×

We use cookies to help make LingQ better. By visiting the site, you agree to our cookie policy.

image

Goli Book Channel, مادام بوواری | Madame Bovary

مادام بوواری | Madame Bovary

سلام

تا حالا پیش اومده براتون که آرزوی رسیدن به یه چیزی یا کسی رو داشته باشید

و بعد وقتی بهش می‌رسید می‌بینید اونقدرا هم که از دور قشنگ به نظر می‌رسید قشنگ نیست؟

یعنی نه که قشنگ نباشه‌ها

فقط چون زمین تا آسمون با تصورات ما با رویاهای ما فرق داشته

یه جورایی می‌خوره تو ذوق‌مون

رمانی که امروز می‌خوام معرفی کنم

یکی از معروف‌ترین رمان‌های کلاسیک فرانسه ست که همچین موضوعی رو میاد مطرح می‌کنه

و همینجا بگم این رمان خیلی می‌تونه به رشد شخصی دختهای نوجوان کمک کنه

و نه تنها برای نوجوان‌ها که خانم‌های بزرگسال و حتی آقایون هم

می‌تونن از خوندن این کتاب لذت ببرن و کلی درس زندگی ازش بگیرن

رمان مادام بواری نوشته اقای گوستاو فلوبر

داستانی که ما تو این کتاب باهاش مواجهیم

در مورد زندگی یه زن رویاپرداز و رمانتیکه به نام اما

که یه جورایی میشه گفت سندروم سیندرلا داره

بچه‌ها سندروم سیندرلا یه عقده ایه که باعث می‌شه

دخترها هیچ مسئولیتی در قبال آینده خودشون قبول نکنن

و فقط منتظر یک مرد جنتلمن بشینن تا بیاد و با اسب سفیدش اونا رو به قصرهای مجلل ببره

و تا آخر عمر با خوبی و خوشی با هم زندگی کنن

دختر قصه ما هم هر شب با همین رویا می‌ره تو رخت خواب و هرصبح وقتی از رویای شیرینش بیدارمی‌شه

می‌بینه هنوز توی روستا زندگی می‌کنه و کلی با دنیای خیالیش فاصله داره

بچه‌ها با اینکه نویسنده این رمان یک مرده و شخصیت اصلی رمان یک زن

باورتون نمی‌شه چقدر شخصیت‌پردازی قوی‌ای داشت

اصن من در عجبم چطور یک مرد می‌تونه تا این حد به عمق ذهن یک زن نفوذ کنه؟

چطور ممکنه یک مرد اینقدر زن‌ها رو خوب بشناسه و افکارشون رو بخونه؟

البته اینکه می‌گم شخصیت‌پردازی قوی‌ای داشت

منظورم اینکه روی همون شخصیت مادام بواری خیلی خوب کار کرده

بقیه شخصیت‌ها چندان روشون کار نشده بود. بگذیم حالا

و چون داستان بر اساس شخصیت‌های واقعی نوشته شده

اون سطح واقع‌گرایی داستان رو خیلی بالا برده

یعنی شاید شما هم‌ذات‌پنداری نکنید با شخصیت اصلی

شاید حرص بخورید از دستش و ناامید بشید ازش، ولی قطعا درکش می‌کنید

یعنی به خودتون اجازه نمی‌دین شخصیت اصلی رو قضاوت کنید

چون نویسنده شما رو مجبور می‌کنه که بفهمیدش و بهش حق بدین

این کتاب تقریبا ۱۷۰ سال پیش نوشته شده و می‌شه گفت

فلوبر اولین نویسنده‌ای بود که اومد با این سبک داستان نویسی، تابوشکنی کرد

یعنی قبل از فلوبر همه داستان‌های عاشقانه طوری نوشته می‌شدن

که عاشق و معشوق کاملا پاک و بی‌عیب و نقص بودن و عشق‌شون کاملا مقدس بود

و به دوراز هر گونه شهوتی

دو طرف برای رسیدن به هم حاضر بودن هر از خودگذشتگی که لازم باشه انجام بدن

مثل رمان‌های نظامی گنجوی خودمون. لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و اینا

ولی فلوبر اومد چیکار کرد؟

داستان رو از اون حالت رمانتیسم و ایده‌آلیسمی که قبلش مد بود دراورد

و رفت به سمت واقع‌گرایی

و برای همین هم وقتی رمان منتشر شد با انتقادهای خیلی زیادی رو به رو شد

و خیلی ها اعتقاد داشتن که این رمان بداموزی داره

و ارزش‌های اخلاقی جامعه و مقدس بودن عشق رو زیر سوال می‌بره

خب من این کتاب رو از اپ فیدیبو خوندم

با ترجمه مشفق همدانی که خب خوب بود راضی بودم

ولی دوستام که این کتاب رو با ترجمه مهدی سحابی از انتشارات مرکز خونده بودن

اون ترجمه رو بیشتر تایید می‌کردن

و به شدت از ترجمه‌ محمد قاضی انتشارات بدرقه جاودان شاکی بودن

تا جایی که یکی می‌گفت محمد قاضی یه جا به جای اینکه ترجمه کنه کار به جاهای باریک کشید

ترجمه کرده کار به جاهای نازک کشید. یعنی اینقدر ضعیفه

در مورد تعداد صفحات کتاب هم یه خورده گیجم

تو هر انتشارات تعداد صفحات فرق می‌کنه

یعنی من با فیدیبو خودم ۳۹۲ صفحه بود

در صورتی که انتشارات مجید کتابش ۴۹۵ صفحه ست

یعنی بیش از ۱۰۰ صفحه اختلاف

ولی خب نسخه انگلیسی‌شو که چک کردم همون حدود ۳۹۰ صفحه بود

حالا اگه کسی در جریانه که قضیه این صد صفحه اختلاف چیه

لطفا توی کامنت‌های همین پست بهم بگید

خب ژانر رمان عاشقانه اجتماعی و پند آموزه و تقریبا میشه گفت برای همه گروه‌های سنی مناسبه

و اگه از توصیفات بیش از حد این رمان بگذریم

که البته این خاصیت رمان‌های کلاسیکه

ریتم رمان یه روند صعودی داره که هر چی جلوتر می‌رید براتون جذاب‌تر می‌شه

البته اینو هم بگما. تقریبا ۵۰ صفحه اول کتاب خیلی حاشیه‌ایه و از داستان اصلی خیلی دوره

پس اگه ۵۰ صفحه اول رو تحمل کنید جذابیت داستان کم کم خودشو نشون می‌ده

خب و اما امتیاز این کتاب

وقتی این کتابو تموم کردم اونقدر تحت تاثیر قرار گرفته بودم و اونقدر غرق شده بودم توی کتاب

که یه جورایی مطمئن بودم قراره بهش ۵ از ۵ بدم

ولی الان که چند وقتی گذشته و یکم از از اون فضا دور شدم

به این نتیجه رسیدم که خیلی هم پرفکت نبود

همونطور که اولش گفتم یه سری کاراکترها که نقش مهمی هم تو روال داستان داشتن

خیلی شخصیت پردازی قوی‌ای نداشتن

یه جورایی یک بعدی بودن و رفتاهاشون قابل درک نبود

ولی فضاسازی عالی بود

یعنی من خیلی لذت بردم از خوندنش مخصوصا آخر داستان

حالا نمیگم اخر داستان چی میشه ولی اونقدر فضاسازی عالی بود

که همه‌ش حس می‌کردم اگه منم جای «اما» بودم دقیقا همون کارو می‌کردم

خب داشتم چی می‌گفتم قبلش؟ آها امتیاز

بنابراین امتیاز من به این کتاب ۴.۵ از ۵

امتیاز کاربرهای گودریدز به این کتاب ۳.۷ از ۵ هست

خب مثل همه رمان‌های خوب دنیا که ازشون اقتباس سینمایی ساخته شده

از این رمان هم تا حالا چنتا فیلم سنمایی و مجموعه تلویزیونی ساخته شده

که جدید ترینش مربوط به یه فیلم سینمایی با کارگردانی سوفی بارتس هست

که سال ۲۰۱۵ ساخته شده و امتیازش توی IMDB ۵.۷ از ۱۰ هست

که خب امتیاز بدی محسوب می‌شه و بنابراین من ندیدمش

خب و اما سوال اصلی

آیا این کتاب برای شما مناسبه؟

اگه زندگی الان تون هیچ شباهتی با رویاهاتون نداره

اگه خیلی آدم کمال‌گرایی هستید و معمولا کم پیش میاد احساس خوشبختی کنید

اگه به عشق‌های اساطیری که سرشاراز ازخودگذشتگی و محبته باور دارید

و منتظرید یه روز شما هم همچین عشقی رو تجربه کنید

و در نهایت اگه رمان های کلاسیک دوست دارید و توصیفات زیاد خسته تون نمی‌کنه

بله. احتمالا این کتاب براتون مناسب باشه

و با شخصیت مادام بواری همذات پنداری خوبی داشته باشید

خب اگه تا این لحظه ویدیوی من رو دوست داشتید

لطفا همین الان این پست رو لایک کنید و اینکه می‌خواستم بدونید

من اینجا هر هفته کتاب‌های مختلف با ژانرهای مختلف معرفی می‌کنم

و سعی می‌کنم کامل‌ترین معرفی رو در اختیارتون بذارم

اگه دوست دارید همچنان بدون خستگی به کارم ادامه بدم

لطفا با لایک و کامنت و معرفی من به دوست‌های کتاب‌خون‌تون از من حمایت کنید

خب حالا بریم سراغ داستان و یه معرفی کلی از شخصیت‌ها

شخصیت اول آقای بواری هست که یک پزشک جوانه

که توی روستا زندگی می‌کنه

با یه زن خیلی مسن‌تر از خودش ازدواج کرده

شخصیت آروم بی خیال و کم حاشیه‌ای داره

کاری و سربه زیره و به همون چیزایی که داره قانعه

می‌دونید چی می گم. یعنی اصلا بلند پرواز نیست

و اما شخصیت بعدی یک دختر نوجوان و خوشگله به اسم «اما» که اونم توی روستا زندگی می‌کنه

ولی برای یه مدت کوتاهی پدرش اونو می‌فرسته صومعه یا کلیسا

یادم نمیاد دقیقا چی بود و خلاصه اونجا «اما» با زندگی شهرنشینی و بریز و بپاش‌هاش تا حدودی آشنا میشه

و به خاطر شخصیت خیلی رمانتیک و بلند پروازی که داره و داستان عشق‌های اساطیری که اون روزها می‌خونده

نا‌خوداگاه همیشه پس ذهنش برای آینده خودش هم یک زندگی مجلل رو تجسم می‌کنه

با مرد عاشق پیشه‌ای که از راه می رسه و اونو غرق در خوشبختی می‌کنه

درست مثل کتاب‌ها

ولی خب هر بار وقتی از عالم خیال میاد بیرون می‌بینه که زندگی واقعیش چقدر با رویاهاش فاصله داره

