکاری با آمریکا.

این همکاری انجام شد و استراو به نقش بسیار سازنده ایران جهت برپایی حکومتی دموکراتیک در افغانستان اشاره می کنه اما نتیجه این همکاری سخنرانی بوش بود که ایران رو در کنار عراق و کره شمالی محور شرارت نامید. تمام زحماتی که برای عادی شدن روابط کشیده شده بود بواسطه این سخنرانی از بین رفت. گرچه استراو به نقل از کاندولیزا رایس اذعان می کنه که عبارت محور شرارت قرار نبوده در متن باشه و اشتباه شده ولی به درست یا غلط این عبارت به کار رفته بود و فرصت آمریکا جهت عادی سازی ارتباط با ایران توسط خودشون از بین رفته بود.

این واقعه برای من و شاید خیلی از ایرانی های دیگه یادآور قراردادهایی بود که ایران با دولت های غربی می بست اما اون ها هر وقت منافعشون ایجاب می کرد بندهای قرارداد رو زیر پا می گذاشتن و طبیعی بود که بعد از این سخنرانی اعتمادها سلب و رابطه با آمریکا منتفی بشه.

تقریبا همزمان با حمله نیروهای ائتلاف به عراق، سازمان مجاهدین خلق احتمالا با همکاری موساد اسنادی از تاسیسات اتمی ایران منتشر و افشا کرد که ایران مشغول ساخت تاسیساتی است که به آژانس بین المللی انرژی اتمی اعلام نکرده. و این آغاز مناقشه هسته ای ایران با غرب بود که تا امروز هم ادامه داره. ایران در جواب گفت، اعلام نکردن دلیل بر مخفی کردن نبوده و استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای حق همه کشورهاست.

و برای نشون دادن حسن نیتش به بازرسان آژانس اجازه داد تا از تاسیسات هسته ای بازدید کنن. محمد البرادعی در گزارش هشت صفحه ای خود به مشکلات موجود در تاسیسات هسته ای ایران اشاره کرد و نگرانی های خودش رو ابراز کرد. ایران تحت فشار قرار گرفت تا پروتکل الحاقی رو قبول و غنی سازی اورانیوم رو متوقف کنه و گرنه پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت ارجاع داده می شه. مذاکرات هسته ای در ابتدا بین ایران و سه کشور اروپایی بریتانیا، آلمان و فرانسه، شروع شد. اما استراو اعتراف می کنه که آمریکایی ها رو در جریان این مذاکرات قرار می داده. با اعلام محدودیت زمانی برای ایران در شورای امنیت جهت پذیرفتن پروتکل الحاقی، ایران از نمایندگان سه کشور اروپایی دعوت می کنه تا برای مذاکره به تهران بیان. استراو می گه در اون مذاکرات: “ایرانی ها دست گذاشتند به همان کاری که در آن شهرت جهانی دارند: بازی با واژه ها و کلام و چرخاندن جمله ها، جوری که سردرگمت می کنند و حرف دلخواهشان را از دهان خودت درمی آورند.” در پایان مذاکرات قرار شد ایران پروتکل الحاقی رو قبول کنه و دست از غنی سازی برداره در عوض دنیا حق ایران رو برای دستیابی به انرژی صلح آمیز هسته ای محترم بشمره و محدودیت براش ایجاد نکنه، نشست تهران راه رو برای مذاکرات بیشتر باز کرد. اما از اون طرف تندروهای آمریکایی مثل دونالد رامسفلد و جان بولتون مخالف مذاکرات اروپا با ایران بودن.

ایران تحت سم پاشی های آمریکا و بی اعتمادی تاریخی به غرب تصمیم گرفت که فعلا پروتکل الحاقی رو نپذیره و به گسترش فعالیت های هسته ایش ادامه بده. ولی در عین حال مذاکرات رو هم ادامه بده. ایران هیچ وقت به دنبال سلاح هسته ای نبود و به زعم استراو در دهه 90 میلادی هم روسیه و هم کره شمالی سعی کرده بودن به ایران سلاح اتمی بفروشند اما رهبرایران قبول نکرده بود.

مذاکرات کج دار و مریز تا اواخر دولت خاتمی ادامه داشت و با اینکه ایران قبول کرده بصورت داوطلبانه هم پروتکل الحاقی رو اجرا کنه و هم غنی سازی رو ادامه نده، اما طرف غربی به تعهداتش پایبند نبود و ایران تهدید شده بود که کار به شورای امنیت کشیده خواهد شد. در آخرین ماه دولت خاتمی، اعلام شد که ایران غنی سازی رو از سر گرفته چون طرف غربی به تعهداتش پایبند نبوده. تا اینکه نوبت به ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد رسید. احمدی نژاد و همفکرانش اعتقاد داشتند باید محکم جلوی غرب ایستاد تا در مذاکرات دست بالا را داشته باشند و به طرف غربی امتیاز ندن. به زعم استراو ضربه اصلی به سیاست خارجی ایران رو سخنرانی احمدی نژاد در صحن عمومی سازمان ملل زد که نشون دهنده سیاست های تند خارجی ایران بود و باعث شد تندروهای آمریکایی و اسرائیلی بهانه بهتری برای مقابله با ایران داشته باشن.

نتیجه این سخنرانی تند این بود که آژانس با اکثریت قاطع ایران رو محکوم کرد که با آژانس همکاری نمیکنه و از این به بعد تصمیم با شورای امنیته. حتی کشورهای روسیه و چین هم به این قطعنامه رای مثبت دادن.

