Sekte Shinchonji?
فرقه|شینچونجی
Shinchonji sect? What is behind the Korean new religion? | Y-collective
新天地宗?韓国新宗教の背景とは?| 韓国の新宗教|Yコレクティブ
Seita Shinchonji?
فرقه شینچونجی؟
Was steckt hinter der koreanischen Neu-Religion?
چه|نهفته|پشت|آن|کره ای||
چه چیزی در پس این دین نوین کرهای نهفته است؟
| Y-Kollektiv
| Y-کلاکتیو
Für die tobt ein göttlicher Krieg. Und zwar Gott gegen Satan.
برای|آنها|میتازد|یک|الهی|جنگ|و|بهطور مشخص|خدا|علیه|شیطان
A divine war is raging for them. Namely God versus Satan.
برای آنها یک جنگ الهی در حال وقوع است. و آن هم خدا در برابر شیطان.
Und entweder du bist auf Seiten Gottes oder du bist auf Seiten Satans.
و|یا|تو|هستی|در|طرف|خدا|یا|تو|هستی|در|طرف|شیطان
And either you are on God's side or you are on Satan's side.
و یا تو در طرف خدا هستی یا در طرف شیطان.
Die – das ist Shinchonji – eine Neureligion aus Südkorea.
این|آن|است|شینچانجی|یک|دین نو|از|کره جنوبی
Them - that's Shinchonji - a new religion from South Korea.
این – شینچونجی – یک دین نوظهور از کره جنوبی است.
Sie rekrutieren auch in Deutschland. Ihre Methoden – höchst umstritten.
آنها|استخدام میکنند|همچنین|در|آلمان|روش های آنها|روش ها|به شدت|بحث برانگیز
They are also recruiting in Germany. Their methods - highly controversial.
آنها همچنین در آلمان جذب نیرو میکنند. روشهای آنها – بسیار بحثبرانگیز است.
Und da werden dann Charaktereigenschaften abgefragt. Selbstständig, konservativ, vorsichtig, nervös.
و|آنجا|خواهند شد|سپس|ویژگیهای شخصیتی|پرسیده میشوند|مستقل|محافظهکار|محتاط|عصبی
And then character traits are asked for. Independent, conservative, cautious, nervous.
و در آنجا ویژگیهای شخصیتی پرسیده میشود. مستقل، محافظهکار، محتاط، عصبی.
Ich würde nicht wollen, dass jemand solche Sachen über mich sammelt, ganz ehrlich.
من|می|نه|بخواهد|که|کسی|چنین|چیزها|درباره|من|جمع آوری کند|کاملاً|صادقانه
I wouldn't want anyone to collect things like that about me, honestly.
من نمیخواهم که کسی چنین چیزهایی درباره من جمعآوری کند، راستش.
Ihre Mitglieder müssen einen Eid ablegen.
اعضای|باید|قسم|یک|قسم|بخورند
It's members must take an oath.
اعضای آنها باید سوگند یاد کنند.
Damit verkauft man quasi seine Seele an Shinchonji. Sie dürfen einem alles vorschreiben:
بنابراین|می فروشد|انسان|به نوعی|خود|روح|به|شینچونجی|آنها|اجازه دارند|به کسی|همه چیز|تحمیل کنند
With that you are selling your soul to Shinchonji. They can dictate everything to
به این ترتیب، شما عملاً روح خود را به شینچونجی میفروشید. آنها میتوانند همه چیز را به شما دیکته کنند:
Wann du aufzustehen hast, wann du zu missionieren hast.
وقتی|تو|بیدار شوی|داری|وقتی|تو|به|موعظه کردن|داری
you : when to get up, when to proselytize.
کی باید بیدار شوید، کی باید به موعظه بروید.
Ich begebe mich auf eine Recherchereise, will herausfinden: Ist Shinchonji eine Sekte?
من|میروم|خودم|به|یک|سفر تحقیقاتی|میخواهم|بفهمم|آیا|شینچونجی|یک|فرقه
I'm going on a research trip to find out: Is Shinchonji a sect?
من به یک سفر تحقیقاتی میروم، میخواهم بفهمم: آیا شینچونجی یک فرقه است؟
Und wie gerät man da rein?
و|چگونه|وارد میشود|انسان|آنجا|داخل
And how do you get in there?
و چگونه میتوان به آنجا وارد شد؟
Ich kann euch nur sagen, ihr macht Menschen kaputt, ihr zerstört Familien.
من|می توانم|به شما|فقط|بگویم|شما|می کنید|انسان ها|خراب|شما|ویران می کنید|خانواده ها
I can only tell you, you destroy people, you destroy families.
فقط میتوانم بگویم، شما مردم را خراب میکنید، خانوادهها را ویران میکنید.
Ich bin auf der Social Media Plattform Jodel auf einen Post gestoßen. Da schreibt jemand
من|هستم|در|آن|اجتماعی|رسانه|پلتفرم|یودل|در|یک|پست|برخورد کردم|آنجا|می نویسد|کسی
I came across a post on the social media platform Jodel. Someone writes
من در پلتفرم رسانههای اجتماعی یودل به یک پست برخورد کردم. در آنجا کسی نوشته است
anonym, also so funktioniert die Plattform, ich habe meinen Freund an eine Sekte verloren.
ناشناس||اینطور|کار می کند|آن|پلتفرم|من|دارم|دوستم|دوست|به|یک|فرقه|از دست دادم
anonymously, so this is how the platform works, I lost my friend to a sect.
ناشناس، اینطور است که پلتفرم کار میکند، من دوستم را به یک فرقه باختم.