و همین موضوع سرخورده ش می‌کرده تا روزی که... نمی‌گم تا چه روزی. خودتون بخونیدش

بخونید و ببینید که حالا که اما که رضایت نداره از زندگیش

حالا که به خاطر محیط بسته و کسل کننده‌ی زندگیش مجالی برای بروز خودش پیدا نمی‌کنه

در نهایت چه تصمیمی می گیره برای آینده‌ش

و چطور میل و اشتیاقش برای یک زندگی رویایی رو ارضا می‌کنه؟

و آیا موفق می‌شه؟

از اینجا به بعد قراره داستان اسپویل شه پس اگه کتابو نخوندید بقیه‌شو گوش نکنید

حالا چرا دارم اسپویل می کنم برای اولین بار

چون خیلی دوست داشتم اینجا نظر شخصی‌مو راجع به شخصیت اما بگم

چون خیلی‌ها سرزنشش کردن و اونو یک زن بوالهوس معرفی کردن

که قدر زندگی و همسرشو نمی‌دونه. در صورتی که من این نظرو ندارم

به نظر من اتفاقا «اما» خیلی شخصیت دوست داشتنی‌ای بود

یک زن زیبا و احساساتی با یک روح بلند پرواز که فضای کسل کننده‌ی روستا نمی‌تونست شور و هیجانش رو تخلیه کنه

اون فضا بهش اجازه نمی‌داد استعدادهاش بروز پیدا کنه

تنها گناهی که داشت این بود که در مکان اشتباه و زمان اشتباه به دنیا اومده بود

و با مردی ازدواج کرده بود که با اینکه مرد خوبی بود، اما دنیای «اما» براش ناشناخته بود

روح زنونه‌ی «اما» می‌خواست سرشار از عشق باشه و این عشق همیشه مثل روز اول تازه باشه

و شوهرش این نیازش رو درک نمی‌کرد

رفتا‌های «اما» قابل سرزنش نیست چون ما تلاشش رو برای پذیرش زندگی دیدیم

تلاشش برای اینکه با همون چیزایی که داره خوشحال باشه

و شوهری که اونقدر از زندگیش کنار «اما» رضایت داره که حتی به ذهنش هم نمی‌رسه که ممکنه

این حس دوطرفه نباشه. بنابراین دلیل افسردگی زنش رو متوجه نمیشه و تلاشی هم برای بهبود اوضاع نمی‌کنه

و امان از روح سرکش «اما» که با اینکه خیلی تلاش کرد اختیار افکارشو به دست بگیره

با عبادت و روزه و هر چی که به ذهنش می‌رسید

اما انگار اون عقده‌های فراموش شده ذهنش منتظر یک جرقه بود

تا بتونه خودش رو آزاد کنه و وقتی ازاد شد، چون خودش رو گناه‌کار می‌دونست

هیچوقت نتونست احساس خوشبختی کنه. هیچوقت

دیگه هیچ چیزی راضیش نمی‌کرد. مدام حریص‌تر می‌شد

و تا میومد از یه چیزی لذت ببره می‌دید داره ازش زده می‌شه

و این احساسات رو نویسنده چقدر خوب بیان کرده بود

خدایا چقدر خووب

آخر داستان اونقدر خوب درمانده و بیچاره بودن «اما» رو نشون داد

که وقتی اما خودکشی کرد با خودم گفتم آخیش خودشو کشت راحت شد از دست این زندگی

حالا برداشت من از کل کتاب این بود احتمالا هدف نویسنده این بوده که نشون بده

وقتی دو تا آدم خوب با دو تا دنیای متفاوت با هم ازدواج می‌کنن چطور این ازدواج به کام‌شون زهر می‌شه

خب مرسی که تا این لحظه همراهم بودین

اگه پیشنهادی یا انتقادی دارید خوشحال می‌شم اینجا تو کامنت‌ها باهام در میون بذارید

و به بهتر شدن کارم کمک کنید

تا هفته بعد و یه کتاب خوب دیگه خدا نگهدار

Learn languages from TV shows, movies, news, articles and more! Try LingQ for FREE

مادام بوواری | Madame Bovary مدام|بوفاري|| Madame Bovary | Madame Bovary Madame Bovary | Madame Bovary Madame Bovary | Signora Bovary Pani Bovary | Pani Bovary Madame Bovary | Madame Bovary مدام بوفاري | Madame Bovary

سلام مرحبا Hi Merhaba مرحبا

تا حالا پیش اومده براتون که آرزوی رسیدن به یه چیزی یا کسی رو داشته باشید حتى|الآن|أمام|جاء|لكم|أن|أمنية|الوصول|إلى|شيء|شيء|أو|شخص|أن|كان لديه|تكونوا Have you ever wished to achieve something or someone? Hiç bir şey ya da birine ulaşma arzusu duyduğunuz oldu mu? هل حدث لك من قبل أن تتمنى الوصول إلى شيء أو شخص ما؟

و بعد وقتی بهش می‌رسید می‌بینید اونقدرا هم که از دور قشنگ به نظر می‌رسید قشنگ نیست؟ و|بعد|عندما|إليه|||||ليس كثيرًا|أيضًا|أن|من|بعيد|جميل|إلى|نظر|||جميل|ليس And then when you reach it, you see that it is not as beautiful as it looks from afar? Ve sonra ona ulaştığınızda, uzaktan güzel göründüğü kadar güzel olmadığını görüyorsunuz? ثم عندما تصل إليه، ترى أنه ليس جميلاً كما بدا من بعيد؟

یعنی نه که قشنگ نباشه‌ها يعني|لا|أن|جميل|ليس|للتوكيد |değil||güzel|| It does not mean that it is not beautiful Yani güzel değil demiyorum. يعني ليس لأنها ليست جميلة

فقط چون زمین تا آسمون با تصورات ما با رویاهای ما فرق داشته فقط|لأن|الأرض|حتى|السماء|مع|تصورات|نحن|مع|أحلام|نحن|فرق|كان ||yer|kadar|||hayaller||||||sahip olmak ||||||imagination|||our dreams||| Just because the earth to the sky is different from our imaginations and our dreams Sadece çünkü yerle gök hayallerimizle, hayal gücümüzle çok farklı. فقط لأنها تختلف تمام الاختلاف عن تصوراتنا وأحلامنا

یه جورایی می‌خوره تو ذوق‌مون نوع|ما|||في|ذوق|نا Somehow it is to our taste Bir şekilde canımızı sıkıyor. بشكل ما تصدمنا

رمانی که امروز می‌خوام معرفی کنم novel|||||| رواية|التي|اليوم|||تقديم|أن The novel that I want to introduce today Bugün tanıtmak istediğim roman. الرواية التي أريد أن أقدمها اليوم

یکی از معروف‌ترین رمان‌های کلاسیک فرانسه ست که همچین موضوعی رو میاد مطرح می‌کنه واحد|من|||||كلاسيكية|فرنسية|هو|الذي|مثل|موضوع|را|يأتي|مطروح|| bir|-den|||||||-dir||böyle||-yı|geliyor|ortaya|| It is one of the most famous classic French novels that raises such a topic Fransa'nın en ünlü klasik romanlarından biridir ve böyle bir konuyu gündeme getirir. واحدة من أشهر الروايات الكلاسيكية الفرنسية التي تتناول هذا الموضوع.

و همینجا بگم این رمان خیلی می‌تونه به رشد شخصی دختهای نوجوان کمک کنه و|هنا|أقول|هذه|الرواية|جداً|||إلى|نمو|شخصي|الفتيات|مراهقات|مساعدة|يفعل ve|burada||||||||||||| |||||||||||girls||| And let me say right here that this novel can help the personal development of teenage boys Ve burada bu romanın genç kızların kişisel gelişimine çok yardımcı olabileceğini söyleyeyim. وأود أن أقول هنا أن هذه الرواية يمكن أن تساعد كثيرًا في النمو الشخصي للفتيات المراهقات.

و نه تنها برای نوجوان‌ها که خانم‌های بزرگسال و حتی آقایون هم و|لا|فقط|ل|||الذين|||البالغات|و|حتى|الرجال|أيضاً And not only for teenagers, but also adult women and even men Ve sadece gençler için değil, yetişkin kadınlar ve hatta erkekler de. وليس فقط للمراهقين، بل يمكن أيضًا للنساء البالغات وحتى الرجال.

می‌تونن از خوندن این کتاب لذت ببرن و کلی درس زندگی ازش بگیرن ||من|قراءة|هذا|الكتاب|متعة|يحصلون|و|الكثير|دروس|الحياة|منه|يأخذون They can enjoy reading this book and learn a lot of life lessons from it Bu kitabı okumaktan keyif alabilir ve ondan birçok yaşam dersi çıkarabilirler. يمكنهم الاستمتاع بقراءة هذا الكتاب واستخلاص الكثير من دروس الحياة منه.

رمان مادام بواری نوشته اقای گوستاو فلوبر رواية|مدام|بوفاري|كتبها|السيد|غوستاف|فلوبر roman|Madam|Bovary|yazılmış|Bay|Gustave|Flaubert ||Bovary|||Flaubert|Flaubert Madame Bovary novel written by Mr. Gustave Flaubert Madame Bovary romanı, Gustave Flaubert tarafından yazılmıştır. رواية مدام بوفاري كتبها السيد غوستاف فلوبير

داستانی که ما تو این کتاب باهاش مواجهیم قصة|التي|نحن|في|هذا|الكتاب|بها|نواجه hikaye|ki|biz|bu|bu||onunla|karşılaşıyoruz The story that we are facing in this book Bu kitapta karşılaştığımız hikaye. القصة التي نواجهها في هذا الكتاب

در مورد زندگی یه زن رویاپرداز و رمانتیکه به نام اما في|موضوع|حياة|واحدة|امرأة|حالمة|و|رومانسية|إلى|اسم|إما hakkında|konu|yaşam|bir||hayalperest||||adı|Emma |||||dreamer||romantic||| About the life of a dreamy and romantic woman named Emma Hayalperest ve romantik bir kadın olan Emma'nın hayatıyla ilgilidir. تتعلق بحياة امرأة حالمة ورومانسية تدعى إيما

که یه جورایی میشه گفت سندروم سیندرلا داره التي|نوعا ما|بطريقة ما|يمكن|القول|متلازمة|سندريلا|لديها ki|bir|bir şekilde|||sendrom|Külkedisi| |||||Syndrome|Cinderella| In a way, it can be said that he has Cinderella syndrome Bir nevi Cinderella sendromuna sahip denebilir. التي يمكن القول إنها تعاني من متلازمة سندريلا

بچه‌ها سندروم سیندرلا یه عقده ایه که باعث می‌شه ||متلازمة|سندريلا|هي|عقدة|هي|التي|تسبب|| ||sendrom|Külkedisi|bir|kompleks|dir|ki|neden olmak|| |||||complex||||| Guys, Cinderella syndrome is a complex that causes Çocuklar, Cinderella sendromu bir komplekstir ki bu, الأطفال، متلازمة سندريلا هي عقدة تجعل

دخترها هیچ مسئولیتی در قبال آینده خودشون قبول نکنن الفتيات|لا|مسؤولية|في|مقابل|مستقبل|أنفسهن|قبول|لا يقبلن kızlar|hiç|sorumluluk|-de|karşı|gelecek|kendileri|kabul|etmesinler ||responsibility|||||| Girls should not accept any responsibility for their own future kızların kendi gelecekleriyle ilgili hiçbir sorumluluk almamalarına neden olur. الفتيات لا يتحملن أي مسؤولية تجاه مستقبلهن

و فقط منتظر یک مرد جنتلمن بشینن تا بیاد و با اسب سفیدش اونا رو به قصرهای مجلل ببره و|فقط|في انتظار|رجل||نبيل|يجلسن|حتى|يأتي|و|مع|حصان|الأبيض|هن|إلى|إلى|قصور|فاخرة|يأخذهن ve|sadece|bekleyen|bir|adam|centilmen|otursunlar|-e kadar|gelsin|ve|ile|at|beyazı|||-e|saraylar|görkemli| |||||gentleman|||||||||||palaces|| And just wait for a gentleman to come and take them to luxurious palaces with his white horse. Ve sadece bir centilmenin gelmesini beklerler, فقط ينتظرن رجلًا نبيلًا ليأتي ويأخذهن إلى القصور الفاخرة على حصانه الأبيض