شورای امنیت هم با صدور قطعنامه ای از ایران خواست با آژانس همکاری کنه و غنی سازی رو متوقف کنه اما ایران در جواب گفت که تعداد سانتریفیوژهاش رو دو برابر می کنه، ایران به گسترش فناوری هسته ای ادامه می داد و شورای امنیت مرتبا با قطعنامه هاش حلقه تحریم ها علیه ایران رو تنگ تر می کرد. تا اینکه اوباما رییس جمهورآمریکا شد که یکی از اولویت هاش بهبود مناقشه با ایران بود.

اما با رخ دادن اعترضات پیرامون برگزاری انتخابات در سال 88 و به راه افتادن جنبش سبز، هم آمریکا و هم بریتانیا متهم به دخالت در امور داخلی ایران و حمایت از معترضان شدند. استراو این اتهام رو رد می کنه و میگه ما که در هر حال مقصر شناخته شدیم پس کاش از معترضان حمایت می کردیم. در این اثنا هم تحریم های جدید اعمال شد و بریتانیا جز اولین کشورهایی بود که این تحریم ها رو علیه ایران اجرایی کرد. در همین راستا در مجلس بحث شد که باید سفیر بریتانیا اخراج بشه و فردای اون روز در 8 آذر سفارت بریتانیا اشغال شد، ساختمان سفارت در قلهک به آتش کشیده و اموال سفارت غارت شد که و ایران به این خاطر مجبور شد یک میلیون و سیصد هزار پوند به بریتانیا غرامت بپردازه. با این اتفاق ارتباط بین ایران و بریتانیا به حالت تعلیق دراومد و کارکنان سفارت ها به کشور خودشون برگشتن.

این اتفاق در کنار حمله به سفارت عربستان در سال 94 علاوه بر ضررهای اقتصادی که بالغ بر دو میلیارد دلار می شد، به وجهه ایران در بعد بین المللی هم آسیب زد و این دید رو به وجود آورد که ایران توان محافظت از سفارتخانه ها رو نداره.

با انتخاب روحانی مذاکرات از سر گرفته شد و این بار آمریکا هم پای میز مذاکرات حاضر شد که در نهایت این مذاکرات به برجام رسید. استراو می گه ما می تونستیم بجای سال 94 در همون سال 83 به توافق برسیم اگر آمریکا زودتر سر عقل اومده بود اونموقع ایران بجای 19 هزار 200 سانتریفیوژ داشت و انقدر برنامه هسته ای ایران پیشرفت نکرده بود.

اما بدتر از همه این ها کاری بود که ترامپ کرد و از توافق خارج شد. با اینکه ترامپ از برجام خارج شد و تحریمهایی علیه ایران اعمال کرد اما ایران از برجام خارج نشد و گزارش های آژانس هم همه بر پایبندی ایران به این قرارداد حکایت میکنه. کشورهای اروپایی اما در مقابل این حسن نیت ایران آنچنان که باید و شاید به ایران کمک نکردن و مقهور سیاست های آمریکا بودن.

استراو در بخش پایانی کتاب به نقل قولی از آیت الله مکارم شیرازی اشاره می کنه که گفته بود، “انقلاب و اسلام توسط دشمنان از بین نخواهد رفت ولی ممکن است توسط دوستان ضربه بخورد و از بین برود. سه گروه در داخل می توانند این ضربه را به انقلاب بزنند، اول گروهی که دعوت به اختلاف کرده و نغمه وحدت شکن سر می دهند؛ گروه دوم کسانی هستند که فقط به فکر منافع شخصی خود هستند و گروه سوم نیز افراد تندرو هستند.”

و از این حرف ها نتیجه می گیره که دیگه همه فهمیدن که کار کار انگلیسی ها نیست. استراو به مشکلات داخلی ایران اشاره می کنه و میگه در داخل ایران چند صدایی وجود داره و همین تعدد مراکز تصمیم گیری باعث شده غربی ها نتونن به درستی شرایط ایران رو درک کنن چون معتقده در ایران همه چیز اونجور که باید به نظر برسه نیست و ایران کشور شگفتی هاست. در نهایت دیدی که به آینده ایران داره مثبته و اذعان میکنه نهادهای دموکراتیک در این کشور در حال رشد و پا گرفتن هستنو در بدنه حاکمیت هم دشمنی ای با این حرکت وجود نداره. در پایان هم میگه : “باید با درک و احترام به سوی ایران و مردمش برویم و برای پایان دادن به انزوای سیاسی این کشور تقلا کنیم و علیه هر گونه تمامیت خواهی و زورگویی به پا خیزیم.”

اگه نخوام بحث درباره این کتاب رو در حد بحث های توی تاکسی تقلیل بدم تنها می تونم بگم استراو در پایان حرف های قشنگی می زنه که مناسب کمپین های انتخاباتی و کف زدن های حضاره و گرنه در این چند سال که از مذاکرات برجام گذشته هیچ اقدام عملی جدی ای در این راستا انجام نشده و ایران زیر سایه تحریم و تهدید زندگی کرده. تهدیدی که حاصل ائتلاف تندروهای اسرائیلی و آمریکایی با حمایت همتاهای اروپایی شونه، البته از نقش تندروهای ایرانی هم نباید غافل شد.