Sie rekrutieren gerade massiv in Hamburg. Bitte, passt auf euch und eure Freunde auf.
آنها|استخدام می کنند|به تازگی|به طور گسترده|در|هامبورگ|لطفا|مراقب باشید|به|خودتان|و|دوستانتان|دوستان|به
They are currently recruiting heavily in Hamburg. Please take care of yourself and your friends.
آنها در حال حاضر به شدت در هامبورگ جذب میکنند. لطفاً مراقب خود و دوستانتان باشید.
Googelt Shinchonji.
جستجو کنید|شینچونجی
Google Shinchonji.
شینچونجی را در گوگل جستجو کنید.
Noch nie von gehört. Aber schon die erste Treffer-Seite gibt mir eine Idee davon,
هنوز|هرگز|از|شنیده|اما|قبلاً|صفحه|اول|||میدهد|به من|یک|ایده|از آن
Never heard of. But even the first hit page gives me an idea of the
هرگز نامش را نشنیدهام. اما حتی صفحه اول نتایج به من ایدهای میدهد,
in welche Richtung das Ganze gehen könnte. Warnung, vor einer koreanischen Sekte.
به|چه|سمت|آن|کل موضوع|برود|ممکن است|هشدار|از|یک|کره ای|فرقه
direction in which the whole thing could go. Warning of a Korean sect.
به کدام سمت این موضوع میتواند برود. هشدار در مورد یک فرقه کرهای.
Missionierung mit Tarnkappe.
مذهبزایی|با|کلاهخود پنهان
Missionary work with stealth.
مسیحیت با پوشش مخفی.
Shinchonji - der Name steht für „Neuer Himmel, neue Erde“. Das ist ihre Mission, heißt es.
شینچونجی|(مقاله تعریف کننده)|نام|ایستاده|برای|جدید|آسمان|جدید|زمین|این|است|آنها|مأموریت|گفته میشود|آن
Shinchonji - the name stands for "New Heaven, New Earth". It is said that this is their mission.
شینچونجی - این نام به معنای "آسمان جدید، زمین جدید" است. این مأموریت آنهاست، گفته میشود.
Und das hier, ist ihr Gründer: Man He Lee. Ich stoße auf Videos, in denen er gefeiert wird, wie ein Popstar.
و|این|اینجا|است|او|بنیانگذار|من|هی|لی|من|برخورد میکنم|به|ویدیوها|در|که|او|جشن گرفته|میشود|مانند|یک|ستاره پاپ
و اینجا، بنیانگذار آنهاست: من هی لی. من به ویدیوهایی برمیخورم که در آن او مانند یک ستاره پاپ مورد ستایش قرار میگیرد.
Er selbst nennt sich „Pastor der Endzeit“. Nur er allein könne die Bibel richtig auslegen
او|خود|نامید|خود|کشیش|زمان|آخرالزمان|فقط|او|تنها|میتواند|آن|کتاب مقدس|به درستی|تفسیر کند
او خود را "کشیش آخرالزمان" مینامد. فقط او میتواند کتاب مقدس را به درستی تفسیر کند.
– und er bezeichnet sich als körperlich unsterblich. Weißte Bescheid.
و|او|معرفی می کند|خود|به عنوان|جسمانی|جاودانه|میدونی|خبر
– و او خود را به عنوان کسی که از نظر جسمی جاودانه است، معرفی میکند. میدانی که.
Shinchonji ist eine christliche Glaubensgemeinschaft, angelehnt an die Bibel. Die Auslegung aber, ist extrem:
شینچونجی|است|یک|مسیحی|جامعهٔ ایمانی|مبتنی|بر|آن|کتاب مقدس|این|تفسیر|اما|است|افراطی
شینچونجی یک جامعه مذهبی مسیحی است که به کتاب مقدس وابسته است. اما تفسیر آن، بسیار افراطی است:
Ein dualistisches Weltbild – die Gläubigen gegen die Ungläubigen, God versus Satan.
یک||جهان بینی|(مؤنث)|مؤمنان|علیه|(مؤنث)|کافران|خدا|در برابر|شیطان
یک جهانبینی دوگانه – مؤمنان در برابر کافران، خدا در برابر شیطان.
In Deutschland hat Shinchonji um die 3000 Mitglieder – etwa so viele wie Scientology.
در|آلمان|دارد|شینچونجی|حدود|آن|عضو|تقریباً|به اندازه|زیاد|مانند|ساینتولوژی
در آلمان شینچونجی حدود 3000 عضو دارد - تقریباً به اندازه ساینتولوژی.
Das schätzt zumindest Oliver Koch, Referent für Weltanschauungsfragen, mit dem ich spreche.
این|ارزیابی می کند|حداقل|اولیور|کوخ|کارشناس|برای|سوالات مربوط به جهان بینی|با|آن|من|صحبت می کنم
این حدس را حداقل اولیور کوخ، مشاور مسائل جهانشناسی، که با او صحبت میکنم، میزند.
Aber ist Shinchonji wirklich eine Sekte?
اما|است|شینچونجی|واقعاً|یک|فرقه
اما آیا شینچونجی واقعاً یک فرقه است؟
Was ist das für System und vor allem, wie gerät man da überhaupt rein?
چه|است|آن|برای|سیستم|و|قبل|از همه|چگونه|وارد میشود|انسان|آنجا|اصلا|داخل
این سیستم چه نوعی است و به ویژه، چگونه میتوان به آن وارد شد؟
Ich nehme Kontakt auf mit der Person, die den Jodel verfasst hat. Ich nenne sie in diesem Film Leonie.