و تا آخر عمر با خوبی و خوشی با هم زندگی کنن و|حتى|آخر|عمر|مع|خير|و|سعادة|مع|بعضهم|حياة|يعيشون ve|-e kadar|son|ömür|ile|iyilik|ve|mutluluk|||| And live happily together for the rest of their lives beyaz atıyla onları görkemli saraylara götürmesi için. ويعيشون معًا بسعادة وهناء طوال حياتهم

دختر قصه ما هم هر شب با همین رویا می‌ره تو رخت خواب و هرصبح وقتی از رویای شیرینش بیدارمی‌شه الفتاة|القصة|نحن|أيضاً|كل|ليلة|مع|هذه|الحلم|||إلى|السرير|النوم|و|كل صباح|عندما|من|حلم|الجميل|| The girl in our story goes to bed with the same dream every night and wakes up from her sweet dream every morning. Hikayemizin kızı her gece aynı rüya ile yatağına gidiyor ve her sabah tatlı rüyasından uyandığında فتاة قصتنا تذهب كل ليلة إلى سريرها بنفس الحلم، وعندما تستيقظ كل صباح من حلمها العذب

می‌بینه هنوز توی روستا زندگی می‌کنه و کلی با دنیای خیالیش فاصله داره ||لا تزال|في|القرية|تعيش|||و|كثير|مع|عالم|خيالي|مسافة|لديها He sees that he still lives in the village and is far from his imaginary world hala köyde yaşadığını ve hayal dünyasıyla ne kadar mesafede olduğunu görüyor ترى أنها لا تزال تعيش في القرية ولديها مسافة كبيرة مع عالم خيالها

بچه‌ها با اینکه نویسنده این رمان یک مرده و شخصیت اصلی رمان یک زن ||مع|أن|الكاتب|هذه|الرواية|واحد|ميت|و|الشخصية|الرئيسية|الرواية|واحدة|امرأة Guys, although the author of this novel is dead and the main character of the novel is a woman Çocuklar, bu romanın yazarının bir erkek olmasına ve romanın ana karakterinin bir kadın olmasına rağmen الأطفال، على الرغم من أن كاتب هذه الرواية رجل، والشخصية الرئيسية في الرواية امرأة

باورتون نمی‌شه چقدر شخصیت‌پردازی قوی‌ای داشت إيمانكم|||كم|||||كان You can't believe how strong his character was karakter tasvirinin ne kadar güçlü olduğunu inanamazsınız. لن تصدقوا كم كانت شخصيات الرواية قوية.

اصن من در عجبم چطور یک مرد می‌تونه تا این حد به عمق ذهن یک زن نفوذ کنه؟ أصلاً|أنا|في|دهشة|كيف|واحد|رجل|||حتى|هذا|حد|إلى|عمق|عقل|واحد|امرأة|نفوذ|يفعل hiç|ben|içinde|şaşırıyorum|nasıl|bir|erkek|||kadar|bu|seviye|-e|derinlik|zihin|bir|kadın|nüfuz|edebilir |||I wonder||||||||||depth||||| I wonder how a man can penetrate so deeply into a woman's mind? Ben gerçekten şaşırıyorum, bir adam bir kadının zihnine bu kadar derinlemesine nasıl nüfuz edebilir? أنا في حيرة من أمري كيف يمكن لرجل أن يتعمق إلى هذا الحد في عقل امرأة؟

چطور ممکنه یک مرد اینقدر زن‌ها رو خوب بشناسه و افکارشون رو بخونه؟ كيف|يمكن|واحد|رجل|بهذا القدر|||ل|جيداً|يعرف|و|أفكارهن|ل|يقرأ nasıl|mümkün|bir|erkek||||-leri|||||| |||||||||know||their thoughts|| How can a man know women so well and read their thoughts? Bir adamın kadınları bu kadar iyi tanıması ve düşüncelerini okuyabilmesi nasıl mümkün? كيف يمكن لرجل أن يعرف النساء جيدًا ويقرأ أفكارهن؟

البته اینکه می‌گم شخصیت‌پردازی قوی‌ای داشت بالطبع|أن|||||||كان elbette|ki|||||||sahipti |||||characterization||| Of course, I would say that he had a strong character Tabii ki, güçlü bir karakter tasarımı olduğunu söylüyorum. بالطبع عندما أقول إنه كان لديه شخصية قوية

منظورم اینکه روی همون شخصیت مادام بواری خیلی خوب کار کرده قصدي|أن|على|نفس|شخصية|مدام|بوفاري|جداً|جيداً|عمل|قام به amacım|ki|üzerinde|||Madam|Bovary|||| I mean|||||||||| I mean, he worked very well on the character of Madame Bovary Demek istediğim, Madame Bovary karakteri üzerinde çok iyi çalışmış. أعني أنه عمل بشكل جيد جدًا على شخصية مدام بوفاري.

بقیه شخصیت‌ها چندان روشون کار نشده بود. بگذیم حالا البقية|||كثيرًا|عليهم|عمل|لم يتم|كان|لنترك|الآن geri kalan|||pek|onlara|çalışma|yapılmamış|idi|geçelim|şimdi ||||||||let's move on| The rest of the characters were not well developed. Let's go now Diğer karakterler üzerinde pek fazla çalışılmamıştı. Şimdi geçelim. لم يتم العمل كثيرًا على بقية الشخصيات. دعنا نتجاوز ذلك الآن.

و چون داستان بر اساس شخصیت‌های واقعی نوشته شده و|لأن|القصة|على|أساس|||الحقيقية|مكتوبة|تم ve|çünkü|hikaye|üzerine|temel|||gerçek|yazılmış|olmuş And because the story is based on real characters Ve hikaye gerçek karakterlere dayandığı için وبما أن القصة مكتوبة بناءً على شخصيات حقيقية.

اون سطح واقع‌گرایی داستان رو خیلی بالا برده ذلك|مستوى|||القصة|ها|جدًا|مرتفع|رفع o|seviye|||hikaye|onu|çok|yukarı| He raised the level of realism of the story hikayenin gerçekçilik seviyesini çok yükseltti. فإن ذلك قد رفع مستوى الواقعية في القصة بشكل كبير.

یعنی شاید شما هم‌ذات‌پنداری نکنید با شخصیت اصلی يعني|ربما|أنتم||||لا تفعلون|مع|الشخصية|الرئيسية yani||||||||| It means that you may not identify with the main character Yani belki de ana karakterle özdeşleşemiyorsunuz. أي أنه قد لا تتعاطف مع الشخصية الرئيسية.

شاید حرص بخورید از دستش و ناامید بشید ازش، ولی قطعا درکش می‌کنید ربما|حرص|تأكلون|من|يده|و|يئس|تصبحون|منه|لكن|بالتأكيد|فهمه|| belki|hırs|yersiniz|-den|elinden|ve|umutsuz|olursunuz|ondan|ama|kesinlikle|onu anlamak|| You may be jealous of him and disappointed with him, but you will definitely understand him Belki ondan dolayı canınız sıkılır ve umutsuz olursunuz, ama kesinlikle onu anlayacaksınız. ربما تشعرون بالغيرة منه وتفقدون الأمل فيه، لكنكم بالتأكيد ستفهمونه

یعنی به خودتون اجازه نمی‌دین شخصیت اصلی رو قضاوت کنید يعني|إلى|أنفسكم|إذن|||شخصية|رئيسية|إياها|حكم|تفعلون |-e|kendinize|izin|||karakter|ana|-i|yargı|yapın It means you don't allow yourself to judge the main character Yani kendinize ana karakteri yargılamaya izin vermiyorsunuz. أي أنكم لا تسمحون لأنفسكم بالحكم على الشخصية الرئيسية

چون نویسنده شما رو مجبور می‌کنه که بفهمیدش و بهش حق بدین لأن|الكاتب|أنتم|إياكم|مجبر|||أن|تفهموه|و|له|حق|تعطون çünkü|yazar|siz|-i|zorunlu||||onu anlamanız|ve|ona|hak| Because the author forces you to understand it and give it its right Çünkü yazar sizi onu anlamaya zorlar ve ona hak vermenizi sağlar. لأن الكاتب يجبركم على فهمه ومنحه الحق

این کتاب تقریبا ۱۷۰ سال پیش نوشته شده و می‌شه گفت هذا|الكتاب|تقريبًا|سنة|مضت|كتب|تم|و|||القول bu|kitap|yaklaşık|yıl|önce|yazılmış|olmuş|ve||| This book was written almost 170 years ago and it can be said Bu kitap neredeyse 170 yıl önce yazılmıştır ve denilebilir. هذا الكتاب كُتب قبل حوالي 170 عامًا ويمكن القول

فلوبر اولین نویسنده‌ای بود که اومد با این سبک داستان نویسی، تابوشکنی کرد فلوبر|الأول|||كان|الذي|جاء|مع|هذا|الأسلوب|القصة|الكتابة|كسر المحرمات|فعل Flaubert|ilk|||oldu|ki|geldi|ile|bu|tarz|hikaye|yazma|tabu kırma|yaptı ||||||||||||taboo-breaking| Flaubert was the first writer who came to break the taboo with this style of story writing Flaubert, bu hikaye yazım tarzıyla tabu yıkan ilk yazardı. فلوبر كان أول كاتب جاء بهذا الأسلوب في الكتابة القصصية، وكسر المحرمات.

یعنی قبل از فلوبر همه داستان‌های عاشقانه طوری نوشته می‌شدن يعني|قبل|من|فلوبر|جميع|||الرومانسية|بطريقة|كتب|| yani|önce|-den||tüm|||romantik|şekilde|yazıldı|| That is, before Flaubert, all love stories were written like this Yani Flaubert'ten önce tüm aşk hikayeleri öyle yazılıyordu. يعني قبل فلوبر، كانت جميع القصص الرومانسية تُكتب بطريقة معينة.

که عاشق و معشوق کاملا پاک و بی‌عیب و نقص بودن و عشق‌شون کاملا مقدس بود أن|العاشق|و|المعشوق|تمامًا|طاهر|و|||و|نقص|كانوا|و|||تمامًا|مقدس|كان ki|aşık|ve|sevgili|tamamen|saf|ve|||ve|eksik|olmaları|ve|||tamamen|kutsal|oldu that the lover and the beloved were completely pure and flawless and their love was completely sacred Aşık ve sevgili tamamen saf ve kusursuzdu ve aşkları tamamen kutsaldı. حيث كان العاشق والمعشوق طاهرين تمامًا بلا عيوب أو نقص، وكانت حبهما مقدسة تمامًا.

و به دوراز هر گونه شهوتی و|إلى|بعيدًا عن|كل|نوع|شهوة ve|-e|uzak|her|tür|şehvet ||away from|||lust And far from any lust Ve her türlü şehvetten uzaktı. وكانت بعيدة عن أي نوع من الشهوة.

دو طرف برای رسیدن به هم حاضر بودن هر از خودگذشتگی که لازم باشه انجام بدن الطرفين|جانب|من أجل|الوصول|إلى|بعضهم|مستعد|أن يكونوا|كل|من|التضحية|الذي|ضروري|يكون|القيام| iki|taraf|için|ulaşmak|-e|de|hazır|olmak|her|-den|fedakarlık|ki|gerekli|olsun|yapmak| ||||||||||self-sacrifice||||| Both sides should make any necessary sacrifices in order to be present together İki taraf birbirine ulaşmak için gerekli olan her fedakarlığı yapmaya hazırdı. كان الطرفان مستعدين لتقديم أي تضحية لازمة للوصول إلى بعضهما البعض.

