1چگونه چین ثروتمند ترین کشور دنیا شد؟
سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه
آرش هستم در خدمت شما با یک ویدیوی تازه
میخواهیم در این مورد صحبت کنیم که چین چه طوری این قدر ثروتمند شد
بعد از این میخواهیم کلی استفاده کنیم در علم اقتصاد
می خواهیم یاد بگیریم چینی ها چه کار کردن
تقریبا ما هم می تونیم همون کارها رو بکنیم
نکته ای که وجود دارد این که این ویدیو سه پارت خواهد بود
که سه تا سلسله مختلف چین را از اول تاریخ چین تا امروز میخواهم بررسی کنیم
همچنین تحقیق عمیقی تا به حال در این سطح انجام نشده
تک تک سلسله های چین را من میخواهم به دیتیل و ریزه کاری بررسی کردم
تا رسیدم به این اطلاعات
از موضوع ساده نگذریم
اما خیلی بار محتوایی آموزشی دارد
چه در تجارت و چه در زندگیتون
به درد شما میخورد
ممنونم که در این سه پارت با من هستید
پارت اول هست و هر پارت هم فکر کنم بیست دقیقه ، یک ربع ، نیم ساعت تمام است
بریم جلوتر
نکته اول ما میخواهیم ببینیم که آیا چینی ها مملکت بدبختی بودن
در پیشینه تاریخی و جلو آمدن یا نه ؟
ابن بطوطه در سفرنامه های خودش یک جمله دارد
نوشته من ثروتمندتر از چینی ها تا به حال در کل کره خاکی ندیدم
این بنده خدا کل جهان را گشته ثروتمند تر از اینها ندیده
یک دلایلی وجود دارد که اینها در تاریخ ثروتمند بودند
و توانستند این ثروت را با خودشون بیاورند جلو و به قدرت الان برسند
و یک تفاوتی وجود دارد
که ما ایرانیها همان ثروت را داشتیم
همان مکنت را داشتیم
ولی نتوانستیم جلو بیاییم و به الان برسیم
که می بینید وضع چه طوری است
نکته اولی که وجود دارد
چینی ها از مکاتب مختلفشون دارند استفاده میکنند
من میخواهم برگردم به تاریخ
مکتبهای متفاوت چینی را بررسی بکنیم
اولین مکتبشون بسیار جالب است
چند هزار سال پیش قبل از این که آدام اسمیت بیاید
آدام اسمیت پدر علم اقتصاد جهان است
پدر علم اقتصاد اروپا که اگر آدام اسمیتی وجود نداشت
اقتصاد اروپا هیچ وقت به این سطح از پیشرفت نمی رسید
کل اقتصاد دنیا ، پنجاه شصت درصدش مدیون آدام اسمیت است
و مواردی است که گفت
ادام اسمیت یک نظریه دارد به اسم دست نامرئی
که می گوید عناصر اقتصادی را یعنی بازار را به حال خودش رها کن
بگذار این عرضه و تقاضا خودش تصمیم بگیرد
این قدر دولتی کار نکن
سعی نکن قیمت بگذاری ، سعی نکن بالا و پایین کنی
این را به حال خودش رها کن
این بهره وری اش بیشتر می شود
باعث می شود بازار بهتر بچرخد
این تازه ادام اسمیت که برای چند سال پیش بوده
به چند هزار سال می رویم و می بینیم در چین جملاتی در کتب تاریخشان وجود دارد
که اعجاب انگیز است
یک جمله
در مکتب تائو
تائو در چین مکتبی وجود دارد
به اسم تائو
در این مکتب گفته میشه بهترین رهبران ، رهبرانی هستند
که کسی از وجودشون خبر ندارد
هر روز سخنرانی نمی کند ، هر روز نمی آید از خودش تعریف کند
بهترین رهبر رهبری است که عقب نشسته ، رهبری اش را میکند
کسی هم از وجودش خبر ندارد
دقیقا همین ایدئولوژی را دست نامرئی آدام اسمیت است
چینی ها در تاریخشون از این استفاده می کردند
گذاشتن عرضه و تقاضا در بازار
در بدنه و در جزییات بازار
خودش مشخص کننده بازار و تجارتشون باشد
که از عناصر پیشرفتشون همین استفاده از مکتب تائو است
رهبر کسی است که از وجودش کسی با خبر نباشد
و خبر نداشته باشد
آدام اسمیت چند هزار سال بعد به دنیا آمد
ایدئولوژی دست نامرئی را داد
نکته و ایرادی که این ایدئولوژی دارد این است
این است که آقا تو آزاد کنی و رها کنی
سری انسان طمع کار هستند
یک سری انسان احتکار میکنند
یک سری انسان دستکاری می کنند
برای این باید بیایید یک ساز و کاری بچینید
استفاده کردند میخواهیم ببینیم چه قدر چینی ها از گذشته خودشون خوب استفاده کردند