من|میگیرم|تماس|را|با|آن|شخص|که|آن|یودل|نوشته|است|من|نام|او|در|این|فیلم|لئونی
من با شخصی که یودل را نوشته است تماس میگیرم. من در این فیلم او را لئون مینامم.
Sie erzählt mir davon, wie sie ihren Freund an Shinchonji verloren hat.
او|میگوید|به من|دربارهاش|چگونه|او|خود|دوست|در|شینچونجی|گم کرد|کرده است
او به من میگوید که چگونه دوستش را در شینچونجی از دست داده است.
Und auch von einer Dating-Plattform, auf der sie ihn einmal erwischt hat.
و|همچنین|از|یک|||بر|که|او|او|یک بار|گرفتار|کرده است
و همچنین از یک پلتفرم دوستیابی که یک بار او را در آنجا دیده است.
Himmlisch Plaudern – eine Kennenlern-Plattform für Christen.
بهشتی|گپ زدن|یک|||برای|مسیحیان
گفتگوهای آسمانی - یک پلتفرم آشنایی برای مسیحیان.
Dort melde ich mich an – recherchiere verdeckt. Ich will wissen: Nutzt Shinchonji diese Plattform
آنجا|ثبت|من|خودم|نام|تحقیق میکنم|به طور مخفیانه|من|میخواهم|بدانم|استفاده میکند|شینچونجی|این|پلتفرم
در آنجا ثبت نام میکنم - بهطور مخفیانه تحقیق میکنم. میخواهم بدانم: آیا شینچونجی از این پلتفرم برای جذب اعضا استفاده میکند؟
zum Rekrutieren? Gleich auf der Startseite erscheint das hier:
برای|استخدام|بلافاصله|در|آن|صفحه اصلی|ظاهر میشود|این|اینجا
بلافاصله در صفحه اصلی اینجا ظاهر میشود:
Warnung vor falschen Bibelkursen und der Sekte Shinchonji. Leider erreichen uns immer wieder
هشدار|از|نادرست|دوره های کتاب مقدس|و|آن|فرقه|شینچونجی|متاسفانه|می رسند|به ما|همیشه|دوباره
هشدار در مورد دورههای نادرست کتاب مقدس و فرقه شینچونجی. متأسفانه بارها گزارشهایی به ما میرسد که در اینجا نیز فرقه شینچونجی سعی در جذب اعضا دارد.
Meldungen, dass auch hier die Shinchonji-Sekte versucht, Mitglieder zu werben.
گزارش ها|که|همچنین|اینجا|آن|||تلاش می کند|اعضا|به|جذب کند
Dies fängt erstmal harmlos an. Es kann z.B. mit einer Einladung zum gemeinsamen Bibellesen beginnen.
این|شروع می کند|در ابتدا|بی ضرر|می شود|این|می تواند|||با|یک|دعوت|به|مشترک|مطالعه کتاب مقدس|شروع شود
این ابتدا بیخطر به نظر میرسد. به عنوان مثال، میتواند با دعوت به مطالعه مشترک کتاب مقدس آغاز شود.
Dabei ist dann zufällig eine andere bibelkundige Person da und man wird an eine Bibelschule
در اینجا|است|سپس|به طور تصادفی|یک|دیگر|آشنا به کتاب مقدس|شخص|آنجا|و|انسان|خواهد شد|در|یک|مدرسه کتاب مقدس
در این حین، به طور تصادفی یک شخص دیگر که در کتاب مقدس آگاه است، حضور دارد و شما را به یک مدرسه کتاب مقدس
oder einen Bibelkurs herangeführt.
یا|یک|دوره کتاب مقدس|معرفی شده
یا یک دوره کتاب مقدس معرفی میکند.
Von anderen Aussteigern erfahre ich, dass Shinchonji während Corona vor allem online versucht, Mitglieder zu werben.
از|دیگر|خارج شدگان|می فهمم|من|که|شینچونجی|در طول|کرونا|قبل|از همه|آنلاین|سعی می کند|اعضا|به|جذب کند
از دیگر افرادی که از این گروه خارج شدهاند، میشنوم که شینچونجی در دوران کرونا به ویژه به صورت آنلاین سعی در جذب اعضا دارد.
Hi Leonie.
سلام|لئونی
سلام لئونی.
Ich treffe Leonie, die den Jodel verfasst hat, in Hamburg.
من|ملاقات میکنم|لئونی|که|آن|یودل|نوشته|است|در|هامبورگ
من لئونی را که یودل را نوشته است در هامبورگ ملاقات میکنم.
Ich will ihre Geschichte hören, will wissen, wie ihr Freund bei Shinchonji reingeraten ist.
من|میخواهم|او|داستان|بشنوم|میخواهم|بدانم|چگونه|او|دوست|در|شینچونجی|گرفتار شده|
من میخواهم داستان او را بشنوم، میخواهم بدانم دوستش چگونه به شینچونجی افتاده است.
Sie möchte anonym bleiben, weil sie mit Shinchonji nicht in Zusammenhang gebracht werden will.
او|میخواهد|ناشناس|بماند|زیرا|او|با|شینچونجی|نه|در|ارتباط|آورده|شود|میخواهد
او میخواهد ناشناس بماند، زیرا نمیخواهد با شینچونجی مرتبط شود.
Zweieinhalb Jahre war sie mit ihrem Freund zusammen. Getrennt sind sie seit diesem Frühjahr.
دو و نیم|سال|بود|او|با|او|دوست|با هم|جدا|هستند|آنها|از|این|بهار
او دو سال و نیم با دوستش بود. از بهار امسال جدا شدهاند.