مثل رمان‌های نظامی گنجوی خودمون. لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و اینا مثل|||العسكرية|الجنجوي|الخاصة بنا|ليلى|و|مجنون|و|شيرين|و|فرهاد|و|هؤلاء gibi|||askeri|Gencay|kendi|Leyla|ve|Mecnun|ve|Şirin|ve|Ferhat|ve|bunlar ||||Ganjavi||||||Shirin|||| Like our own Ganjoi military novels. Lily, Majnoon, Shirin, Farhad and these Kendi klasik askeri romanlarımız gibi. Leyla ile Mecnun, Şirin ile Ferhat ve bunlar. مثل روايات نظامي گنجوي لدينا. ليلى ومجنون وشيرين وفرهاد وما إلى ذلك.

ولی فلوبر اومد چیکار کرد؟ لكن|فلوبر|جاء|ماذا فعل|فعل ama|Flaubert|geldi|ne yaptı|yaptı But what did Flaubert do when he came? Ama Flaubert ne yaptı? لكن ماذا فعل فلوبر؟

داستان رو از اون حالت رمانتیسم و ایده‌آلیسمی که قبلش مد بود دراورد القصة|ها|من|تلك|الحالة|الرومانسية|و|||التي|قبلها|كانت رائجة|كان|أخرج hikaye|onu|-den|o|durum|romantizm|ve|||ki|öncesinde|akım|vardı|çıkardı |||||romanticism|||idealism|||||took out He took the story out of that state of romanticism and idealism that was fashionable before Hikayeyi önceden modaydı olan romantizm ve idealizm halinden çıkardı. أخرج القصة من حالة الرومانسية والمثالية التي كانت شائعة قبل ذلك.

و رفت به سمت واقع‌گرایی و|رفت|به|سمت|| ve|gitti|-e|yön|| And went towards realism Ve gerçekçiliğe yöneldi. و ذهب نحو الواقعية

و برای همین هم وقتی رمان منتشر شد با انتقادهای خیلی زیادی رو به رو شد و|ل|هذا|أيضا|عندما|الرواية|نشرت|أصبح|مع|الانتقادات|كثير|كثيرة|إلى|إلى|مواجهة|أصبح ve|için|bu|de|-dığında|roman|yayımlandı|oldu|ile|eleştiriler|çok|fazla|karşı|-e|karşı|oldu |||||||||criticisms|||||| And that's why when the novel was published, it faced a lot of criticism Ve bu yüzden roman yayımlandığında çok sayıda eleştiriyle karşılaştı. ولذلك عندما نُشر الرواية واجهت انتقادات كثيرة جداً

و خیلی ها اعتقاد داشتن که این رمان بداموزی داره و|كثير|هم|اعتقاد|داشتند|أن|هذه|الرواية|تعليم سيء|لديها ve|çok|lar|inanç|sahip olmak|ki|bu|roman|kötü öğretim|var ||||||||bad teaching| And many believe that this novel is uneducated Ve birçok kişi bu romanın kötü bir eğitim verdiğine inanıyordu. وكان الكثيرون يعتقدون أن هذه الرواية تحمل مضامين سيئة

و ارزش‌های اخلاقی جامعه و مقدس بودن عشق رو زیر سوال می‌بره و|||الأخلاقية|المجتمع|و|المقدس|كون|الحب|إلى|تحت|سؤال|| ve|||ahlaki|toplum|ve|kutsal|olmak|aşk|-i|alt|soru|| And it questions the moral values of society and the sanctity of love Ve toplumun ahlaki değerlerini ve aşkın kutsallığını sorguluyor. وتشكك في القيم الأخلاقية للمجتمع وقدسية الحب

خب من این کتاب رو از اپ فیدیبو خوندم حسنا|أنا|هذا|الكتاب|را|من|تطبيق|فيديبو|قرأت peki|ben|bu|kitap|-i|-den|uygulama|Fidibo|okudum |||||||Fidibo app| Well, I read this book from Fidibo app Ben bu kitabı Fidibo uygulamasından okudum. حسناً، لقد قرأت هذا الكتاب من تطبيق فيديبو.

با ترجمه مشفق همدانی که خب خوب بود راضی بودم مع|الترجمة|مشفق|همداني|التي|حسنا|جيد|كان|راضٍ|كنت ile|çeviri|Meşfak|Hemdani|ki|peki||oldu||oldum ||Moshfeq Hamadani|Hamadani|||||| I was satisfied with Mushfaq Hamdani's translation, which was good Meşfık Hamdani'nin çevirisiyle, iyi olduğunu düşündüm ve memnun kaldım. مع ترجمة مشفق همداني، والتي كانت جيدة، كنت راضيًا.

ولی دوستام که این کتاب رو با ترجمه مهدی سحابی از انتشارات مرکز خونده بودن لكن|أصدقائي|الذين|هذا|الكتاب|را|مع|الترجمة|مهدی|سحابي|من|دار النشر|مركز|قرأوا|كانوا ama|arkadaşlarım|ki|bu||-i|ile|çeviri|Mehdi|Sahabi|-den|yayınevi|Merkez|okumuş|-dılar But my friends have read this book translated by Mehdi Sahabi from the center publications Ama arkadaşlarım bu kitabı Merkez Yayınları'ndan Mehdi Sahabi'nin çevirisiyle okumuşlardı. لكن أصدقائي الذين قرأوا هذا الكتاب مع ترجمة مهدي سحابي من دار النشر مركز.

اون ترجمه رو بیشتر تایید می‌کردن تلك|الترجمة|را|أكثر|تأييد|| o|çeviri|-i|daha çok|onay|| They would approve that translation more O çeviriyi daha çok onaylıyorlardı. كانوا يؤيدون تلك الترجمة أكثر.

و به شدت از ترجمه‌ محمد قاضی انتشارات بدرقه جاودان شاکی بودن و|به|شدت|از|ترجمة|محمد|قاضي|دار النشر|بدرقة|جاودان|شاکي|بودن ve|-e|şiddetle|-den|çeviri|Muhammed|Kazı|yayınlar|yolculuk|ebedi|şikayetçi|olmak ||||translation||||Badraghe Publications|Javdan Publishing|| Ve Muhammed Kazı'nın Bedirgaç Cevdan yayınlarından yaptığı çeviriden şiddetle şikayet ediyorlardı. وكانوا غاضبين بشدة من ترجمة محمد قاضي من منشورات بدرقة جاودان.

تا جایی که یکی می‌گفت محمد قاضی یه جا به جای اینکه ترجمه کنه کار به جاهای باریک کشید حتى|مكان|أن|واحد|||محمد|قاضي|واحد|مكان|إلى|مكان|أن|ترجمة|أن يترجم|عمل|إلى|أماكن|ضيقة|انجر kadar|yer|ki||||Muhammed|Kazı|bir||-e|yerine|-dığı için|çeviri|yapsın|iş|-e|yerler||çekti To the extent that someone said that Mohammad Qazi worked in narrow places instead of translating O kadar ki biri, Muhammed Kazı'nın bir yerde çeviri yapmak yerine işin zor bir hale geldiğini söyledi. حتى أن أحدهم قال إن محمد قاضي في مكان ما بدلاً من أن يترجم، أدخل الأمور في مناطق ضيقة.

ترجمه کرده کار به جاهای نازک کشید. یعنی اینقدر ضعیفه ترجمة|قد ترجم|عمل|إلى|أماكن|رقيقة|انجر|يعني|بهذا القدر|ضعيفة çeviri|yaptı|iş|-e|yerler||||bu kadar|zayıf Translated and worked in thin places. It means it is so weak Çeviri o kadar zayıf ki işin ince bir hale geldi. ترجم الأمور إلى مناطق حساسة. يعني أنها ضعيفة جداً.

در مورد تعداد صفحات کتاب هم یه خورده گیجم في|موضوع|عدد|صفحات|كتاب|أيضا|واحد|قليلا|مشوش hakkında|konu|sayılar|sayfalar|kitap||bir||kafam karışık |||pages (1)|||||I'm confused I am also confused about the number of pages in the book Kitabın sayfa sayısı hakkında da biraz kafam karışık. بالنسبة لعدد صفحات الكتاب، أنا أيضاً أشعر ببعض الارتباك.

تو هر انتشارات تعداد صفحات فرق می‌کنه أنت|كل|دار النشر|عدد|صفحات|يختلف|| sen|her|yayınevi|sayı|sayfalar|fark|| The number of pages is different in each publication Her yayınevinin sayfa sayısı farklıdır. في كل دار نشر يختلف عدد الصفحات

یعنی من با فیدیبو خودم ۳۹۲ صفحه بود يعني|أنا|مع|فيديبو|نفسي|صفحة|كان yani|ben|ile|Fidibo|kendim|sayfa|idi That is, with my fidibo, it was 392 pages Yani ben Fidibo ile 392 sayfa okudum. يعني مع فيديبو كان لدي ٣٩٢ صفحة

در صورتی که انتشارات مجید کتابش ۴۹۵ صفحه ست في|حالة|أن|دار النشر|مجيد|كتابه|صفحة|هو de|durumda|ki|yayınevi|Majid|kitabı|sayfa|dir In the case of Majid publications, his book is 495 pages long Oysa ki Majid yayınevinin kitabı 495 sayfa. بينما دار نشر مجيد كتابه ٤٩٥ صفحة

یعنی بیش از ۱۰۰ صفحه اختلاف يعني|أكثر|من|صفحة|اختلاف |daha|fazla|sayfa|fark Yani 100'den fazla sayfa fark var. يعني أكثر من ١٠٠ صفحة اختلاف

ولی خب نسخه انگلیسی‌شو که چک کردم همون حدود ۳۹۰ صفحه بود لكن|حسنًا|النسخة|||التي|تحقق|فعل ماضٍ|نفس|حوالي|صفحة|كان ama|işte|versiyon|||ki|kontrol|ettim|aynı|civarı|sayfa|idi Ama İngilizce versiyonunu kontrol ettiğimde aynı yaklaşık 390 sayfa olduğunu gördüm. لكن النسخة الإنجليزية التي تحقق منها كانت حوالي 390 صفحة.

حالا اگه کسی در جریانه که قضیه این صد صفحه اختلاف چیه الآن|إذا|شخص|في|العملية|أن|القضية|هذه|100|صفحة|اختلاف|ما هو şimdi||||||||||| Now, if anyone knows what is the matter of these hundred pages of difference Şimdi eğer bu konuda bilgisi olan biri varsa, bu yüz sayfa farkının ne olduğunu bana söylesin. الآن إذا كان هناك شخص على دراية، ما هي قضية اختلاف المئة صفحة هذه؟

لطفا توی کامنت‌های همین پست بهم بگید من فضلك|في|||هذه|المنشور|لي|قولوا lütfen|içinde|||bu||| Lütfen bu gönderinin yorumlarında bana bildirin. يرجى إخباري في تعليقات هذه المنشور.