حالا کنار مکتب تائو آمدند مکتب قانون گرایی را به وجود آوردند
قانون گرایی از سه اصل تشکیل می شود
اصل فاشی ووشو
فاشی ووشو
فا یعنی قانون
شی یعنی اقتدار
ووشو یعنی کشور داری
قانون این مکتب نیامده بگوید که چه قانونهایی باشد
آمده برای قانون دستور العمل نوشته
قانونی چیزی است که برای همه یکسان باشد
این باعث می شود که فرصتهای برابری ایجاد شود
نه این که یک مملکتی باشد که قانون برای هر کسی یک جور است
برای هر شخصی یک جور است
هر کسی بالاتر باشد قانون برای او یک جور است
پایین تر باشد یک جور دیگر
قانون برای همه یکسان است
مکتب قانون گرایی در چین در اصل فا میگوید
قانون برای همه یکسان است
و این باعث می شود که فرصتهای برابری برای افراد ایجاد شود
نکته بعدی شی اقتدار گرایی است
خیلی من این شی را دوست دارم
میگوید اقتدار گرایی ربطی به ذات افراد ندارد
بلکه آن جایگاه است که آن اقتدار را به طرف می دهد
یعنی چی؟ یعنی اگر تو پادشاهی چون تو اسمت فلانی هست نباید اقتدار داشته باشی
که من چون فلانی هستم نه آن جایگاه داره به تو آن اقتدار را می دهد
و تو نباید برای آن جایگاه مغرور باشی
انتقاد پذیر باشی
مشاور داشته باشی
مشاوره بگیری
این شی دارد اینها را به رهبر و به آن پادشاه چین می گوید
در فیلمهای کره ای و چینی یادتان بیاید
فلش بک بزنید به جومونگ خیلی ساده
پادشاه نشسته آن بالا
کاری که در کشور می خواهند بکنند بین وزیرهای اعظم مشورت می کنند
آن پادشاه هست ولی میگوید من پادشاهم جایگاهم به من این اقتدار را داده است
پس این جایگاه به من میگوید که تو باید مشورت کنی
انتقاد پذیر باشی
و شخص خود پادشاه در مکتب قانون گرایی نباید مغرور باشد
حالا برویم سراغ اصل شو
اصل شو می گوید که راهکارهای کشورداری و نحوه مدیریت کشور را
یک پادشاه در مکتب قانون گرایی باید بداند
نکته ای که بود همه اینها را در سلسله چین که بر اساس مکتب قانون گرایی بود
اجرا می کردند
پادشاه مشورت می کرد
خیلی همه چیز خوب بود
ولی تهش همه منافع می رسید به پادشاه
یعنی فقط پادشاه از این اتفاقات بهره می برد
پادشاه مشورت می کرد غرور نداشت
ولی برای خودش بود
خب همین باعث شد که سلسله چین منهدم شود
ولی ماحصل داشت
همان طور که تائو یک ماحصلی داشت
و باعث شد چینی ها دست نامرئی را اجرا کنند
این سلسله چین هم که از بین رفت ماحصل داشت
نظام دیوانسالاری در چین باقی موند
نظام این که همه در برابر قانون یکسان هستند
نظام این که پادشاه نباید غرور داشته باشد
که فکر کند چه خری است
نکته بعدی این هست که راهکارهای مدیریت و کشورداری هم داشتند
این سه مورد در نظام دیوانسالاری چین ماند
و تا همین الان هم آمده
پس از مکتب قانون گرایی این دیوانسالاری موند
یعنی همین سه اصلی که من بهتون توضیح دادم
در نظام های بعدی چین آمدند چینیها خیلی آدمهای مهربون و خوبی شدند
بعد از آن همه فساد و تباهی آمدند گفتند
کنفوسیوس آمد که یک فیلسوف فوق العاده عالی است
یک قیلسوفی است که قطعا درباره اش ویدیو خواهم داشت
یک فرد ناب که رفتند سراغ او
آیین کنفوسیوس شعارش این بود
باید به اصول اخلاقی پایبند باشی
یعنی باید اخلاقیات را رعایت کنی
و در مورد اجتماع ، نظم ایده آل اجتماعی را مطرح میکند
یعنی هر چیزی در جامعه باید سر جای خودش باشد
کشاورز باید سرجای خودش باشد
وزیر باید سر جای خودش باشد
وکیل باید سرجای خودش باشد
نه این که طرف یک چیزی خوانده
برود جای دیگری کار کند
پس نظام سالم اجتماعی را مطرح می کنیم
که هر چیزی در جامعه سر جای خودش باشد
اصل بعدی که درباره تجارت و پول دار شدن است
این هست که می گوید به دست آوردن ثروت 162 00:08:52,013 --> 00:08:51,770
باید با پایبندی به اصول اخلاقی باشد
یعنی شما باید اخلاقیات را رعایت بکنید
تا به ثروت برسید
نه این که بروی احتکار کنی