استراو به زعم خودش تلاش کرده ایران رو به غربیها بشناسونه و کمی رفتارهای غریب ایران رو توضیح بده، به نظر من تا حدود زیادی هم منصفانه این کار رو کرده اما محکوم کردن احمدی نژاد به عنوان کسی که همه کارها رو خراب کرده یا تهمت به مصدق که می خواست دیکتاتوری راه بیندازه و موارد ریز و درشت دیگه که در پادکست اشاره کردم از نقاط ضعف دیدگاهش به تاریخ ایران نشات میگیره. اما نقاط قوت کم نداره، مطالعات گسترده و تحلیل هایی که به جا و خوب بیان شده و تسلطش به تاریخ ایران به عنوان یک سیاستمدار خارجی قابل ستایشه. و به نظرم می تونه توسط سیاستمداران ما هم الگو قرار بگیره تا ما از دید یک ایرانی با کشورهایی که با اون ها در ارتباطیم آشنا بشیم.

اما نکته ای در مورد این کتاب وجود داره، کتاب عملا به دو بخش اصلی تقسیم شده، بخش اول رو میشه تا شروع مذاکرات هسته ای دونست که بیشتر اطلاعاتی تاریخی رو در برمیگیره و نوع نگاهی که استراو به ایران داره همدلانه است و جا به جا سیاست های بریتانیا رو نقد و محکوم می‌کنه. و نوع روایت‌هایی که انتخاب شده، روایت‌های چالش برانگیز نیست چرا که احتمالا جک استراو قصد نداشته کتابی حساسیت‌برانگیز درباره ایران بنویسه. بخش دوم که به مذاکرات هسته ای پرداخته لحنی حق به جانب داره و تلویحا ایران رو به خاطر بی اعتمادیش به غرب محکوم می‌کنه. مثلا در بخش تاریخی بارها اشاره می‌کنه که ما غربی ها مرتبا ایران رو تحقیر و تاراج کردیم و اون ها به همین خاطر به ما بی اعتمادن بعد به قضیه هسته ای که میرسه تعجب می کنه چرا ایران به ما بی اعتماده. من در ریویوهایی که در سایت گودریدز دیدم هم متوجه شدم نه تنها من بلکه بسیاری از خوانندگان کتاب هم متوجه این تفاوت لحن شدن و البته شگفت زده از میزان اطلاعات بسیار بالای جک استراو از تاریخ ایران. تا اونجا که یکی از خوانندگان این فرضیه رو مطرح کرده که بخش تاریخی کتاب توسط گوست رایتر نوشته شده و بخش های مربوط به مذاکرات هسته ای نوشته خود استراو است. از این ها که بگذریم کتاب اطلاعات نسبتا دقیق و خوبی درباره رابطه ایران و بریتانیا ارائه می ده و خوش خوانه اما به نظر نباید مورد استناد قرار بگیره.

در نهایت به نظرم رسید این کتاب در حکم تاریخی ساده و مختصر از ایران جذاب و خوندنیه. خصوصا اینکه وقایع اخیر رو در بر میگیره.


در آستانه انقلاب و در 13 آبان 57 حمله ای به سفارت بریتانیا در خیابان فردوسی صورت گرفت که به آتش زدن ساختمان ها منجر شد، شایعات حاکی از این بود که این کار توسط ساواک انجام شده تا به این بهانه حکومت نظامی اعلام بشه . بعد از انقلاب هم اتفاق مشابه دیگه ای این بار در بریتانیا افتاد، در اوج ماجرای اشغال سفارت آمریکا در تهران، در 10 اردیبهشت 59 جمعی از تروریست های عرب با گذرنامه عراقی به سفارت ایران در لندن حمله کردن و کارکنان سفارت رو گروگان گرفتن، بعدها مشخص شد که حزب بعث پشت این ماجرا بوده و تروریست ها رو آموزش داده. After the revolution, another similar thing happened this time in Britain, at the height of the occupation of the American embassy in Tehran, on May 10, 1959, a group of Arab terrorists with Iraqi passports attacked the Iranian embassy in London and took the embassy staff hostage. It was found that the Baath party was behind this incident and trained the terrorists. خواسته تروریست ها یکی آزاد سازی 91 نفر زندانی در زندان های ایران و به رسمیت شناختن خودمختاری خوزستان بود. One of the demands of the terrorists was the release of 91 prisoners in Iranian prisons and the recognition of the autonomy of Khuzestan. بعد از اینکه تروریست ها به خواسته شون نرسیدن یکی از کارکنان سفارت به نام عباس لواسانی وابسته مطبوعاتی سفارت ایران را کشتند و پیکر بی جانش رو به خیابان انداختند. After the terrorists did not get what they wanted, they killed one of the embassy staff named Abbas Lavasani, the press attaché of the Iranian embassy, and threw his lifeless body on the street. بعد از این جنایت بود که مارگارت تاچر دستور مداخله نیروهای ویژه رو داد، که طی اون بغیر از یکی، همه تروریست ها و یکی از کارکنان سفارت کشته شدن. It was after this crime that Margaret Thatcher ordered the intervention of special forces, during which all but one of the terrorists and one of the embassy staff were killed. بعد از این واقعه بین ایران و بریتانیا توافق شد که خسارت وارد شده به سفارت ها به عهده کشور میزبان باشه. After this incident, it was agreed between Iran and Britain that the damage caused to the embassies will be the responsibility of the host country. ایران غرامت حمله به سفارت بریتانیا در 13 آبان 1357 رو پرداخت و بریتانیا غرامت اشغال سفارت ایران در لندن رو. Iran paid compensation for the attack on the British embassy on November 13, 1357, and Britain paid compensation for occupying the Iranian embassy in London. بعدها در پی اشغال سفارت بریتانیا در سال 1390 هم ایران ملزم به پرداخت یک میلیون و سیصد هزار پوند خسارت به بریتانیا شد. Later, following the occupation of the British Embassy in 2013, Iran was also required to pay one million three hundred thousand pounds in damages to Britain.