خب ژانر رمان عاشقانه اجتماعی و پند آموزه و تقریبا میشه گفت برای همه گروه‌های سنی مناسبه حسنًا|النوع|الرواية|الرومانسية|الاجتماعية|و|العبرة|التعليمية|و|تقريبًا|يمكن|القول|لجميع||||العمرية|مناسبة işte|tür|roman|romantik|sosyal|ve|ders|öğretici|ve|neredeyse|olur|demek||||ları|yaş| ||||||moral lesson||||||||||| Romanın türü aşk, sosyal ve öğretici, neredeyse her yaş grubu için uygun denilebilir. حسناً، نوع الرواية هو رومانسي اجتماعي وتعليمي، ويمكن القول إنه مناسب تقريباً لجميع الفئات العمرية.

و اگه از توصیفات بیش از حد این رمان بگذریم و|إذا|من|أوصاف|أكثر|من|حد|هذه|رواية|نتجاوز ve|eğer|-den|tanımlamalar|fazla|-den|sınır|bu|roman|geçersek Ve eğer bu romanın aşırı betimlemelerinden geçersek و إذا تجاوزنا عن أوصاف هذا الرواية المفرطة

که البته این خاصیت رمان‌های کلاسیکه أن|بالطبع|هذه|خاصية|||كلاسيكية ki|elbette|bu|özellik||| |||characteristic of|||classic Of course, this is the characteristic of classic novels ki bu klasik romanların özelliği. التي هي بالطبع خاصية الروايات الكلاسيكية

ریتم رمان یه روند صعودی داره که هر چی جلوتر می‌رید براتون جذاب‌تر می‌شه إيقاع|رواية|له|مسار|تصاعدي|لديه|أن|كل|ما|أبعد|||لكم|||| ritim|roman|bir|süreç|yükselen|var|ki||ne|daha ileri|||sizin için|||| Rhythm||||upward|||||||||more interesting||| The rhythm of the novel has an upward trend, which becomes more interesting the further you go Romanın ritmi bir yükseliş sürecine sahip, ne kadar ilerlerseniz o kadar ilginç hale geliyor. إيقاع الرواية له مسار تصاعدي، وكلما تقدمت تصبح أكثر جذبًا لك

البته اینو هم بگما. تقریبا ۵۰ صفحه اول کتاب خیلی حاشیه‌ایه و از داستان اصلی خیلی دوره بالطبع|هذا|أيضا|أقول|تقريبا|صفحة|أولى|كتاب|جدا|||و|من|قصة|رئيسية|جدا|بعيدة elbette|bunu|de|söyleyim|yaklaşık|sayfa||||||ve|-den|hikaye||| |||just saying||||||||||||| Of course, let's say this too. The first 50 pages of the book are very marginal and far removed from the main story Tabii bunu da söyleyeyim. Kitabın ilk 50 sayfası oldukça yan hikayelerle dolu ve ana hikayeden çok uzakta. بالطبع، أقول لك أيضًا. تقريبًا الـ 50 صفحة الأولى من الكتاب مليئة بالتفاصيل الجانبية وبعيدة عن القصة الرئيسية

پس اگه ۵۰ صفحه اول رو تحمل کنید جذابیت داستان کم کم خودشو نشون می‌ده إذن|إذا|صفحة|الأولى|را|تحمل|تفعلون|جاذبية|القصة|قليلاً|قليلاً|نفسه|يظهر|| o zaman|eğer|sayfa|ilk|onu|dayanmak|yapın|çekicilik|hikaye|az|yavaş|kendini|göstermek|| Eğer ilk 50 sayfayı katlanırsanız, hikayenin cazibesi yavaş yavaş kendini gösterecek. إذاً إذا تحملت الصفحات الخمسين الأولى، ستظهر جاذبية القصة تدريجياً.

خب و اما امتیاز این کتاب حسنًا|و|لكن|تقييم|هذا|الكتاب peki|ve|ama||bu| |||rating (1)|| Peki, bu kitabın puanı. حسناً، والآن تقييم هذا الكتاب.

وقتی این کتابو تموم کردم اونقدر تحت تاثیر قرار گرفته بودم و اونقدر غرق شده بودم توی کتاب عندما|هذا|الكتاب|أنهيت|فعلت|جدًا|تحت|تأثير|وضع|أخذت|كنت|و|جدًا|غارق|أصبحت|كنت|في|الكتاب -dığında|bu||bitirmek|yaptım|o kadar|altında|etki|kalmak|almak|-dım|ve|o kadar|dalmak|olmak|-dım|içinde| Bu kitabı bitirdiğimde o kadar etkilenmiştim ve kitaba o kadar dalmıştım. عندما أنهيت هذا الكتاب، كنت متأثراً جداً وغارقاً في الكتاب.

که یه جورایی مطمئن بودم قراره بهش ۵ از ۵ بدم أن|نوعًا ما|نوعًا ما|متأكد|كنت|سيقرر|له|من|سأعطي ki|bir|şekilde|emin|-dım|-ecek|ona|üzerinden| I was somehow sure that I was going to give it 5 out of 5 Ki bir şekilde ona 5 üzerinden 5 vereceğimden emindim. لدرجة أنني كنت متأكداً نوعاً ما أنني سأعطيه 5 من 5.

ولی الان که چند وقتی گذشته و یکم از از اون فضا دور شدم لكن|الآن|عندما|عدة|وقت|مضى|و|قليلاً|من||تلك|الفضاء|بعيد|أصبحت ama|şimdi|ki|birkaç|zaman|geçti|ve|biraz|-den||||uzak|oldum Ama şimdi biraz zaman geçti ve o ortamdan uzaklaştım. لكن الآن بعد مرور بعض الوقت و ابتعادي قليلاً عن تلك الأجواء

به این نتیجه رسیدم که خیلی هم پرفکت نبود إلى|هذه|نتيجة|وصلت|أن|جداً|أيضاً|مثالي|لم يكن -e|bu|sonuç|ulaştım|ki|çok|de|mükemmel|değildi |||||||perfect| Bu durumun çok da mükemmel olmadığını fark ettim. توصلت إلى أن الأمر لم يكن مثالياً جداً

همونطور که اولش گفتم یه سری کاراکترها که نقش مهمی هم تو روال داستان داشتن كما|أن|في البداية|قلت|بعض|مجموعة|الشخصيات|التي|دور|مهم|أيضاً|في|سير|القصة|كانت aynı şekilde|ki|başında|söyledim|bir|dizi|karakterler|ki|rol|önemli|de|-de|akış|hikaye|sahipti ||||||characters|||||||| Başta söylediğim gibi, hikayede önemli bir rol oynayan bazı karakterler vardı. كما قلت في البداية، هناك بعض الشخصيات التي كانت لها دور مهم في سير القصة

خیلی شخصیت پردازی قوی‌ای نداشتن جداً|شخصية|تطوير|||لم يكن لديهم çok|karakter|geliştirme||| Not having a very strong character Ama çok güçlü bir karakter gelişimi yoktu. لكن لم يكن لديهم بناء شخصيات قوي جداً

یه جورایی یک بعدی بودن و رفتاهاشون قابل درک نبود نوع|ما|واحد|بعدي|كونه|و|سلوكهم|قابل|فهم|نبود bir|şekilde|bir|boyutlu|olmak|ve|davranışları|mümkün|anlamak|değildi ||||||their behavior||| Somehow, their one-dimensionality and behavior was incomprehensible Bir şekilde tek boyutlu olmaları ve davranışları anlaşılır değildi. كانوا بطريقة ما أحاديين وسلوكهم كان غير مفهوم

ولی فضاسازی عالی بود لكن|بناء|ممتاز|كان ama|atmosfer yaratma|harika|dı |atmosphere creation|| But the atmosphere was great Ama atmosfer yaratımı harikaydı. لكن الأجواء كانت رائعة

یعنی من خیلی لذت بردم از خوندنش مخصوصا آخر داستان يعني|أنا|كثيراً|متعة|حصلت|من|قراءته|خصوصاً|نهاية|قصة yani||||aldım|-den|okuması|özellikle|son|hikaye ||||||reading it||| I mean, I really enjoyed reading it, especially the end of the story Yani, özellikle hikayenin sonu, okumaktan çok keyif aldım. يعني استمتعت كثيرًا بقراءته خاصة في نهاية القصة

حالا نمیگم اخر داستان چی میشه ولی اونقدر فضاسازی عالی بود الآن|لا أقول|نهاية|قصة|ماذا|سيحدث|لكن|جداً|بناء|ممتاز|كان |demiyorum|||||||atmosfer yaratma|| ||end|||||||| Now I won't say what will happen at the end of the story, but the atmosphere was so great Şimdi sonun ne olduğunu söylemiyorum ama atmosfer yaratımı o kadar harikaydı ki. لا أقول ماذا يحدث في نهاية القصة لكن الأجواء كانت رائعة جدًا

که همه‌ش حس می‌کردم اگه منم جای «اما» بودم دقیقا همون کارو می‌کردم أن|||شعور|||إذا|أنا أيضًا|مكان|أما|كنت|بالضبط|نفس|العمل|| ki|||hissetmek|||eğer|ben de|yerine|ama|olsaydım|tam olarak|aynı|işi|| All of which I felt that if I were in "Emma's" place, I would have done exactly the same thing Her zaman "Emma"nın yerinde olsaydım tam olarak aynı şeyi yapardım diye hissediyordum. كنت أشعر دائمًا أنه لو كنت مكان "أما" لفعلت نفس الشيء بالضبط.

خب داشتم چی می‌گفتم قبلش؟ آها امتیاز حسنًا|كنت أقول|ماذا|||قبل ذلك|آه|الدرجة peki|yapıyordum|ne|||öncesinde|ha|puan Peki, daha önce ne diyordum? Ha, puan. ماذا كنت أقول قبل ذلك؟ آه، التقييم.

بنابراین امتیاز من به این کتاب ۴.۵ از ۵ لذلك|الدرجة|لي|على|هذه|الكتاب|من bu nedenle||benim|bu|bu|kitap|üzerinden Bu kitaba verdiğim puan 5 üzerinden 4.5. لذا، تقييمي لهذا الكتاب هو 4.5 من 5.

امتیاز کاربرهای گودریدز به این کتاب ۳.۷ از ۵ هست الدرجة|مستخدمي|غودريدز|على|هذه|الكتاب|من|هو puan|kullanıcıların|Goodreads|bu|bu|kitap|üzerinden|dir |users|Goodreads||||| The rating of Goodreads users for this book is 3.7 out of 5 Goodreads kullanıcılarının bu kitaba verdiği puan 5 üzerinden 3.7. تقييم مستخدمي جودريدز لهذا الكتاب هو 3.7 من 5.