Sie erzählt mir, wie alles begann: Er nimmt Bibelkurse, hört auf Alkohol zu trinken, lernt koreanisch.
او|میگوید|به من|چگونه|همه چیز|آغاز شد|او|میگیرد|دورههای کتاب مقدس|متوقف میکند|به|الکل|به|نوشیدن|میآموزد|کرهای
او به من میگوید که همه چیز چگونه آغاز شد: او در دورههای کتاب مقدس شرکت میکند، از نوشیدن الکل دست میکشد و زبان کرهای یاد میگیرد.
Was Leonie anfangs noch für ein Corona-Hobby hält,
چه|لئونی|در ابتدا|هنوز|برای|یک|||نگه می دارد
چیزی که لئونی در ابتدا به عنوان یک سرگرمی کرونا در نظر میگیرد,
wird für ihren Freund immer mehr zum Lebensinhalt.
می شود|برای|او|دوست|همیشه|بیشتر|به|محتوای زندگی
برای دوستش به تدریج به محتوای زندگی تبدیل میشود.
Ich bin halt oft ohne ihn ins Bett gegangen, weil er noch Kurse hatte und bin morgens alleine aufgewacht,
من|هستم|فقط|اغلب|بدون|او|به|تخت|رفته|چون|او|هنوز|کلاسها|داشت|و|هستم|صبح|تنها|بیدار شده
من اغلب بدون او به رختخواب میرفتم، چون او هنوز کلاس داشت و صبحها تنها بیدار میشدم,
weil er eben schon lange aus dem Bett war und grundlos um 6 aufzustehen, habe ich noch nicht eingesehen.
چون|او|به تازگی|قبلاً|مدت طولانی|از|آن|تخت|بود|و|بدون دلیل|در|بیدار شدن|من|من|هنوز|نه|درک کرده ام
چون او مدتها بود که از رختخواب بلند شده بود و هنوز دلیلش را نمیفهمیدم که چرا باید ساعت 6 بیدار شوم.
Leonie fragt nach, bis ihr Freund ihr die Geschichte von Adam und Eva vermittelt – aus seiner Perspektive.
لئونی|می پرسد|درباره|تا|او|دوست|او|آن|داستان|درباره|آدم|و|حوا|منتقل می کند|از|او|دیدگاه
لئونیا سوال میکند تا اینکه دوستش داستان آدم و حوا را از دیدگاه خودش برایش توضیح میدهد.
Es war total logisch, er hat das super erklärt. Es war wirklich fast schon faszinierend, weil
آن|بود|کاملاً|منطقی|او|دارد|آن|فوق العاده|توضیح داد|آن|بود|واقعاً|تقریباً|قبلاً|شگفت انگیز|زیرا
این کاملاً منطقی بود، او این را به طرز فوقالعادهای توضیح داد. واقعاً تقریباً شگفتانگیز بود، چون
das alles Sachen waren, die ich noch nie gehört hatte und das war in sich so verdammt logisch,
آن|همه|چیزها|بودند|که|من|هنوز|هرگز|شنیده|بود|و|آن|بود|در|خود|اینقدر|لعنتی|منطقی
این همه چیزهایی بودند که من هرگز نشنیده بودم و این در خود بسیار منطقی بود,
dass ich wirklich neugierig geworden bin und meinte: Klasse, das würde ich auch gerne lernen.
که|من|واقعاً|کنجکاو|شده|هستم|و|گفتم|عالی|آن|می|من|هم|با کمال میل|یاد بگیرم
که من واقعاً کنجکاو شدم و گفتم: عالی است، من هم دوست دارم این را یاد بگیرم.
Er stellt Kontakt zu einer Shinchonji-Lehrerin her. Von da an nimmt Leonie selbst einmal
او|برقرار میکند|تماس|با|یک|||برقرار میکند|از|آنجا|به|میگیرد|لئونی|خود|یک بار
او ارتباطی با یک معلم شینچونجی برقرار میکند. از آن به بعد لئونیا خود به طور هفتگی
wöchentlich Reli-Unterricht, wie sie es nennt. Nach ein paar Monaten aber, ist für sie Schluss.
هفتگی|||چگونه|او|آن|مینامد|بعد از|یک|چند|ماه|اما|است|برای|او|پایان
کلاس دینی میگذارد، همانطور که او میگوید. اما بعد از چند ماه، برای او تمام میشود.
Shinchonji merkt, dass Leonie sich nicht auf die Inhalte einlässt.
شینچونجی|متوجه میشود|که|لئونی|خود|نه|به|آن|محتواها|
شینچونجی متوجه میشود که لئونی به محتواها توجهی نمیکند.
Sie zeigt mir Unterlagen, die sie bei ihrem Freund gefunden hat. Darunter auch solche
او|نشان میدهد|به من|مدارک|که|او|در|او|دوست|پیدا کرده|است|در میان آنها|همچنین|چنین
او مدارکی را به من نشان میدهد که در خانه دوستش پیدا کرده است. از جمله این موارد
Köder-Zettel - interne Dokumente mit biblischen Lektionen. Köder - allein dieser Name.
طعمه||||||||تنها|این|نام
برگههای فریب - اسناد داخلی با درسهای کتاب مقدس. فریب - فقط همین نام.
Ihr Freund schließt sich für die Bibelkurse im Schlafzimmer ein, erzählt sie mir.