بریتانیا در این بین سعی کرد به بهانه نجات گروگانهای ایرانی، در زمینه گروگان گیری در سفارت آمریکا هم میانجی گری کنه البته خاطرنشان کرد که این درخواست یک درخواست انسانی است و قصد گروکشی نداره. In the meantime, Britain tried to mediate in the American embassy on the pretext of rescuing Iranian hostages, although it noted that this request is a humanitarian request and does not intend to take hostages. بحران گروگان گیری سفارت آمریکا با روی کار اومدن ریگان حل شد، اما مشکلی که باقی مونده بود جنگ تحمیلی بود.

جنگ هشت ساله ایران و عراق که با حمایت روسیه، فرانسه و چین علیه ایران شروع شده بود، در نگاه بعضی از آمریکایی‌ها مثل چارلز کاگن افسر سیا و مدیر دایره شرق نزدیک و آسیای جنوبی، انتقامی بود که ایران باید بخاطر ماجرای گروگان گیری پس می داد. The eight-year Iran-Iraq war, which started with the support of Russia, France and China against Iran, in the eyes of some Americans, such as Charles Kagan, a CIA officer and director of the Middle East and South Asia circle, was a revenge that Iran had to take for the hostage incident. gave با اینکه عراق در ابتدای جنگ بیشتر از اینکه تحت حمایت آمریکا باشه تحت حمایت شوروی و فرانسه بود ولی عملا همه دلشون می خواست ایران بازنده جنگ باشه. Although at the beginning of the war, Iraq was more supported by the Soviet Union and France than by the United States, but practically everyone wanted Iran to lose the war. ایران در جریان جنگ با ممنوع کردن فعالیت حزب توده و اعدام چند نظامی توده ای به جرم جاسوسی برای شوروی، خشم شوروی رو بیشتر برانگیخت که باعث شد ارتش صدام رو به روز کنه. During the war, Iran angered the Soviets more by banning Tudeh Party and executing several Tudeh soldiers for spying for the Soviets, which made them modernize Saddam's army. بعد از پیروزی های ایران و آزادسازی خرمشهر هم حمایت آمریکا از صدام گسترده تر شد. After Iran's victories and the liberation of Khorramshahr, American support for Saddam became more widespread. آمریکا هم اجازه صدور موادی رو به عراق داد که می شد از اون ها برای ساخت سلاح های شیمیایی استفاده کرد، هم ماهواره هاش رو در اختیار عراق گذاشت و هم در جهان کارزاری راه انداخت که چون ایران ادامه دهنده جنگه پس مقصره و سعی کرد حتی استفاده از سلاح های شیمیایی رو هم به گردن ایران بیندازه. America allowed the export of materials to Iraq that could be used to make chemical weapons, gave its satellites to Iraq, and launched a campaign in the world that blamed Iran for continuing the war and even tried to Blame the use of chemical weapons on Iran. تمامی سازمان های جهانی هم در این موارد یا سکوت کردن یا جانب عراق رو گرفتن. به زعم کارشناسان ایران در اون زمان توانایی ساخت سلاح شیمیایی رو داشت اما هیچ مدرکی دال بر استفاده ایران از سلاح شیمیایی وجود نداره.

بریتانیا در این بین در کنار کشورهایی قرار گرفته بود که دوست داشتن ایران برنده جنگ نباشه و در برابر جنایات صدام علیه ایران یا سکوت کردن یا سیاست حمایت از صدام رو پی گرفتن. گرچه استراو سعی داره نقش بریتانیا رو کمرنگ جلوه بده. Although Straw is trying to downplay Britain's role. استراو از خاطراتی یاد میکنه که سیاستمداران اون دوره نوشتن و اشاره ای به نقش بریتانیا در جنگ نکردن اما فروش سلاح و کمک های امنیتی و آموزشی به رژیم صدام در کنار قطع روابط دیپلماتیک بین ایران و بریتانیا در زمان جنگ از مواردیه که خلاف این امر رو ثابت می کنه. Straw mentions the memories that the politicians of that period wrote and referred to Britain's role in not fighting, but selling arms and security and training aid to Saddam's regime, along with the severance of diplomatic relations between Iran and Britain during the war. It proves گرچه استراو به این قطع روابط دیپلماتیک اشاره می کنه اما اون رو مرتبط می دونه با ماجرای گروگان گیری سفارت آمریکا و البته ماهرانه قضیه رو سوق میده به سمت گروگانگیری ادوارد چاپلین که در سال 1366 در دفتر حافظ منافع بریتانیا در سفارت سوئد کار می کرد. Although Strau mentions this break of diplomatic relations, he considers it related to the story of the hostage taking of the American embassy, and of course skillfully moves the case towards the hostage taking of Edward Chaplin, who worked in the office of the protector of British interests in the Swedish embassy in 1366.