خب مثل همه رمان‌های خوب دنیا که ازشون اقتباس سینمایی ساخته شده حسنا|مثل|جميع|||الجيدة|العالم|التي|منها|اقتباس|سينمائي|تم صنعه|أصبح peki|gibi|tüm|||iyi|dünya|ki|onlardan|uyarlama|sinema|yapıldı|olmuş |||||||||adaptation||| Well, like all the good novels in the world that have been adapted into movies Evet, dünyadaki tüm iyi romanlar gibi, bunlardan da sinema uyarlamaları yapıldı. حسناً مثل جميع الروايات الجيدة في العالم التي تم اقتباسها سينمائياً

از این رمان هم تا حالا چنتا فیلم سنمایی و مجموعه تلویزیونی ساخته شده من|هذه|الرواية|أيضا|حتى|الآن|عدة|أفلام|سينمائية|و|مسلسلات|تلفزيونية|تم صنعها|أصبح dan|bu|||kadar||||||||| ||||||||feature films||||| So far, several movies and TV series have been made from this novel Bu romandan da şimdiye kadar birkaç sinema filmi ve televizyon dizisi yapıldı. تم إنتاج عدة أفلام سينمائية ومسلسلات تلفزيونية من هذه الرواية حتى الآن

که جدید ترینش مربوط به یه فیلم سینمایی با کارگردانی سوفی بارتس هست التي|الجديد|أحدثها|يتعلق|بفيلم|واحد||سينمائي|مع|إخراج|صوفي|بارتس|هو ||the newest||||||||Sophie|Bartz| The most recent one is related to a movie directed by Sophie Barts En yenisi, Sophie Barthes'in yönettiği bir sinema filmi. وأحدثها يتعلق بفيلم سينمائي من إخراج صوفي بارتس

که سال ۲۰۱۵ ساخته شده و امتیازش توی IMDB ۵.۷ از ۱۰ هست |||||||IMDB|| التي|سنة|تم صنعه||و|تقييمه|في|IMDB|من|هو |||||rating|||| 2015 yılında yapıldı ve IMDB puanı 10 üzerinden 5.7. الذي تم إنتاجه في عام 2015 وتقييمه في IMDB هو 5.7 من 10

که خب امتیاز بدی محسوب می‌شه و بنابراین من ندیدمش أن|حسناً|درجة|سيئة|محسوبة|||و|لذلك|أنا|لم أره ki|peki|puan|kötü|sayılır|||ve|bu yüzden|ben|görmedim which is considered a bad score and therefore I did not see it Bu kötü bir puan olarak kabul ediliyor ve bu yüzden onu görmedim. الذي يعتبر نقطة سلبية، لذلك لم أره.

خب و اما سوال اصلی حسناً|و|لكن|سؤال|رئيسي peki|ve|ama|soru|ana Peki, asıl soru. حسناً، ولكن السؤال الرئيسي.

آیا این کتاب برای شما مناسبه؟ هل|هذا|كتاب|ل|أنتم|مناسب mı||||| Is this book suitable for you? Bu kitap sizin için uygun mu? هل هذا الكتاب مناسب لك؟

اگه زندگی الان تون هیچ شباهتی با رویاهاتون نداره إذا|حياة|الحالية|لكم|لا|تشابه|مع|أحلامكم|ليس لديه eğer|||||||| Eğer şu anki hayatınızın hayallerinizle hiçbir benzerliği yoksa. إذا كانت حياتك الحالية لا تشبه أحلامك.

اگه خیلی آدم کمال‌گرایی هستید و معمولا کم پیش میاد احساس خوشبختی کنید إذا|كثيرًا|شخص|||أنتم|و|عادةً|قليلًا|أمام|يأتي|شعور|سعادة|تفعلون eğer|çok|insan|||sizsiniz|||||||| If you are a perfectionist and you rarely feel happy Eğer çok mükemmeliyetçi bir insansanız ve genellikle mutlu hissetmek nadir oluyorsa إذا كنت شخصًا مثاليًا جدًا وعادةً ما نادرًا ما تشعر بالسعادة

اگه به عشق‌های اساطیری که سرشاراز ازخودگذشتگی و محبته باور دارید إذا|إلى|||أسطورية|التي|مليئة بـ|تضحية|و|حب|إيمان|لديكم If you believe in mythological love that is full of selflessness and love Eğer özveri ve sevgi dolu efsanevi aşklara inanıyorsanız إذا كنت تؤمن بالحب الأسطوري الذي مليء بالتضحية والمحبة

و منتظرید یه روز شما هم همچین عشقی رو تجربه کنید و|تنتظرون|يومًا|يوم|أنتم|أيضًا|مثل هذا|حب|أن|تجربة|تفعلون ve bir gün sizin de böyle bir aşkı deneyimlemenizi bekliyorsanız وتنتظر يومًا ما لتجربة مثل هذا الحب

و در نهایت اگه رمان های کلاسیک دوست دارید و توصیفات زیاد خسته تون نمی‌کنه و|في|النهاية|إذا|روايات|جمع|كلاسيكية|تحبون|لديكم|و|أوصاف|كثيرة|متعبة|لكم|| ve nihayetinde klasik romanları seviyorsanız ve uzun betimlemeler sizi yormuyorsa وأخيرًا إذا كنت تحب الروايات الكلاسيكية والوصف الطويل لا يزعجك

بله. احتمالا این کتاب براتون مناسب باشه Evet. Muhtemelen bu kitap sizin için uygun olacaktır. نعم. من المحتمل أن يكون هذا الكتاب مناسبًا لك

و با شخصیت مادام بواری همذات پنداری خوبی داشته باشید And have a good identification with the character of Madame Bovary Ve Madame Bovary karakteriyle iyi bir özdeşleşme kurabilirsiniz. وأن تتعاطف جيدًا مع شخصية مدام بوفاري

خب اگه تا این لحظه ویدیوی من رو دوست داشتید Peki, eğer bu ana kadar videomu beğendiyseniz, حسنًا إذا كنت قد أحببت فيديوي حتى هذه اللحظة

لطفا همین الان این پست رو لایک کنید و اینکه می‌خواستم بدونید lütfen hemen bu gönderiyi beğenin ve bilmek istediğim şey şuydu. يرجى الإعجاب بهذا المنشور الآن وأردت أن تعرف

من اینجا هر هفته کتاب‌های مختلف با ژانرهای مختلف معرفی می‌کنم أنا|هنا|كل|أسبوع|||مختلفة|مع|أنواع|مختلفة|تقديم|| ben|burada|her|hafta|||farklı|ile||farklı|tanıtım|| Burada her hafta farklı türlerde kitaplar tanıtıyorum أقدم هنا كل أسبوع كتبًا مختلفة بأنواع مختلفة

و سعی می‌کنم کامل‌ترین معرفی رو در اختیارتون بذارم و|محاولة|||||تقديم|إياه|في|اختياركم|أضع ve|çaba|||||tanıtım|onu|içinde||bırakayım And I will try to give you the most complete introduction ve en kapsamlı tanıtımı sizlere sunmaya çalışıyorum وأحاول أن أقدم لكم أفضل عرض ممكن

اگه دوست دارید همچنان بدون خستگی به کارم ادامه بدم إذا|أحب|لديكم|لا زلت|بدون|تعب|إلى|عملي|استمرار|أستمر eğer|arkadaş|var|hala|olmadan|yorgunluk|-e|işime|devam|edeyim If you want me to continue working tirelessly Eğer benim yorulmadan çalışmaya devam etmemi istiyorsanız إذا كنتم ترغبون في أن أستمر في عملي دون تعب

لطفا با لایک و کامنت و معرفی من به دوست‌های کتاب‌خون‌تون از من حمایت کنید من فضلك|مع|إعجاب|و|تعليق|و|تقديم|لي|إلى||||||من||دعم|افعلوا |ile|beğeni|ve|yorum|ve|tanıtım|beni|-e||||||-den||| Please support me by liking and commenting and introducing me to your book friends lütfen beğeni ve yorumlarınızla ve beni kitap okuyan arkadaşlarınıza tanıtarak bana destek olun يرجى دعمي من خلال الإعجاب والتعليق وتعريفي لأصدقائكم من محبي الكتب

خب حالا بریم سراغ داستان و یه معرفی کلی از شخصیت‌ها حسنا|الآن|نذهب|إلى|القصة|و|واحد|تقديم|عام|عن|| peki|şimdi|gidelim|yanına|hikaye|ve|bir|tanıtım|genel|-den|| Well, now let's go to the story and a general introduction of the characters Şimdi hikayeye geçelim ve karakterler hakkında genel bir tanıtım yapalım. حسناً، دعونا نذهب إلى القصة ونقدم مقدمة عامة عن الشخصيات.

شخصیت اول آقای بواری هست که یک پزشک جوانه الشخصية|الأولى|السيد|بوار|هو|الذي|واحد|طبيب|شاب karakter|ilk|bay|Bovary|-dir|ki|bir|doktor|genç The first character is Mr. Bowari who is a young doctor İlk karakterimiz Bay Bovary, genç bir doktordur. الشخصية الأولى هي السيد بوار، وهو طبيب شاب.

که توی روستا زندگی می‌کنه الذي|في|القرية|يعيش|| ki|-de|köy|yaşam|| Köyde yaşamaktadır. يعيش في قرية.

با یه زن خیلی مسن‌تر از خودش ازدواج کرده مع|واحدة|امرأة|جدا|||من|نفسه|تزوج|هو ile|bir|kadın|çok|||-den|kendisi|evlilik|yaptı Kendinden çok daha yaşlı bir kadınla evlenmiştir. تزوج من امرأة أكبر منه بكثير.

شخصیت آروم بی خیال و کم حاشیه‌ای داره الشخصية|الهادئة|بلا|هم|و|القليل|||لديها karakter|sakin|-sız|düşünce|ve|az|||var Sakin, kaygısız ve az sorunlu bir kişiliği var. لديها شخصية هادئة وغير مبالية وقليلة الجدل.

کاری و سربه زیره و به همون چیزایی که داره قانعه العملية|و|تحت|الرأس|و|إلى|نفس|الأشياء|التي|لديها|راضية çalışkan|ve|baş|eğik|ve|-e|o|şeyler|ki|var|tatmin Çalışkan ve alçakgönüllü, sahip olduğu şeylerle yetiniyor. هي عاملة ومتواضعة وترضى بما لديها.

می‌دونید چی می گم. یعنی اصلا بلند پرواز نیست أداة الفعل||||أقول|يعني|أبدا|العالية|الطموح|ليست -iyorum||||söylüyorum|yani|hiç|yüksek|uçmak| You know what I mean. That is, it is not high-flying at all Ne demek istediğimi biliyorsunuz. Yani hiç hırslı değil. أتعلمون ما أعنيه. يعني أنها ليست طموحة على الإطلاق.

و اما شخصیت بعدی یک دختر نوجوان و خوشگله به اسم «اما» که اونم توی روستا زندگی می‌کنه و|لكن|الشخصية|التالية|واحدة|الفتاة|المراهقة|و|الجميلة|اسم|اسم|إما|التي|هي أيضا|في|القرية|تعيش|| ve|ama|karakter|sonraki|bir|kız|ergen|ve|güzel|-e|isim|ama|ki|o da|içinde|||-iyor|-e Ve bir sonraki karakter, 'Emma' adında güzel bir genç kız, o da köyde yaşıyor. أما الشخصية التالية فهي فتاة مراهقة جميلة تدعى "إيما" تعيش أيضًا في القرية.