او|دوست|قفل می کند|خود را|برای|آن|کلاس های کتاب مقدس|در|اتاق خواب|قفل می کند|می گوید|او|به من
دوستش برای کلاسهای کتاب مقدس در اتاق خواب قفل میشود، او به من میگوید.
Die Kurse laufen per Zoom. Leonie wird misstrauisch, stellt Fragen.
دوره|ها|برگزار می شوند|از طریق|زوم|لئونی|می شود|بدبین|می پرسد|سوالات
کلاسها از طریق زوم برگزار میشوند. لئونی مشکوک میشود و سوالاتی میپرسد.
Ich bin halt ja vom Teufel, denn sonst würde ich ja nicht so kritisch nachfragen.
من|هستم|فقط|بله|از|شیطان|زیرا|در غیر این صورت|می شد|من|بله|نه|اینقدر|انتقادی|سوال کردن
من واقعاً از شیطان هستم، چون در غیر این صورت اینقدر انتقادی سوال نمیکردم.
Ich teste seinen Glauben. Mit jeder Nachfrage habe ich seinen Glaube halt verfestigt und ihn eigentlich weiter da reingetrieben.
من|آزمایش میکنم|او|ایمان|با|هر|سوال|داشته ام|من|او|ایمان|در واقع|تقویت کرده|و|او|در واقع|بیشتر|در آنجا|به درون آنجا سوق داده
من ایمان او را آزمایش میکنم. با هر سوالی که میپرسم، ایمان او را تقویت کرده و در واقع او را بیشتر به این سمت سوق میدهم.
Nur Satan möchte ihn davon abhalten, der Auserwählte zu sein.
فقط|شیطان|میخواهد|او را|از آن|بازدارد|(مؤنث)|برگزیده|به|بودن
فقط شیطان میخواهد او را از این که انتخاب شده باشد، بازدارد.
Für die tobt ein göttlicher Krieg. Und zwar Gott gegen Satan. Und entweder du bist auf
برای|آنها|میتازد|یک|الهی|جنگ|و|بهطور خاص|خدا|علیه|شیطان|و|یا|تو|هستی|در
برای او یک جنگ الهی در حال وقوع است. و آن هم جنگ خدا علیه شیطان. و یا تو در
Seiten Gottes oder du bist auf Seiten Satans.
طرف|خدا|یا|تو|هستی|در|طرف|شیطان
طرف خدا هستی یا در طرف شیطان.
Er schottet sich immer weiter ab, auf Fragen geht er nur oberflächlich ein.
او|جدا می کند|خود|همیشه|بیشتر|دور|به|سوالات|پاسخ می دهد|او|فقط|سطحی|وارد می شود
او هر روز بیشتر از دیگران فاصله میگیرد و به سوالات فقط به طور سطحی پاسخ میدهد.
Zeit für die Beziehung, nimmt er sich kaum noch, erzählt sie mir.
زمان|برای|آن|رابطه|میگیرد|او|خود|بهندرت|هنوز|میگوید|او|به من
او به ندرت برای رابطه وقت میگذارد و این را به من میگوید.
Gabs dann irgendwann den Punkt, wo du gesagt hast: Stop, das geht so nicht weiter? Ja,
بود|سپس|روزی|آن|نقطه|که|تو|گفتی|هستی|توقف|این|ادامه میدهد|اینطور|نه|بیشتر|بله
آیا روزی به نقطهای رسیدی که گفتی: بس است، اینطور نمیشود ادامه داد؟ بله,
das war tatsächlich der Tag der Trennung. Ich hatte ihm geschrieben und gesagt, dass
آن|بود|واقعاً|آن|روز|آن|جدایی|من|داشت|به او|نوشته|و|گفته|که
این واقعاً روز جدایی بود. من به او نوشتم و گفتم که
ich gerne für uns kochen wollen würde. Und er meinte: Ja, sehr gerne aber
من|با کمال میل|برای|ما|پختن|خواستن|می کرد|و|او|گفت|بله|خیلی|با کمال میل|اما
دوست دارم برای ما غذا بپزم. و او گفت: بله، خیلی خوب اما
ich gebe dir hier eine dreiviertel Stunde Zeit, denn davor gibt er selber einen Kurs, danach kriegt er einen Kurs.
من|میدهم|به تو|اینجا|یک|سه چهارم|ساعت|زمان|زیرا|قبل از آن|میدهد|او|خود|یک|دوره|بعد از آن|میگیرد|او|یک|دوره
من به تو یک ربع ساعت وقت میدهم، چون قبل از آن خودش یک دوره دارد و بعد از آن هم یک دوره دیگر.
Und die Zeiten sind nicht verhandelbar.
و|آن|زمانها|هستند|نه|قابل مذاکره
و زمانها قابل مذاکره نیستند.
Dann stellt Leonie ihren Freund vor die Wahl.
سپس|میگذارد|لئونی|او|دوست|در مقابل|آن|انتخاب
سپس لئونیا دوستش را در برابر انتخاب قرار میدهد.
Die oder ich – wer auch immer „die“ sind. Da habe ich wirklich explizit gefragt:
آن|یا|من|کسی|هم|همیشه|آن|هستند|آنجا|دارم|من|واقعاً|صریحاً|پرسیدم
او یا من - هر که «او» باشد. من واقعاً بهطور مشخص پرسیدم:
Wer seid ihr? Wie heißt ihr? Was macht ihr? Wer ist alles dabei? Und dann hat sich sein
چه کسی|هستید|شما|چگونه|نام|||||چه کسی|هست|همه|در آنجا|و|سپس|داشت|خود|او
شما کی هستید؟ نام شما چیست؟ چه کار میکنید؟ چه کسانی در اینجا هستند؟ و سپس او
Gesicht so ein bisschen verändert, er ist hart geworden und meinte, dann muss er halt
صورت|کمی|یک|کمی|تغییر کرده|او|است|سخت|شده|و|گفت|سپس|باید|او|در نهایت
چهره کمی تغییر کرده، او سخت شده و گفت، پس باید انتخاب کند
die wählen, er kann Gott nicht enttäuschen. Dann hat er seine Sachen gepackt, und das war's.