بعد از اتمام جنگ و پذیرش قطعنامه روابط بین ایران و بریتانیا در حال عادی شدن بود که فتوای آیت الله خمینی مبنی بر ارتداد و اعدام سلمان رشدی و ناشران کتاب آیات شیطانی خبرساز شد. After the end of the war and the acceptance of the resolution, relations between Iran and Britain were becoming normal when Ayatollah Khomeini's fatwa regarding the apostasy and execution of Salman Rushdie and the publishers of the book Ayat Shaitani became news. ایران که بعد از ماجرای گروگانگیری، خصوصا به واسطه حمایت عظیم تبلیغاتی غرب در جهان منزوی شده بود، ترسی از نفرت یا انزوای بیشتر توسط غربی ها نداشت.

اما یک سال بعد و به دنبال تنش بین دولت های غربی با عراق، لازم بود که دوباره روابط بین ایران و بریتانیا عادی سازی بشه. به دنبال حمله عراق به کویت، ائتلافی به رهبری آمریکا و بریتانیا به عراق حمله کردن، صدام در این میانه به هر روشی دست زد تا برای خودش متحدانی بسازه حتی از ایران هم درخواست کمک کرد اما ایران قبول نکرد و وقتی صدام هواپیماهای بمب افکنش رو تو خاک ایران نشوند تا از صدمه نیروهای ائتلافی در امون بمونن، ایران اون ها رو به عنوان بخشی از غرامتی که باید عراق می پرداخت مصادره کرد.

ایران در جریان جنگ خلیج فارس دخالتی نکرد و این به نفع ائتلاف بود، اما سودی از این عدم دخالت نصیبش نشد و در جریان صلح بین اسرائیل و فلسطین در کنفرانس مادرید از ایران دعوت نشد. Iran did not interfere in the Persian Gulf War, and this benefited the coalition, but it did not benefit from this non-interference, and Iran was not invited to the Madrid Conference during the peace process between Israel and Palestine. به قول استراو از اینجاست که ایران تصمیم می گیره از جنبش حماس علیه اسرائیل حمایت کنه. According to Straw, this is where Iran decides to support the Hamas movement against Israel. از طرفی ایران به دنبال تعامل بیشتر با غرب بود اما برای اسرائیل که به واسطه صلح با عرفات با مشکلات داخلی روبرو شده بود دشمنی چون ایران کمک کننده بود و باید جلوی تلاش ایران برای نزدیک شدن به غرب رو می گرفت. On the other hand, Iran was looking for more interaction with the West, but for Israel, which had faced internal problems due to the peace with Arafat, an enemy like Iran was a helper and Iran's efforts to get closer to the West should have been stopped. پس با استفاده از لابی هایی که داشت تونست آمریکا رو قانع کنه تا بجای نزدیکی به ایران علیه ایران تحریم هایی رو اعمال کنه. So, by using the lobbies he had, he was able to convince America to impose sanctions against Iran instead of getting close to Iran.

با روی کار اومدن سیدمحمد خاتمی روابط بین ایران و جهان رو به بهبود می رفت، به مرور ایران از انزوا خارج شد و سال 2001 به پیشنهاد ایران توسط مجمع عمومی سازمان ملل به عنوان سال گفتگوی تمدن ها نامیده شد. With Seyyed Mohammad Khatami coming to office, the relations between Iran and the world were improving, gradually Iran came out of isolation and 2001 was named as the Year of Dialogue of Civilizations at the suggestion of Iran by the United Nations General Assembly. اما در سال گفتگوی تمدن ها القاعده به برج های دو قلو حمله کرد. But in the year of the dialogue of civilizations, al-Qaeda attacked the twin towers. ایران و آمریکا در اون زمان دغدغه مشترک القاعده و حکومت طالبان رو داشتند. ایران با همکاری روسیه از احمد شاه مسعود علیه طالبان حمایت می کرد. Iran, with the cooperation of Russia, supported Ahmad Shah Massoud against the Taliban. مبارزان طالبان در دهه 80 توسط آمریکایی ها و در خاک پاکستان آموزش دیده بودن تا با نیروهای شوروی بجنگند. Taliban fighters were trained by the Americans in Pakistan in the 80s to fight against the Soviet forces. بعد از عقب نشینی شوروی از افغانستان، آمریکا دخالتی در امور داخلی افغانستان نمی کرد چون هم خطرش به داخل مرزهاش محدود بود و هم بدش نمی اومد ایران در مرزهای شرقیش مشکل داشته باشه. After the withdrawal of the Soviet Union from Afghanistan, the United States did not interfere in Afghanistan's internal affairs because its danger was limited to its borders and it did not mind Iran having problems in its eastern borders. اما حالا القاعده خودش رو به آمریکا رسونده بود و باید این خطر دفع می شد. آمریکایی ها به این نتیجه رسیدن که برای مبارزه با القاعده نیاز به همکاری ایران دارن. The Americans came to the conclusion that they need Iran's cooperation to fight Al-Qaeda. به زعم استراو وقتی خاتمی حملات 11 سپتامبر رو رسما محکوم کرد قصدش فقط ابراز همدردی با مردم آمریکا نبود بلکه تاییدی بود برای همکاری با آمریکا. According to Straw, when Khatami officially condemned the September 11 attacks, his intention was not only to express sympathy with the American people, but also to confirm cooperation with America.

