خوشه های خشم | The Grapes of Wrath
نمی دونم شمام در جریان هستید یا نه
ولی قدیما که بحث فیلترینگ و اینا نبود
سیستم یه طوری بود که وقتی می خواستن مردم رو
از داشتن یه چیزی محروم کنن
اون چیز رو حرام اعلام می کردن.
یعنی به صرفه ترین و آسون ترین راه حرام اعلام کردنش بود.
و جالبه بدونید که این موضوع فقط محدود به ایران نمیشه.
که کل دنیا ازش استفاده کردن.
حالا کتابی که امروز می خوام بهتون معرفی کنم
یکی از کتاباییه که حرام و ضد کل یسا اعلام شده
اونم کجا؟ ایالات متحده. حدود یک قرن پیش
یعنی این کتاب اونقدر محتواش تاثیر گذار بود
و اصلا یک انقلابی رو توی نگرش مردم به وجود آورد
که نظام سرمایه داری رو حسابی به وحشت انداخت
و اونام راهی جز این پیدا نکردن که اولا چاپ کتاب رو ممنوع کنن
دوما مردم کم سواد و پایین دست جامعه رو مجاب کنن
که این کتاب محتوای غیر اخلاقی داره
و خونونش حرامه.
و اون مردمم از همه جا بی خبر
بدون اینکه حتی یک صفحه از این کتاب بخونن چون به هر حال حرام بود دیگه
ریختن توی کتابخونه ها و همه ی نسخه های این کتابو آتیش زدن
خوشه های خشم اثر جان اشتاین بک
این کتاب هم برنده جایزه پولیتزر شده هم نویسنده ش سال 1962 برنده ی جایزه نوبل شد
و خیلی ها معتقدن به خاطر خوشه های خشمش بود که تونست همچین جایزه ای بگیره
و همچنین جزو لیست 100 رمان برتر توی مجله تایمز بوده.
ژانر کتاب اجتماعی سیاسی و میشه گفت تاریخیه و
مربوط به سال های بحران اقتصادی آمریکا سال 1930
در واقع مهم ترین موضوعی که نویسنده تو این کتاب سعی در بیانش داشت
این بود که نشون بده چطور کسب و کارهای بزرگ، کسب و کارهای خرد رو از پا در میارن
ماشین های صنعتی که به جای نیروی انسانی مورد استفاده قرار می گیرن
چطور طبقه کارگر رو تحت فشار میذارن
بخش هایی از فیل
یه چیزی که باعث شده این کتاب خیلی تاثیر گذار بشه
و هر کسی که این کتابو می خونه تا مدت ها نتونه تصاویرشو از ذهنش پاک کنه
اینه که نویسنده وقتی این کتابو می نوشته خودش هم از قشر پایین جامعه بوده
و بنابراین تصویرسازی ها و شخصیت پردازی ها خ یلی خیلی ملموس به نظر میان
اصن سطح واقع گرایی تو این رمان خیلی بالاست. دنیا رو همونجوری نشون میده که واقعا هست
نه اون جوری که خودش می خواد باشه
و اصلا هم افراط و تفریط توش وجود نداره ها
یعنی شما تصور نکنید که پس حالا با کتابی سر و کار دارید که
سرشار از غم و آه و ناله و بدبختیه.
نه اتفاقا برعکس آدمای این کتاب با اینکه توی فقر و بدبختی دارن زندگی می کنن
تو ذهن شون پر از آرزوهای بزرگه و دنیا رو جای قشنگی واسه زندگی می بینن
برنامه ریزی می کنن واسه آینده شون و برای رسیدن به خواسته هاشون شب و روز سگ دو می زنن
به معنای واقعی سگ دو میزنن
و همین خستگی ناپذیر بودن شونه که دلو به در میاره
اون آرزوهای قشنگی که توی ذهن شون دارن
و باور دارن قراره یه روزی بهش برسن
ایناست که دلو به درد میاره
یا مثلا
یه دلخوشی های کوچیکی دارن که که اونقدر کوچیک و دم دسته که آدم باورش نمیشه
اینا می تونه برای یه نفر دلخوشی باشه
مثلا ...
یه صحنه ای بود که من خیلی ذوق کردم وقتی خوندمش
و بعد به خاطر ذوقم خودمو سرزنش کردم
دو تا بچه فسقلی بودن که به همراه باباشون رفته بودن سوپر مارکت و
باباشون هم برای ناهارشون به جای اینکه ساندویچ بخره فقط نون خالی خرید
چون بودجه ش در همون حد بود.