انتخاب|انتخاب کردن|او|می تواند|خدا|نه|ناامید کردن|سپس|دارد|او|خود|وسایل|بسته|و|آن|تمام شد
او نمیتواند خدا را ناامید کند. سپس وسایلش را جمع کرد و تمام شد.
Für mich klingt das nach einer krassen Geschichte, wenn man dabei zusehen muss, wie man seinen Partner nach und nach verliert.
برای|من|به نظر میرسد|آن|به|یک|شدید|داستان|وقتی|انسان|در اینجا|تماشا کردن|باید|چگونه|انسان|خود|شریک|به|و|به|از دست میدهد
برای من این داستانی شدید به نظر میرسد، وقتی که باید ببینی چگونه به تدریج شریک زندگیات را از دست میدهی.
Von solchen Verläufen berichten mir mehrere Sekten-Beratungsstellen, mit denen ich telefoniere.
از|چنین|روندها|گزارش می دهند|به من|چندین|||با|آنها|من|تلفن می زنم
چنین روندهایی را چندین مرکز مشاوره فرقهها به من گزارش میدهند که با آنها تماس میگیرم.
Einer der Hauptgründe ist: Shinchonji agiert unter Tarnnamen. Von Sektenberatungsstellen
یکی|از|دلایل اصلی|است|شینچونجی|عمل می کند|تحت|نام های مستعار|از|مراکز مشاوره فرقه ها
یکی از دلایل اصلی این است: شینچونجی تحت نامهای مستعار فعالیت میکند. از مراکز مشاوره فرقهها
gibt es im Netz ganze Listen davon.
وجود دارد|آن|در|اینترنت|کامل|لیست ها|از آن
در اینترنت لیستهای کاملی از آنها وجود دارد.
Da sind die bis 2017 unter anderem als Frankfurt-Korea internationale Missionsgemeinde aufgetreten.
آنجا|هستند|آنها|تا|در|دیگر|به عنوان|||بین المللی|جماعت مبلغان|ظاهر شده بودند
آنها تا سال 2017 تحت عنوان کلیسای بینالمللی مأموریت فرانکفورت-کره فعالیت میکردند.
Oder bis 2018 Frankfurter Friedensgemeinde, International Bible College, Bible Center,
یا|تا|فرانکفورتی|جامعه صلح فرانکفورت|بین المللی|کتاب مقدس|کالج|کتاب مقدس|مرکز
یا تا سال 2018 کلیسای صلح فرانکفورت، کالج بینالمللی کتاب مقدس، مرکز کتاب مقدس,
Deutschland Zion Gemeinde, Open Bible Academy.
آلمان|صهیون|جماعت|باز|کتاب مقدس|آکادمی
کلیسای صهیون آلمان، آکادمی کتاب مقدس باز.
Und das sind nur die Namen in Hessen.
و|آن|هستند|فقط|این|نامها|در|هسن
و این فقط نامها در هسن هستند.
Auf der Plattform Himmlisch Plaudern haben mich inzwischen vier Leute angeschrieben.
در|پلتفرم|پلتفرم|بهشتی|گپ زدن|دارند|مرا|در حال حاضر|چهار|افراد|پیام داده اند
در پلتفرم «گفتگوهای آسمانی» در حال حاضر چهار نفر با من تماس گرفتهاند.
Wir schreiben über mehrere Wochen. Mit drei von ihnen verläuft sich das Gespräch – aber…
ما|مینویسیم|درباره|چندین|هفتهها|با|سه|از|آنها|پیش میرود|خود|آن|گفتگو|اما
ما به مدت چند هفته در حال نوشتن هستیم. با سه نفر از آنها گفتگو به بنبست میرسد - اما...
Eine war dabei, die ist quasi gefühlt mit der Tür ins Haus gefallen. Da kam direkt
یک|بود|در آنجا|که|است|تقریباً|به طور احساسی|با|آن|در|به داخل|خانه|افتاده|آنجا|آمد|مستقیم
یکی از آنها بود که به نوعی با در به خانه افتاد. بلافاصله آمد
in der zweiten Nachricht: „Momentan mache ich auch einen ganz tollen Bibelkurs und das bereitet mir sehr viel Freude."
در|ال|دومین|پیام|در حال حاضر|می کنم|من|همچنین|یک|کاملاً|عالی|دوره کتاب مقدس|و|آن|آماده می کند|به من|بسیار|زیاد|شادی
در پیام دوم: "در حال حاضر من هم یک دوره عالی کتاب مقدس را میگذرانم و این برای من بسیار لذتبخش است."
Als ich darauf eingehe und nachfrage, werden die Nachrichten immer länger. Sie schwärmt
وقتی|من|به آن|وارد میشوم|و|سؤال میکنم|میشوند|آن|پیامها|همیشه|طولانیتر|او|شگفتزده میشود
وقتی به این موضوع میپردازم و سوال میکنم، پیامها هر بار طولانیتر میشوند. او از
- von der Atmosphäre, den Inhalten, den Leuten. Alles fände online statt – per Zoom.