این همکاری انجام شد و استراو به نقش بسیار سازنده ایران جهت برپایی حکومتی دموکراتیک در افغانستان اشاره می کنه اما نتیجه این همکاری سخنرانی بوش بود که ایران رو در کنار عراق و کره شمالی محور شرارت نامید. This cooperation was done and Straw points to the very constructive role of Iran in establishing a democratic government in Afghanistan, but the result of this cooperation was Bush's speech, which called Iran, along with Iraq and North Korea, the axis of evil. تمام زحماتی که برای عادی شدن روابط کشیده شده بود بواسطه این سخنرانی از بین رفت. All the efforts that had been made to normalize relations were destroyed by this speech. گرچه استراو به نقل از کاندولیزا رایس اذعان می کنه که عبارت محور شرارت قرار نبوده در متن باشه و اشتباه شده ولی به درست یا غلط این عبارت به کار رفته بود و فرصت آمریکا جهت عادی سازی ارتباط با ایران توسط خودشون از بین رفته بود. Although Straw admits, quoting Condoleezza Rice, that the phrase "axis of evil" was not supposed to be in the text and it was a mistake, but rightly or wrongly, this phrase was used, and the opportunity for America to normalize relations with Iran was lost by itself.

این واقعه برای من و شاید خیلی از ایرانی های دیگه یادآور قراردادهایی بود که ایران با دولت های غربی می بست اما اون ها هر وقت منافعشون ایجاب می کرد بندهای قرارداد رو زیر پا می گذاشتن و طبیعی بود که بعد از این سخنرانی اعتمادها سلب و رابطه با آمریکا منتفی بشه. For me and perhaps many other Iranians, this incident reminded me of the agreements that Iran signed with Western governments, but they violated the clauses of the agreement whenever their interests demanded it, and it was natural that after this speech, trust and relations were lost. Be rejected with America.

تقریبا همزمان با حمله نیروهای ائتلاف به عراق، سازمان مجاهدین خلق احتمالا با همکاری موساد اسنادی از تاسیسات اتمی ایران منتشر و افشا کرد که ایران مشغول ساخت تاسیساتی است که به آژانس بین المللی انرژی اتمی اعلام نکرده. Almost at the same time as the coalition forces attacked Iraq, the People's Mojahedin organization, probably with the cooperation of Mossad, published documents about Iran's nuclear facilities and revealed that Iran is building facilities that it has not declared to the International Atomic Energy Agency. و این آغاز مناقشه هسته ای ایران با غرب بود که تا امروز هم ادامه داره. And this was the beginning of Iran's nuclear conflict with the West, which continues to this day. ایران در جواب گفت، اعلام نکردن دلیل بر مخفی کردن نبوده و استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای حق همه کشورهاست. In response, Iran said that non-announcement was not the reason for concealment and the peaceful use of nuclear energy is the right of all countries.

و برای نشون دادن حسن نیتش به بازرسان آژانس اجازه داد تا از تاسیسات هسته ای بازدید کنن. And to show his goodwill, he allowed the agency's inspectors to visit the nuclear facilities. محمد البرادعی در گزارش هشت صفحه ای خود به مشکلات موجود در تاسیسات هسته ای ایران اشاره کرد و نگرانی های خودش رو ابراز کرد. In his eight-page report, Mohammad ElBaradei pointed out the problems in Iran's nuclear facilities and expressed his concerns. ایران تحت فشار قرار گرفت تا پروتکل الحاقی رو قبول و غنی سازی اورانیوم رو متوقف کنه و گرنه پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت ارجاع داده می شه. Iran was pressured to accept the Additional Protocol and stop uranium enrichment, otherwise Iran's nuclear case will be referred to the Security Council. مذاکرات هسته ای در ابتدا بین ایران و سه کشور اروپایی بریتانیا، آلمان و فرانسه، شروع شد. اما استراو اعتراف می کنه که آمریکایی ها رو در جریان این مذاکرات قرار می داده. But Straw admits that he keeps the Americans informed about these negotiations. با اعلام محدودیت زمانی برای ایران در شورای امنیت جهت پذیرفتن پروتکل الحاقی، ایران از نمایندگان سه کشور اروپایی دعوت می کنه تا برای مذاکره به تهران بیان. By announcing a time limit for Iran in the Security Council to accept the additional protocol, Iran invites the representatives of three European countries to come to Tehran for negotiations. استراو می گه در اون مذاکرات: “ایرانی ها دست گذاشتند به همان کاری که در آن شهرت جهانی دارند: بازی با واژه ها و کلام و چرخاندن جمله ها، جوری که سردرگمت می کنند و حرف دلخواهشان را از دهان خودت درمی آورند.” در پایان مذاکرات قرار شد ایران پروتکل الحاقی رو قبول کنه و دست از غنی سازی برداره در عوض دنیا حق ایران رو برای دستیابی به انرژی صلح آمیز هسته ای محترم بشمره و محدودیت براش ایجاد نکنه، نشست تهران راه رو برای مذاکرات بیشتر باز کرد. Straw says in those negotiations: "The Iranians started doing what they are famous for: playing with words and words and twisting sentences, so that they confuse you and take their favorite words out of your mouth." At the end of the negotiations, it was decided that Iran would accept the Additional Protocol and stop enrichment, in return the world would respect Iran's right to obtain peaceful nuclear energy and not create any restrictions on it, the meeting in Tehran opened the way for further negotiations. اما از اون طرف تندروهای آمریکایی مثل دونالد رامسفلد و جان بولتون مخالف مذاکرات اروپا با ایران بودن.

ایران تحت سم پاشی های آمریکا و بی اعتمادی تاریخی به غرب تصمیم گرفت که فعلا پروتکل الحاقی رو نپذیره و به گسترش فعالیت های هسته ایش ادامه بده. ولی در عین حال مذاکرات رو هم ادامه بده. ایران هیچ وقت به دنبال سلاح هسته ای نبود و به زعم استراو در دهه 90 میلادی هم روسیه و هم کره شمالی سعی کرده بودن به ایران سلاح اتمی بفروشند اما رهبرایران قبول نکرده بود.