ولی برای یه مدت کوتاهی پدرش اونو می‌فرسته صومعه یا کلیسا لكن|من أجل|فترة|زمن|قصير|والده|إياه|||دير|أو|كنيسة ama|için|bir|süre|kısa|babası|onu|||manastır|ya|kilise But for a short time, his father sends him to a monastery or a church Ama bir süreliğine babası onu manastıra ya da kiliseye gönderiyor. لكن لفترة قصيرة أرسله والده إلى الدير أو الكنيسة

یادم نمیاد دقیقا چی بود و خلاصه اونجا «اما» با زندگی شهرنشینی و بریز و بپاش‌هاش تا حدودی آشنا میشه لا أتذكر|لا يأتي|بالضبط|ماذا|كان|و|باختصار|هناك|لكن|مع|حياة|حضرية|و|إنفاق|و|||حتى|إلى حد ما|مألوف|يصبح |gelmiyor|tam olarak|ne|idi|ve|özetle|orada|ama|ile|yaşam||ve|dök|ve||ları|kadar||| Tam olarak ne olduğunu hatırlamıyorum ama orada "ama" şehir hayatı ve savurganlıklarıyla bir şekilde tanışıyor. لا أذكر بالضبط ماذا كان، وباختصار هناك أصبح "لكن" على دراية إلى حد ما بحياة المدينة وبذخها

و به خاطر شخصیت خیلی رمانتیک و بلند پروازی که داره و داستان عشق‌های اساطیری که اون روزها می‌خونده و|إلى|بسبب|شخصية|جدا|رومانسية|و|عالٍ|طموح|الذي|لديه|و|قصة|||أسطورية|التي|هو|في تلك الأيام|| ve|için|nedeniyle|kişilik|çok|||yüksek|hayalperest||||||lar|||||| Ve çok romantik ve hayalperest bir kişiliğe sahip olduğu için o günlerde okuduğu efsanevi aşk hikayeleri nedeniyle. وبسبب شخصيته الرومانسية جداً وطموحاته العالية والقصص عن الحب الأسطوري التي كان يقرأها في تلك الأيام

نا‌خوداگاه همیشه پس ذهنش برای آینده خودش هم یک زندگی مجلل رو تجسم می‌کنه ||دائمًا|بعد|عقله|من أجل|مستقبل|نفسه|أيضًا|حياة||فاخرة|إياه|يتخيل|| değil|||arka|zihni|için|gelecek|kendisi||||lüks|onu|hayal|| Bilinçaltında her zaman kendi geleceği için de lüks bir yaşamı hayal ediyor. دون وعي، دائماً ما يتخيل في عقله الباطن مستقبله بحياة فاخرة.

با مرد عاشق پیشه‌ای که از راه می رسه و اونو غرق در خوشبختی می‌کنه مع|الرجل|العاشق|||الذي|من|الطريق|يفعل|يصل|و|إياه|غارق|في|السعادة|| ile|adam|aşık|||ki|dan|yol|-iyor|ulaşır|ve|onu|boğulmuş|içinde|mutluluk|| Aşk dolu bir adamla karşılaşır ve onu mutluluğa boğar. مع رجل عاشق يأتي من الطريق ويغمره بالسعادة

درست مثل کتاب‌ها تمامًا|مثل|| tam|gibi|| Tam kitaplar gibi. تمامًا مثل الكتب

ولی خب هر بار وقتی از عالم خیال میاد بیرون می‌بینه که زندگی واقعیش چقدر با رویاهاش فاصله داره لكن|حسنًا|كل|مرة|عندما|من|عالم|الخيال|يأتي|خارج|||أن|الحياة|الواقعية|كم|مع|أحلامه|مسافة|لديه ama|işte||sefer|||dünya|hayal|geliyor|dışarı|||ki|yaşam|gerçek|ne kadar|ile|hayalleri|mesafe|var Ama her seferinde hayal dünyasından çıktığında, gerçek hayatının hayallerinden ne kadar uzak olduğunu görür. لكن في كل مرة يخرج من عالم الخيال، يرى كم أن حياته الواقعية بعيدة عن أحلامه

و همین موضوع سرخورده ش می‌کرده تا روزی که... نمی‌گم تا چه روزی. خودتون بخونیدش و|هذا|الموضوع|محبط|له|||حتى|يوم|الذي|||حتى|أي|يوم|أنتم|اقرأوه Ve bu durum onu hayal kırıklığına uğratır ta ki... hangi güne kadar olduğunu söylemiyorum. Kendiniz okuyun. وهذا الأمر كان يسبب له الإحباط حتى اليوم الذي... لا أقول حتى أي يوم. اقرأوه بأنفسكم

بخونید و ببینید که حالا که اما که رضایت نداره از زندگیش اقرأوا|و|انظروا|أن|الآن|أن|لكن|أن|رضا|ليس لديه|من|حياته okuyun|ve|görün|ki|şimdi|ki|ama|ki|memnuniyet|yok|-den|hayatı Okuyun ve görün ki şimdi ama hayatından memnun değil. اقرأوا وانظروا الآن، حيث أن أما لا ترضى عن حياتها.

حالا که به خاطر محیط بسته و کسل کننده‌ی زندگیش مجالی برای بروز خودش پیدا نمی‌کنه الآن|أن|بسبب|سبب|بيئة|مغلقة|و|ممل|ممل||حياته|مجالا|ل|ظهور|نفسه|يجد|| şimdi|ki|-e|nedeniyle|ortam|kapalı|ve|sıkıcı|||hayatı|fırsat|için|ifade|kendisi|bulmak|| Şimdi kapalı ve sıkıcı yaşam ortamı nedeniyle kendini ifade etme fırsatı bulamıyor. الآن، بسبب البيئة المغلقة والمملة في حياتها، لا تجد فرصة للتعبير عن نفسها.

در نهایت چه تصمیمی می گیره برای آینده‌ش في|النهاية|ماذا|قرارا|أ|يتخذ|ل|| -de|sonunda|ne|karar|-i|alıyor|için|| Sonunda geleceği için ne karar veriyor? في النهاية، ما القرار الذي تتخذه لمستقبلها؟

و چطور میل و اشتیاقش برای یک زندگی رویایی رو ارضا می‌کنه؟ و|كيف|رغبة|و|شغفه|ل|حياة||مثالية|ذلك|إرضاء|| ve|nasıl|istek|ve|arzusu|için|bir|hayat|hayali|-i|tatmin|| Ve hayalindeki bir yaşam için arzusunu nasıl tatmin ediyor? وكيف تلبي رغبتها وشغفها لحياة أحلامها؟

و آیا موفق می‌شه؟ و|هل|ناجح|| ve|mı|başarılı|| Ve başarılı olacak mı? وهل سيفعل ذلك؟

از اینجا به بعد قراره داستان اسپویل شه پس اگه کتابو نخوندید بقیه‌شو گوش نکنید من|هنا|إلى|بعد|سيقرر|القصة|حرق|سيصبح|لذلك|إذا|الكتاب|لم تقرأوا|||استمع|لا تفعلوا -den|buradan|-e|sonra|-ecek|hikaye|spoiler|olacak|bu yüzden|eğer|kitabı|okumadıysanız|||dinle|yapmayın Buradan itibaren hikaye spoiler olacak, bu yüzden kitabı okumadıysanız geri kalanını dinlemeyin. من هنا فصاعدًا ستُروى القصة، لذا إذا لم تقرأ الكتاب، فلا تستمع إلى البقية.

حالا چرا دارم اسپویل می کنم برای اولین بار الآن|لماذا|أنا أستمر|حرق|أداة|سأفعل|من أجل|الأولى|مرة şimdi|neden|yapıyorum|spoiler|-ecek|yapacağım|için|ilk|kez Şimdi neden ilk kez spoiler veriyorum? لماذا أفسد القصة لأول مرة؟

چون خیلی دوست داشتم اینجا نظر شخصی‌مو راجع به شخصیت اما بگم لأن|جداً|أحب|كنت|هنا|رأيي|||حول|إلى|الشخصية|لكن|سأقول çünkü|çok|seviyorum|sahip oldum|burada|görüş|||hakkında|-e|karakter|ama| Çünkü burada Emma karakteri hakkında kişisel görüşümü çok seviyorum. لأنني أحببت أن أشارك رأيي الشخصي حول شخصية إيما هنا.

چون خیلی‌ها سرزنشش کردن و اونو یک زن بوالهوس معرفی کردن لأن|||لومها|فعل ماضٍ|و|إياها|واحدة|امرأة|متهورة|تعريف|فعل ماضٍ çünkü|||onu eleştirdiler|yaptılar|ve|onu|bir|kadın|aşık|tanıttılar|yaptılar Çünkü birçok kişi onu eleştirdi ve onu bir baştan çıkarıcı kadın olarak tanıttı. لأن الكثيرين انتقدوها و وصفوها بأنها امرأة شهوانية

که قدر زندگی و همسرشو نمی‌دونه. در صورتی که من این نظرو ندارم أن|قيمة|حياة|و|زوجها|||في|حالة|أن|أنا|هذه|رأيي|لا أملك ki|değerini|yaşam|ve|eşini|||de|durumda|ki|ben|bu|görüşü|yok Hayatını ve eşini değerini bilmediğini söylediler. Oysa ben bu görüşte değilim. لا تعرف قيمة حياتها وزوجها. بينما أنا لا أشارك هذا الرأي

به نظر من اتفاقا «اما» خیلی شخصیت دوست داشتنی‌ای بود إلى|رأي|أنا|في الواقع|لكن|جداً|شخصية|صديق|محبوبة|جداً|كان -e|görüş|benim|aslında|ama|çok|kişilik|dost||| Bana göre aslında "Ama" çok sevimli bir karakterdi. في رأيي، كانت "أما" شخصية محبوبة جداً

یک زن زیبا و احساساتی با یک روح بلند پرواز که فضای کسل کننده‌ی روستا نمی‌تونست شور و هیجانش رو تخلیه کنه واحدة|امرأة|جميلة|و|عاطفية|مع|روح||عالية|طموح|التي|جو|ممل|ممل|ي|قرية|||حماس|و|إثارتها|على|تفريغ|فعل مضارع ||güzel|ve|||||yüksek||||||||||||||| Güzel ve duygusal bir kadın, yüksek ruhlu birisi, köyün sıkıcı atmosferi onun heyecanını bozamazdı. امرأة جميلة وعاطفية بروح طموحة لا يمكن أن تخفف حماسها في أجواء القرية المملة

اون فضا بهش اجازه نمی‌داد استعدادهاش بروز پیدا کنه هو|الفضاء|له|الإذن|||مواهبه|الظهور|العثور|عليه o|ortam|ona|izin|||yetenekleri|ortaya|bulmak|yapabilsin O ortam onun yeteneklerinin ortaya çıkmasına izin vermiyordu. لم يكن ذلك الفضاء يسمح لها بإظهار مواهبها

تنها گناهی که داشت این بود که در مکان اشتباه و زمان اشتباه به دنیا اومده بود الوحيد|الذنب|الذي|كان لديه|هذا|كان|الذي|في|المكان|الخطأ|و|الزمن|الخطأ|إلى|العالم|وُلِدَ|كان tek||ki|sahipti|bu|idi|ki|içinde|yer|yanlış|ve|zaman|yanlış|e|dünya|gelmiş|idi Tek suçu, yanlış yerde ve yanlış zamanda doğmuş olmasıydı. الذنب الوحيد الذي ارتكبته هو أنها وُلدت في المكان الخطأ وفي الوقت الخطأ

و با مردی ازدواج کرده بود که با اینکه مرد خوبی بود، اما دنیای «اما» براش ناشناخته بود و|مع|رجل|الزواج|قد تزوج|كان|الذي|مع|رغم أن|الرجل|الجيد|كان|لكن|عالم|لكن|له|غير معروف| ve|ile|bir adam|evlilik|yapmış|idi|ki|ile|-dığı halde|adam|||ama||||| Ve iyi bir adam olmasına rağmen, "ama" dünyası onun için bilinmeyendi. وتزوجت من رجل، رغم أنه كان رجلاً جيداً، إلا أن عالم "لكن" كان غريباً عليه

روح زنونه‌ی «اما» می‌خواست سرشار از عشق باشه و این عشق همیشه مثل روز اول تازه باشه روح|||لكن|||مليئة|من|الحب|أن تكون|و|هذا|الحب|دائمًا|مثل|اليوم|الأول|جديد| ruh|dişi||ama|||dolu|-den|aşk|olsun|ve|bu|aşk|her zaman|gibi|gün|ilk|taze| "Ama"nın kadınsı ruhu, aşk dolu olmak istiyordu ve bu aşk her zaman ilk günkü gibi taze olmalıydı. كانت روح المرأة "لكن" تريد أن تكون مليئة بالحب، وأن يكون هذا الحب دائماً جديداً مثل اليوم الأول