و کارهای دیگر بکنی تا به ثروت برسی
این ها هم استفاده کردند
اصل اصلی هم که کنفوسیوس کلا در نوشته هایش تاکید دارد
انصاف است
کلا میگوید منصف باشید و انصاف را رعایت کنید
به هم ظلم نکنید
مهربان و مثل دین و زندگی و هدیه های آسمانی قدیم بود
که خیلی می گفتند مهربان باشید کنفوسیوس هم همین را می گوید
سلسله هان در چین هم از این آیین کنفوسیوس استفاده کرد
ولی یک ضعف داشت
این باعث می شد که تجار را ضعیف کند
چون تجارت یک جاهایی حیله است
یک جاهایی مکر و فریب است
یک جایی بزن و بگیر است
یک جایی دررو است
باعث شد که مثلا کشاورزی خیلی خوب شد
ولی تجار ضعیف شدند
در نتیجه یک ذره موتور حرکت کشور کند می شود
یک ذره این باعث شد که چین
عقب بیفتد
ماحصل تمام این سه تا مکتب یعنی مکتب تائو ، آیین کنفوسیوس ،و مکتب قانون گرایی
شد یک چیزی ، در چین تعریف تجارت چند هزار سال است که این است
تجارت یعنی هنرت تامین ارزشها
یعنی شما در تجارت باید یک ارزشی تامین بکنید
ارزشی ایجاد کنید
منفعت شما باید درتولید چیزی باشد
کل این قوانین رسیدیم به اینجا که منفعت انسان و منفعت تاجر باید در تولید و تامین ارزش باشد
حالا شما این قانون را مقایسه کنید با ایران
ببینید آیا واقعا منفعت تجار ما
تولید چیزی است
آیا منفعت تجار ما تامین ارزش خاصی است
ومسئله بعدی یک عنصری در چین شکل گرفت
که این عنصر هنوز که هنوز است
ببینید این چیزی که من دارم می گویم
چند هزار سال پیش در چین رخ داده
مملکت ما در قرن حاضر ندارد
چه قدر می تواند ضعیف کند مملکت ما رو
و مملکت ما را بد کند
انقلاب تجاری کشاورزی در چین
یعنی چی؟ یعنی هر کشاورز در چین خود تبدیل شد به یک تاجر
چیزی که ما الان نداریم
میوه را سر زمین از کشاورز می خرند
تهش هم هیچی به کشاورز نمی دهند
درچین از چند هزار سال پیش هر کشاورزی یک تاجر است
بازارهای محلی وجود دارد که کشاورز می تواند
محصولش را بیاورد و عرضه کند
این باعث یک رقابتی بین کشاورزها میشود
بعد دیگر شما مجبور به تامین ارزش می شوید
آب سیب هم می فروشی
خود سیب هم می فروشی
سیب در بسته بندی خوب هم می فروشی
اینها در چین به وجود آمد
یعنی هر دهقان هر کشاورز ، خودش به یک تاجر تبدیل شد
و خودش شد یک قطب پر قدرت
که می توانست از این قطبی که دارد استفاده کند
جهت پیشرفت خودش
تا الان سلسله چین و سلسله هان را بررسی کردیم
حالا می رویم سراغ دو تا سلسله فوق العاده ای که
پیشرفت چین مدیون تقریبا این دو تا سلسله است
بخش بزرگی است سلسله تانگ و سانگ
بریم سراغ تانگ و سانگ
ببینیم آنها چی کار کردند
اولین نکته و مزیتی که به وجود آوردند
توسعه حمل و نقل است
یعنی اینها آمدند
شاهراههایی را به وجود آوردند
راههای بسیار بزرگی را به وجود آوردند
با این شاهراهها بتوانند از یک جایی که کمتر یک محصولی را دارد
از جایی که بیشتر یک محصولی را دارند
ببرند جایی که محصول کمتری دارد
و از طریق این راهها تجارت شکل بگیرد
برای اولین بار اینها توسعه حمل و نقل آبی را راه انداختند
یعنی با استفاده از دریا ، با استفاده از رودخانه ها
دریاچه ها ، می امدند مواردی را جا به جا میکردند
و همین باعث ایجاد کلی شغل شد
شغلی شکل گرفت به اسم مهندسی موارد ابی
یعنی کسانی که کشتی می ساختند
مهندس آن بودند
کسانی که می توانستند سد بند بسازند
یعنی سیل بند بسازند
کسانی که می توانستند سد تولید کنند
جزء این مهندسین بودند
شکل خیلی جالبی بود
بعد این تجارت باعث شد
اون موقع قبل از این که این تجارت در چین شکل بگیرد
هر کس بر اساس نقطه مکانی اش
باید مالیات می داد
می گفتند برو سراغ چوجونگ مثلا ایالت دو کوچه بالاتر
بروید از چی جونگ مالیاتش را بگیرید
بعدا که این تجارت شکل گرفت
چی جونگ دیگر مستقر نبود
ازاین شهر می رفت به آن شهر تجارت میکرد