از|(حرف تعریف)|جو|(حرف تعریف)|محتواها|(حرف تعریف)|مردم|همه چیز|برگزار می شد|آنلاین|در محل|از طریق|زوم
جو، محتوا، و افراد تعریف میکند. همه چیز به صورت آنلاین برگزار میشود - از طریق زوم.
Hier schreibt sie auch: Aktuell wären sie 15 Schüler – zwischen 20 und 30.
اینجا|می نویسد|او|همچنین|در حال حاضر|بودند|آنها|دانش آموز|بین|و
او همچنین مینویسد: در حال حاضر ۱۵ دانشآموز وجود دارند - بین ۲۰ تا ۳۰ سال.
Aber es wäre jetzt alles super online, weil man da so unabhängig ist und so. Und dann fragt sie auch:
اما|آن|باشد|حالا|همه چیز|عالی|آنلاین|چون|انسان|در آنجا|اینقدر|مستقل|است|و|اینقدر|و|سپس|می پرسد|او|هم
اما الان همه چیز آنلاین عالی است، چون در آنجا مستقل هستید و اینطور.
Hast du schonmal einen Bibelkurs gemacht? Und so kamen wir dann ins Gespräch. Da bin ich natürlich dran geblieben.
(فعل کمکی)|تو|هرگز|یک|دوره کتاب مقدس|انجام دادهای|و|بنابراین|آمدیم|ما|سپس|به|گفتگو|آنجا|هستم|من|البته|در آن|باقی مانده
آیا تا به حال در یک دوره کتاب مقدس شرکت کردهای؟ و اینگونه ما وارد گفتگو شدیم. من البته ادامه دادم.
Ich zeige Interesse. Direkt an einem Kurs teilnehmen ginge zwar nicht, aber sie schlägt
من|نشان می دهم|علاقه|مستقیم|به|یک|دوره|شرکت کردن|می توانست|البته|نه|اما|او|پیشنهاد می کند
من علاقهمندی نشان میدهم. شرکت مستقیم در یک دوره ممکن نیست، اما او پیشنهاد میدهد
einen gemeinsam Zoom-Call mit einem Bibellehrer vor.
یک|مشترک|||با|یک|معلم کتاب مقدس|در نظر دارد
یک تماس زوم مشترک با یک معلم کتاب مقدس ترتیب میدهند.
Ein paar Tage später haben wir zu dritt einen Videocall. Gefilmt werden wollen sie nicht.
یک|چند|روز|بعد|داریم|ما|به|سه نفره|یک|تماس ویدیویی|فیلمبرداری|شوند|میخواهند|آنها|نه
چند روز بعد، ما سه نفر یک تماس ویدیویی داریم. آنها نمیخواهند فیلمبرداری شوند.
Sie sagen mir, dass sie mit Shinchonji nichts zu tun haben. Prüfen kann ich das nicht.
آنها|می گویند|به من|که|آنها|با|شینچونجی|هیچ چیز|به|ارتباطی|دارند|بررسی کردن|می تواند|من|آن|نه
آنها به من میگویند که هیچ ارتباطی با شینچونجی ندارند. من نمیتوانم این را بررسی کنم.
In der Zwischenzeit, nehme ich Kontakt mit mehreren Aussteigern auf.
در|ال|بین زمان||من|تماس|با|چندین|خارجشدگان|برقرار میکنم
در این میان، من با چندین فرد خارج شده تماس میگیرم.
Sie erzählen mir ihre Geschichte, schicken mir interne Dokumente.
آنها|می گویند|به من|داستانشان|داستان|می فرستند|به من|داخلی|مدارک
آنها داستان خود را برای من تعریف میکنند و مدارک داخلی را برایم ارسال میکنند.
Sie geben Einblick, wie das System Shinchonji funktioniert. Wie junge Menschen gecatched werden sollen.
آنها|می دهند|بینش|چگونه|آن|سیستم|شینچونجی|کار می کند|چگونه|جوان|مردم||می شوند|باید
آنها نگاهی به این میاندازند که سیستم شینچونجی چگونه کار میکند. چگونه باید جوانان را جذب کرد.
Darin heißt es:
در آن|میگوید|آن
در آن آمده است:
Was ist der Geist? Gibt es den Geist oder nicht? Weil er unsichtbar ist,
چه|است|(مؤنث)|روح|آیا وجود دارد|آن|(مؤنث)|روح|یا|نه|چون|آن|نامرئی|است
روح چیست؟ آیا روح وجود دارد یا نه؟ زیرا او نامرئی است,
denkt man oft, dass es ihn nicht gibt. Was denkst Du, was ist der Geist?
فکر می کند|انسان|اغلب|که|آن|او|نه|وجود دارد|چه|فکر می کنی|تو|چه|است|آن|روح
اغلب فکر میشود که او وجود ندارد. تو چه فکر میکنی، روح چیست؟
Denkst du, Du hast einen Geist?
فکر می کنی|تو|تو|داری|یک|روح
آیا فکر میکنی که روح داری؟
Argumentiert wird dann mit Bibelversen:
استدلال|می شود|سپس|با|آیات کتاب مقدس
سپس با آیات کتاب مقدس استدلال میشود:
Wind ist unsichtbar, existiert aber. Der heilige Geist ist auch unsichtbar, existiert aber.
باد|است|نامرئی|وجود دارد|اما|آن|مقدس|روح||نیز|||
باد نامرئی است، اما وجود دارد. روحالقدس نیز نامرئی است، اما وجود دارد.
Weitere Beispiele sind Radiowellen, Wind, Geruch.