و شوهرش این نیازش رو درک نمی‌کرد و|زوجها|هذه|حاجته|را|فهم|| ve|kocası|bu|ihtiyacı|onu|anlamak|| ve kocası bu ihtiyacını anlamıyordu وزوجها لم يفهموا احتياجاتها

رفتا‌های «اما» قابل سرزنش نیست چون ما تلاشش رو برای پذیرش زندگی دیدیم "actions"||||||||||||| ||لكن|قابل|اللوم|ليس|لأن|نحن|جهده|را|من أجل|قبول|الحياة|رأينا ||ama|-e/-a|eleştirme|||biz|çabası|onu|için|kabul|yaşam| "Ama"nın davranışları kınanamaz çünkü onun hayatı kabul etme çabasını gördük تصرفات "أما" ليست ملامة لأننا رأينا محاولتها لقبول الحياة

تلاشش برای اینکه با همون چیزایی که داره خوشحال باشه جهده|من أجل|أن|مع|نفس|الأشياء|التي|يمتلكها|سعيد|يكون Sahip olduğu şeylerle mutlu olma çabası محاولتها لتكون سعيدة بنفس الأشياء التي تملكها

و شوهری که اونقدر از زندگیش کنار «اما» رضایت داره که حتی به ذهنش هم نمی‌رسه که ممکنه و|زوج|الذي|لدرجة|من|حياته|بجانب|لكن|الرضا|لديه|أن|حتى|إلى|ذهنه|أيضاً|||أن|ممكن ve o kadar "Ama" ile hayatından memnun bir koca var ki, aklından bile geçmiyor olabilir. وزوجها الذي يشعر بالرضا عن حياته مع "أما" لدرجة أنه لا يخطر على باله حتى أنه قد يكون هناك شيء آخر

این حس دوطرفه نباشه. بنابراین دلیل افسردگی زنش رو متوجه نمیشه و تلاشی هم برای بهبود اوضاع نمی‌کنه هذا|شعور|متبادل|لا يكون|لذلك|سبب|الاكتئاب|زوجته|را|يدرك|لا يستطيع|و|جهد|أيضا|من أجل|تحسين|الأوضاع|| bu|his|karşılıklı|olmasın|bu yüzden|sebep|depresyon|eşi|onu|anlamıyor|olamıyor|||de|için|iyileştirme|durum|| Bu his karşılıklı değil. Bu nedenle karısının depresyonunun nedenini anlamıyor ve durumu düzeltmek için de bir çaba göstermiyor. هذه المشاعر ليست متبادلة. لذلك لا يفهم سبب اكتئاب زوجته ولا يبذل أي جهد لتحسين الوضع.

و امان از روح سرکش «اما» که با اینکه خیلی تلاش کرد اختیار افکارشو به دست بگیره و|عذر|من|روح|متمرد|لكن|الذي|مع|أن|كثير|جهد|فعل ماضٍ|السيطرة|أفكاره|إلى|يد|يأخذها ve|aman|-den|ruh|asi|ama|ki|ile|-dığı||çaba|yaptı|kontrol|düşüncelerini|-e|el| And safe from the rebellious spirit of "Emma" who tried hard to control her thoughts Ve o asi ruh "ama" ki çok çabaladı düşüncelerinin kontrolünü eline almak için. وويل من الروح المتمردة "إيما" التي رغم أنها بذلت جهدًا كبيرًا للسيطرة على أفكارها.

با عبادت و روزه و هر چی که به ذهنش می‌رسید مع|العبادة|و|الصيام|و|كل|شيء|الذي|إلى|ذهنه|| ile|ibadet|ve|oruç|ve|her|şey|ki|-e|aklı|| With worship and fasting and whatever comes to his mind İbadetle, oruçla ve aklına gelen her şeyle. من خلال العبادة والصيام وكل ما خطر ببالها.

اما انگار اون عقده‌های فراموش شده ذهنش منتظر یک جرقه بود لكن|يبدو أن|تلك|||المنسية|أصبحت|ذهنه|في انتظار|واحد|شرارة|كان ama|sanki|o|||unutulmuş||aklı|bekleyen|bir|kıvılcım|vardı Ama sanki o unutulmuş kompleksleri zihninde bir kıvılcım bekliyordu. لكن يبدو أن تلك العقد المنسية في ذهنها كانت تنتظر شرارة.

تا بتونه خودش رو آزاد کنه و وقتی ازاد شد، چون خودش رو گناه‌کار می‌دونست حتى|يستطيع|نفسه|ضمير|حر|يجعل|و|عندما|حر|أصبح|لأن|نفسه|ضمير|||| -e kadar|-ebilmek|kendisi|-i|özgür|-mek|ve|-dığında|özgür|oldu|çünkü|kendisi|-i|||| Kendini özgür bırakabilmesi için ve özgür kaldığında, kendini günahkar olarak gördüğü için لكي يستطيع أن يحرر نفسه وعندما تحرر، لأنه كان يعتبر نفسه مذنباً

هیچوقت نتونست احساس خوشبختی کنه. هیچوقت أبداً|لم يستطع|شعور|سعادة|يجعل| asla|-amadı|hissetmek|mutluluk|-mek|asla Asla mutluluk hissedemedi. Asla. لم يستطع أبداً أن يشعر بالسعادة. أبداً

دیگه هیچ چیزی راضیش نمی‌کرد. مدام حریص‌تر می‌شد بعد|أي|شيء|لم يرضيه|||باستمرار|||| artık|hiçbir|şey||||sürekli|||| Artık hiçbir şey onu tatmin etmiyordu. Sürekli daha açgözlü hale geliyordu. لم يكن هناك شيء يرضيه. كان يصبح أكثر جشعاً باستمرار

و تا میومد از یه چیزی لذت ببره می‌دید داره ازش زده می‌شه و|حتى|كان يأتي|من|شيء|شيء|متعة|يستمتع|||أنه|منه|بعيد|| ve|-e kadar|geliyordu|-den|bir|şey||-mek|||-iyor|ondan|uzaklaşmış|| Ve bir şeyden zevk almaya başladığında, ondan soğuduğunu görüyordu. وعندما كان يأتي للاستمتاع بشيء ما، كان يرى أنه يبتعد عنه

و این احساسات رو نویسنده چقدر خوب بیان کرده بود و|هذه|المشاعر|هذه|الكاتب|كم|جيد|تعبير|فعل ماضٍ|كان ve|bu|duyguları|onları|yazar|ne kadar|iyi|ifade|etmiş|dı Ve bu duyguları yazar ne kadar iyi ifade etmişti. وكيف عبر الكاتب عن هذه المشاعر بشكل جيد جداً

خدایا چقدر خووب يا إلهي|كم| Tanrım|ne kadar|iyi Aman Tanrım, ne kadar güzel. يا إلهي كم هو جيد

آخر داستان اونقدر خوب درمانده و بیچاره بودن «اما» رو نشون داد نهاية|القصة|تلك|جيد|عاجز|و|مسكين|أن يكون|لكن|هذه|أظهر|فعل ماضٍ sonunda|hikaye|o kadar|iyi|çaresiz|ve|zavallı|olmak|ama|onu|gösterdi|verdi Hikayenin sonunda 'ama'nın ne kadar çaresiz ve perişan olduğunu gösterdi. أظهر نهاية القصة مدى يأس وحرمان "أما" بشكل جيد جداً

که وقتی اما خودکشی کرد با خودم گفتم آخیش خودشو کشت راحت شد از دست این زندگی أن|عندما|لكن|انتحار|فعل ماضٍ|مع|نفسي|قلت|أخيرًا|نفسه|قتل|مرتاح|أصبح|من|يد|هذه|الحياة ki|zaman|ama||etti|ile|kendim|dedim|ahh|kendini|||oldu|dan|elden||yaşam Öyle ki, ama intihar ettiğinde içimden 'oh, sonunda bu hayattan kurtuldu' dedim. لدرجة أنه عندما انتحرت أما، قلت لنفسي أخيراً، لقد قتلت نفسها وتخلصت من هذه الحياة

حالا برداشت من از کل کتاب این بود احتمالا هدف نویسنده این بوده که نشون بده الآن|استنتاج|أنا|من|كل|الكتاب|هذا|كان|على الأرجح|هدف|الكاتب|هذا|كان|أن|يظهر|يظهر şimdi|anlama||-den|tüm|kitap|bu|oldu|muhtemelen|amaç|||||göster|vermek Şimdi kitabın genelinden anladığım, yazarın muhtemelen göstermek istediği şey şuydu. الآن انطباعي عن الكتاب كله هو أن هدف الكاتب ربما كان أن يظهر

وقتی دو تا آدم خوب با دو تا دنیای متفاوت با هم ازدواج می‌کنن چطور این ازدواج به کام‌شون زهر می‌شه عندما|اثنان|من|إنسان|جيد|مع|اثنان|من|عالم|مختلف|مع|بعضهم|زواج|||كيف|هذا|زواج|إلى|||سم|| -dığında|iki|tane|insan||ile|||||||||||||||||| When two good people from two different worlds get married, how does this marriage become poison to their taste? İki iyi insanın, iki farklı dünyayla evlendiğinde, bu evliliğin nasıl zehirli hale geldiği. كيف أن زواج شخصين جيدين من عالمين مختلفين يمكن أن يتحول إلى سم بالنسبة لهما

خب مرسی که تا این لحظه همراهم بودین حسنًا|شكرًا|لأن|حتى|هذه|لحظة|معي|كنتم peki||||||| Beni bu ana kadar yalnız bırakmadığınız için teşekkür ederim. شكرًا لأنكم كنتم معي حتى هذه اللحظة

اگه پیشنهادی یا انتقادی دارید خوشحال می‌شم اینجا تو کامنت‌ها باهام در میون بذارید إذا|اقتراح|أو|نقد|لديكم|سعيد|||هنا|في|||معي|في|وسط|اتركوا Eğer bir öneriniz veya eleştiriniz varsa, burada yorumlarda benimle paylaşmaktan memnuniyet duyarım. إذا كان لديكم أي اقتراح أو نقد، سأكون سعيدًا إذا شاركتموه هنا في التعليقات

و به بهتر شدن کارم کمک کنید و|إلى|أفضل|أن يصبح|عملي|مساعدة|افعلوا ve|-e|daha iyi|olmak|işime|yardım|edin Ve işimi daha iyi hale getirmeme yardımcı olun و ساعدوني في تحسين عملي

تا هفته بعد و یه کتاب خوب دیگه خدا نگهدار حتى|أسبوع|القادم|و|كتاب||جيد|آخر|الله|مع السلامة -e kadar|hafta|sonra|ve|bir||iyi|başka|Tanrı|güle güle Gelecek haftaya kadar ve bir başka güzel kitap, hoşça kal إلى الأسبوع المقبل وكتاب جيد آخر، مع السلامة

PAR_TRANS:gpt-4o-mini=3.9 PAR_CWT:AvJ9dfk5=23.98 PAR_TRANS:gpt-4o-mini=4.95 PAR_CWT:AvJ9dfk5=8.38 tr:AvJ9dfk5 ar:AvJ9dfk5 openai.2025-02-07 ai_request(all=80 err=0.00%) translation(all=158 err=0.00%) cwt(all=1897 err=15.97%)