بخشی از فیلم
حالا این وسط این دو تا بچه تو نخ دو آبنبات چوبی رفته بودن و لب و لوچه شون حسابی آب افتاده بود
ولی صداشون در نمیومدا. فقط خط نگاهشونو که دنبال می کردی میخ شده بود روی آبنباتا
پدره هم خب طبیعتا دوست داشت در حد توانش لبخند رو روی لب بچه هاش بیاره
و خلاصه به هر ترتیبی بود این دو تا بچه به آبنبات هاشون رسیدن
و منم یه نفس راحت کشیدم که آخیش بالاخره به خواسته شون رسیدن
ولی همون لحظه ای که به خاطر این موضوع خوشحال بودم یهو ازذوق خودم جا خوردم
که خدایا مگه یه آبنبات چوبی چیه که یه بچه باید به خاطرش اینقدر خوخوری کنه و برای داشتنش اینقدر ذوق کنه
یعنی کتابش اینطوری تاثیر میذاره ها. نمیاد روضه خونی نمی کنه
فقط... روزمرگی های... یک خانواده ی کم درامد رو شنون میده
و تاثیری که بحران اقتصادی آمریکا روی سبک زندگی شون گذاشته
کتاب 614 صفحه ست و ریتم خوبی داره که باعث میشه از خوندنش لذت ببرید و مشتاق ادامه ی داستان باشید.
متیاز این کتاب توی گودریدز 3.98 یعنی تقریبا 4 از 5 هست
که خب حدس می زنم دلیل این امتیاز این بوده که خیلیا تحمل این سطح از واقع گرایی رو تو این کتاب نداشتن
ولی اگه خودم بخوام به این کتاب امتیاز بدم به نظرم حق این کتاب حتی خیلی بیشتر از پنجه
چون چشم و گوش مون رو روی حقیقت دنیا و نظام سرمایه داری باز می کنه
ین کتابی که من خوندم مال انتشارات نگاه هست
فونتش و وزنش خیلی خوب بودن ولی متاسفانه از ترجمه ش
که آقای اقای عبدالحسین شریفیان ترجمه ش کرده خیلی راضی نبودم
ولی دوستام که این کتابو با ترجمه رضا اسکندری از انتشارات مجید خوندن
میگن که ترجمش خیلی خوب بوده. دیگه حالا تصمیم با خودتون
آها فقط یه نکته ای رو تا یادم نرفته بگم
انتشارات نگاه یعنی همین کتابی که من دارم
این متن پشت کتاب رو نخونید
چون اومده نقطه ی اوج داستان رو لو داده. یعنی نقطه اوج داستان همون سه خط آخر کتابه که
اونقدر احساسیه که اصلا مو به تن آدم سیخ می کنه
و این انتشارات اومده این پشت دقیقا همون بخش رو لو داده.
اگه تا این لحظه ویدیوی من رو دوست داشتید
لطفا این پست رو لایک کنید تا به بیشتر دیده شدنش کمک کنید
و اینکه میخواستم همینجا بدونید که من هر هفته کتاب های مختلف با ژانرهای مختلف تو این صفحه معرفی می کنم
و تلاش می کنم کامل ترین معرفی رو در اختیارتون بذارم
پس اگه می خواید همچنان بدون خستگی به کارم ادامه بدم
طفا با سابسکرایب و فالو و و کامنت و هر چی که دم دست تونه
از من حمایت کنید
خب بچه ها در ادامه می خوام شخصیت های اصلی کتاب رو معرفی کنم و یه خورده بیشتر راجع به داستانش بگم
و همونطور که در جریان هستید به هیچ عنوان پایان داستان رو لو نمیدم. ولی خب طبیعتا تا حدودی براتون قضیه روشن میشه
پس اگه دوست ندارید این اتفاق بیفته بهتره که از همین لحظه ویدیو رو متوقف کنید
خب... ماجراهای این کتاب مربوط به سال 1930 میلادیه. یعنی همون روزهایی که آمریکا دچار یک بحران اقتصادی خیلی شدید شده بود.