مذاکرات کج دار و مریز تا اواخر دولت خاتمی ادامه داشت و با اینکه ایران قبول کرده بصورت داوطلبانه هم پروتکل الحاقی رو اجرا کنه و هم غنی سازی رو ادامه نده، اما طرف غربی به تعهداتش پایبند نبود و ایران تهدید شده بود که کار به شورای امنیت کشیده خواهد شد. در آخرین ماه دولت خاتمی، اعلام شد که ایران غنی سازی رو از سر گرفته چون طرف غربی به تعهداتش پایبند نبوده. تا اینکه نوبت به ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد رسید. احمدی نژاد و همفکرانش اعتقاد داشتند باید محکم جلوی غرب ایستاد تا در مذاکرات دست بالا را داشته باشند و به طرف غربی امتیاز ندن. به زعم استراو ضربه اصلی به سیاست خارجی ایران رو سخنرانی احمدی نژاد در صحن عمومی سازمان ملل زد که نشون دهنده سیاست های تند خارجی ایران بود و باعث شد تندروهای آمریکایی و اسرائیلی بهانه بهتری برای مقابله با ایران داشته باشن.

نتیجه این سخنرانی تند این بود که آژانس با اکثریت قاطع ایران رو محکوم کرد که با آژانس همکاری نمیکنه و از این به بعد تصمیم با شورای امنیته. حتی کشورهای روسیه و چین هم به این قطعنامه رای مثبت دادن.

شورای امنیت هم با صدور قطعنامه ای از ایران خواست با آژانس همکاری کنه و غنی سازی رو متوقف کنه اما ایران در جواب گفت که تعداد سانتریفیوژهاش رو دو برابر می کنه، ایران به گسترش فناوری هسته ای ادامه می داد و شورای امنیت مرتبا با قطعنامه هاش حلقه تحریم ها علیه ایران رو تنگ تر می کرد. تا اینکه اوباما رییس جمهورآمریکا شد که یکی از اولویت هاش بهبود مناقشه با ایران بود.

اما با رخ دادن اعترضات پیرامون برگزاری انتخابات در سال 88 و به راه افتادن جنبش سبز، هم آمریکا و هم بریتانیا متهم به دخالت در امور داخلی ایران و حمایت از معترضان شدند. استراو این اتهام رو رد می کنه و میگه ما که در هر حال مقصر شناخته شدیم پس کاش از معترضان حمایت می کردیم. در این اثنا هم تحریم های جدید اعمال شد و بریتانیا جز اولین کشورهایی بود که این تحریم ها رو علیه ایران اجرایی کرد. در همین راستا در مجلس بحث شد که باید سفیر بریتانیا اخراج بشه و فردای اون روز در 8 آذر سفارت بریتانیا اشغال شد، ساختمان سفارت در قلهک به آتش کشیده و اموال سفارت غارت شد که و ایران به این خاطر مجبور شد یک میلیون و سیصد هزار پوند به بریتانیا غرامت بپردازه. با این اتفاق ارتباط بین ایران و بریتانیا به حالت تعلیق دراومد و کارکنان سفارت ها به کشور خودشون برگشتن.

این اتفاق در کنار حمله به سفارت عربستان در سال 94 علاوه بر ضررهای اقتصادی که بالغ بر دو میلیارد دلار می شد، به وجهه ایران در بعد بین المللی هم آسیب زد و این دید رو به وجود آورد که ایران توان محافظت از سفارتخانه ها رو نداره.

با انتخاب روحانی مذاکرات از سر گرفته شد و این بار آمریکا هم پای میز مذاکرات حاضر شد که در نهایت این مذاکرات به برجام رسید. استراو می گه ما می تونستیم بجای سال 94 در همون سال 83 به توافق برسیم اگر آمریکا زودتر سر عقل اومده بود اونموقع ایران بجای 19 هزار 200 سانتریفیوژ داشت و انقدر برنامه هسته ای ایران پیشرفت نکرده بود.

اما بدتر از همه این ها کاری بود که ترامپ کرد و از توافق خارج شد. با اینکه ترامپ از برجام خارج شد و تحریمهایی علیه ایران اعمال کرد اما ایران از برجام خارج نشد و گزارش های آژانس هم همه بر پایبندی ایران به این قرارداد حکایت میکنه. کشورهای اروپایی اما در مقابل این حسن نیت ایران آنچنان که باید و شاید به ایران کمک نکردن و مقهور سیاست های آمریکا بودن.

استراو در بخش پایانی کتاب به نقل قولی از آیت الله مکارم شیرازی اشاره می کنه که گفته بود، “انقلاب و اسلام توسط دشمنان از بین نخواهد رفت ولی ممکن است توسط دوستان ضربه بخورد و از بین برود. سه گروه در داخل می توانند این ضربه را به انقلاب بزنند، اول گروهی که دعوت به اختلاف کرده و نغمه وحدت شکن سر می دهند؛ گروه دوم کسانی هستند که فقط به فکر منافع شخصی خود هستند و گروه سوم نیز افراد تندرو هستند.”