و ما داستان خانواده ای رو می خونیم که از بس از بانک وام گرفته بودن و نتونسته بودن بازپرداختش کنن
بانک هم خونه ها و زمین هاشونو ازشون گرفته بود و اینها فقط به عنوان مستاجر... روی زمین های خودشون کار می کردن
و از یه جایی به بعد که کشاورزی با تراکتور مد شد، بانک دیگه نیازی به این مستاجر ها نداشت و بنا براین
این خونواده... از زمین های آبا و اجدادی شون بیرون انداخته شدن
زمینی که هم خودشون هم پدران شون هم پدر بزرگ هاشون همونجا به دنیا اومده بودن و زندگی کرده بودن
بخش هایی از فیلم
و خلاصه مجبور بودن که دنبال یک کار و سر پناه دیگه بگردن. در حالی که هیچ کاری جز کشاورزی بلد نبودن
و جز خونه خودشون هیچوقت جای دیگه ای زندگی نکرده بودن
و خلاصه با سبک زندگی شهر نشینی به هیچ عنوان آشنایی نداشتن
و توی همین دنبال کار گشتن ها یه تبلیغی می بینن مربوط به شهر کالیفرنیا که نیاز شدید به کارگر داشتن
بنابراین خونواده تصمیم به مهاجرت از شهر خودشون یعنی اکلاهما به کالیفرنیا می گیرن
که مسیر خیلی طولانی ایه برای سفر با ماشین. اونم کامیون
که خب به هر حال باید وسایل زندگی شونو با خودشون می بردن و کل اعضای خونواده هم باید تو همون کامیون می بودن
و طبیعتا برای خانواده ای که توش افراد سن بالا دارن مثل پدر بزرگ و مادر بزرگ. کودک دارن و همینطور زن باردار خیلی سخته تحمل این شرایط
ولی با این وجود این خانواده... خطرات و ریسک های مهاجرت رو به جون می خرن و می زنن به دل جاده
و در واقع این کتاب از لحظه ای که خانواده تصمیم به مهاجرت می گیرن و اون مسیری که تا رسیدن به مقصد طی می کنن
و نتیجه ای که در نهایت بهش می رسن رو لحظه به لحظه برامون توصیف می کنه
و در ادامه می بینیم که نه تنها خانواده ی «جود»، این خونواده که در موردش حرف زدم فامیلشون جود هست
نه تنها خانواده ی جود این تصمیم رو برای ادامه ی زندگی شون گرفتن
که از سرتا سر آمریکا خاواده های زیادی دارن هجوم می برن به کالیفرنیا به امید پیدا کردن کار و داشتن سر پناه
و خب همونطور که خودتون در جریانید وقتی برای یه کاری عرضه کم باشه و تقاضا زیاد، چه بلایی سر متقاضی ها و دستمزد هاشون میاد
یه موردی که تو این کتاب خیلی غم داشت، و مشابهش رو توی کشور خودمون هم دیدیم
اون نگاهی بود که شهر نشین ها به این مهاجرا داشتن. نگاهی که انگار خودشون انسان هستن و احساس دارن و نیاز به آسایش و سر پناه
ولی مهاجرا انگار موجود های ناشناخته ی بی احساسی هستن که نه نیاز به احترام دارن نه نیاز به بهداشت نه لازمه حقوق مدنی شون رعایت بشه
و هیچی دقیقا همون برخوردی که تو کلان شهرهای ایران با مهاجرهای افغان میشه
کار سنگین دستمزدها پایین حقوق شهروندی صفر و تازه حق طلب هم همیشه داریم که اومدن جای کاگرهای ایرانی رو تنگ کردن
ولی اگه این کتابو بخونید... متوجه می شید که
اگه یک درصد اگه یک درصد این مهاجرا احتمال میدادن که تو کشور خودشون قراره رنگ آرامش رو ببینن
به هیچ عنوان پاشونو تو کشوری نمیذاشتن که قراره اینقدر از سمت مردمش آزار و اذیت ببینن
خب بیشتر از این توضیح نمیدم راجع به داستان کتاب
میشه گفت بهترین کتابی بود که تا حالا خوندم
حرف های خیلی خوبی برای گفتن داشت و خوندنش رو به همه اونایی که دنبال یک شاهکار می گردن پیشنهاد می کنم
خب مرسی که تا این لحظه ویدیو رو نگاه کردین
اگه این کتابو خوندین نظرتونو لطفا برام بنویسید و
اگه کتاب خاصی مد نظرتونه که دوست دارید معرفیش کنم لطفا توی کامنت ها بهم بگید. خدانگهدار