و از این حرف ها نتیجه می گیره که دیگه همه فهمیدن که کار کار انگلیسی ها نیست. استراو به مشکلات داخلی ایران اشاره می کنه و میگه در داخل ایران چند صدایی وجود داره و همین تعدد مراکز تصمیم گیری باعث شده غربی ها نتونن به درستی شرایط ایران رو درک کنن چون معتقده در ایران همه چیز اونجور که باید به نظر برسه نیست و ایران کشور شگفتی هاست. در نهایت دیدی که به آینده ایران داره مثبته و اذعان میکنه نهادهای دموکراتیک در این کشور در حال رشد و پا گرفتن هستنو در بدنه حاکمیت هم دشمنی ای با این حرکت وجود نداره. در پایان هم میگه : “باید با درک و احترام به سوی ایران و مردمش برویم و برای پایان دادن به انزوای سیاسی این کشور تقلا کنیم و علیه هر گونه تمامیت خواهی و زورگویی به پا خیزیم.”

اگه نخوام بحث درباره این کتاب رو در حد بحث های توی تاکسی تقلیل بدم تنها می تونم بگم استراو در پایان حرف های قشنگی می زنه که مناسب کمپین های انتخاباتی و کف زدن های حضاره و گرنه در این چند سال که از مذاکرات برجام گذشته هیچ اقدام عملی جدی ای در این راستا انجام نشده و ایران زیر سایه تحریم و تهدید زندگی کرده. تهدیدی که حاصل ائتلاف تندروهای اسرائیلی و آمریکایی با حمایت همتاهای اروپایی شونه، البته از نقش تندروهای ایرانی هم نباید غافل شد.

استراو به زعم خودش تلاش کرده ایران رو به غربیها بشناسونه و کمی رفتارهای غریب ایران رو توضیح بده، به نظر من تا حدود زیادی هم منصفانه این کار رو کرده اما محکوم کردن احمدی نژاد به عنوان کسی که همه کارها رو خراب کرده یا تهمت به مصدق که می خواست دیکتاتوری راه بیندازه و موارد ریز و درشت دیگه که در پادکست اشاره کردم از نقاط ضعف دیدگاهش به تاریخ ایران نشات میگیره. اما نقاط قوت کم نداره، مطالعات گسترده و تحلیل هایی که به جا و خوب بیان شده و تسلطش به تاریخ ایران به عنوان یک سیاستمدار خارجی قابل ستایشه. و به نظرم می تونه توسط سیاستمداران ما هم الگو قرار بگیره تا ما از دید یک ایرانی با کشورهایی که با اون ها در ارتباطیم آشنا بشیم. And I think it can be set as an example by our politicians so that we can get to know the countries we are in contact with from the perspective of an Iranian.

اما نکته ای در مورد این کتاب وجود داره، کتاب عملا به دو بخش اصلی تقسیم شده، بخش اول رو میشه تا شروع مذاکرات هسته ای دونست که بیشتر اطلاعاتی تاریخی رو در برمیگیره و نوع نگاهی که استراو به ایران داره همدلانه است و جا به جا سیاست های بریتانیا رو نقد و محکوم می‌کنه. But there is a point about this book, the book is actually divided into two main parts, the first part is about the beginning of the nuclear negotiations, which contains most of the historical information, and the kind of view that Straw has on Iran is sympathetic and varied. Criticizes and condemns British policies. و نوع روایت‌هایی که انتخاب شده، روایت‌های چالش برانگیز نیست چرا که احتمالا جک استراو قصد نداشته کتابی حساسیت‌برانگیز درباره ایران بنویسه. And the type of narratives that have been chosen are not challenging narratives because probably Jack Straw did not intend to write a sensitive book about Iran. بخش دوم که به مذاکرات هسته ای پرداخته لحنی حق به جانب داره و تلویحا ایران رو به خاطر بی اعتمادیش به غرب محکوم می‌کنه. The second part, which deals with the nuclear negotiations, has a right-wing tone and implicitly condemns Iran for its lack of trust in the West. مثلا در بخش تاریخی بارها اشاره می‌کنه که ما غربی ها مرتبا ایران رو تحقیر و تاراج کردیم و اون ها به همین خاطر به ما بی اعتمادن بعد به قضیه هسته ای که میرسه تعجب می کنه چرا ایران به ما بی اعتماده. من در ریویوهایی که در سایت گودریدز دیدم هم متوجه شدم نه تنها من بلکه بسیاری از خوانندگان کتاب هم متوجه این تفاوت لحن شدن و البته شگفت زده از میزان اطلاعات بسیار بالای جک استراو از تاریخ ایران. In the reviews I saw on the Goodreads site, I noticed that not only me, but also many readers of the book noticed this difference in tone, and of course, I was surprised by Jack Straw's high level of information about Iran's history. تا اونجا که یکی از خوانندگان این فرضیه رو مطرح کرده که بخش تاریخی کتاب توسط گوست رایتر نوشته شده و بخش های مربوط به مذاکرات هسته ای نوشته خود استراو است. To the extent that one of the readers proposed the hypothesis that the historical part of the book was written by a ghost writer and the parts related to nuclear negotiations were written by Strav himself. از این ها که بگذریم کتاب اطلاعات نسبتا دقیق و خوبی درباره رابطه ایران و بریتانیا ارائه می ده و خوش خوانه اما به نظر نباید مورد استناد قرار بگیره. Apart from this, the book provides relatively accurate and good information about the relationship between Iran and Britain, and it is good to read, but it should not be cited.

در نهایت به نظرم رسید این کتاب در حکم تاریخی ساده و مختصر از ایران جذاب و خوندنیه. Finally, I think this book is interesting and readable as a simple and concise history of Iran. خصوصا اینکه وقایع اخیر رو در بر میگیره.

1