دیگر|مثالها|هستند|امواج رادیویی|باد|بو
نمونههای دیگر شامل امواج رادیویی، باد، و بو هستند.
Sie sind unsichtbar, existieren aber. Nur weil man den König im Palast nicht gesehen hat,
آنها|هستند|نامرئی|وجود دارند|اما|فقط|چون|کسی|آن|پادشاه|در|کاخ|نه|دیده|است
آنها نامرئی هستند، اما وجود دارند. فقط به این دلیل که کسی پادشاه را در کاخ ندیده است,
wird man nicht sagen, dass es ihn nicht gibt.
خواهد|انسان|نه|گفتن|که|آن|او|نه|وجود دارد
نمیتوان گفت که او وجود ندارد.
Ein Aussteiger sagt mir dazu, das seien Lektionen, die leicht verständlich sind und somit das
یک|فردی که از جامعه جدا شده|میگوید|به من|در این مورد|آن|باشند|درسها|که|آسان|قابل فهم|هستند|و|بنابراین|آن
یک فرد خارج شده به من میگوید که اینها درسهایی هستند که به راحتی قابل درک هستند و بنابراین
Interesse von jungen Christen wecken sollen. Er sagt mir auch, dass diese Argumentationsstruktur
علاقه|از|جوانان|مسیحیان|بیدار کردن|باید|او|میگوید|به من|همچنین|که|این|ساختار استدلال
باید علاقه جوانان مسیحی را برانگیزد. او همچنین به من میگوید که این ساختار استدلالی
typisch sei für Shinchonji. Viel Interpretations-Spielraum. Argumente, die weder klar belegt noch wiederlegt werden können.
معمولی|باشد|برای|شینچونجی|زیاد|||استدلال ها|که|نه|واضح|اثبات شده|نه|رد شده|شوند|توانند
برای شینچونجی معمولی است. فضای تفسیر زیادی وجود دارد. استدلالهایی که نه به وضوح ثابت شدهاند و نه رد شدهاند.
Eine Mechanik, über die man quasi alles erklären könnte.
یک|مکانیک|درباره|که|انسان|تقریباً|همه چیز|توضیح دادن|میتوانست
مکانیسمی که میتوان تقریباً هر چیزی را با آن توضیح داد.
Wovon mir Aussteiger auch berichten: Klappe halten, niemandem von Shinchonji erzählen.
از چه چیزی|به من|افرادی که از شینچونجی خارج شدهاند|همچنین|گزارش میدهند|دهان|بسته نگهداشتن|به هیچکس|درباره|شینچونجی|بگویند
چیزی که خروجیها نیز به من گزارش میدهند: سکوت کنید، به هیچکس درباره شینچونجی نگوید.
Shinchonji nennt das Mundschließung, denn Satan versuche, durch andere Personen, Mitglieder von der Lehre abzubringen.
شینچونجی|مینامد|آن|بستن دهان|زیرا|شیطان|تلاش میکند|از طریق|دیگر|افراد|اعضای|از|آن|آموزه|منحرف کردن
شینچونجی این را «بستن دهان» مینامد، زیرا شیطان سعی میکند از طریق افراد دیگر، اعضای خود را از آموزهها منحرف کند.
Und ich bekomme auch Dokumente, die Einblick in die Rekrutierungsarbeit geben. In sogenannten
و|من|دریافت میکنم|همچنین|مدارک|که|بینش|در|کار|استخدامی|میدهند|در|به اصطلاح
و من همچنین مدارکی دریافت میکنم که نگاهی به کارهای استخدامی میاندازند. در آنچه به اصطلاح
Früchte-Informationsformularen sammelt Shinchonji persönliche Daten von frisch Angeworbenen.
||جمع آوری می کند|شینچونجی|شخصی|داده ها|از|تازه|استخدام شدگان
فرمهای اطلاعات میوهای نامیده میشود، شینچونجی اطلاعات شخصی تازه استخدامشدگان را جمعآوری میکند.
Dabei bleibt es nicht bloß bei der Anschrift – sie werden komplett durchleuchtet:
در اینجا|باقی می ماند|آن|نه|فقط|در|آن|نشانی|آنها|خواهند شد|به طور کامل|مورد بررسی قرار می گیرند
این فقط به آدرس محدود نمیشود - آنها به طور کامل مورد بررسی قرار میگیرند:
Da wird von negativen Faktoren gesprochen. Negative Faktoren – das ist dann in den
آنجا|خواهد شد|درباره|منفی|عوامل|صحبت می شود|منفی|عوامل|آن|است|سپس|در|آنها
در مورد عوامل منفی صحبت میشود. عوامل منفی - این در نظر شینچونجی چیزی شبیه به بارداری، آمادهسازی برای یک شغل، برنامههای جابجایی، قمار است.
Augen von Shinchonji sowas wie Schwangerschaft, Vorbereitung für einen Job, Umzugspläne, Glückspiel.
چشم|از|شینچونجی|چیزی|مانند|بارداری|آمادگی|برای|یک|شغل|برنامه های جابجایی|قمار
همه این عوامل میتوانند اعضای بالقوه را از یادگیری بازدارند.
Alles Faktoren, die potentielle Mitglieder von der Lehre abhalten könnten.
همه|عوامل|که|بالقوه|اعضا|از|این|آموزش|بازدارند|ممکن است
همچنین شغل، وضعیت مالی و ساعات کاری در ارزیابی دخالت دارد. اما موضوع عمیقتر از این است.
Auch der Job, die finanzielle Situation, die Arbeitszeit fließt in die Beurteilung mit ein. Aber es geht noch tiefer.
همچنین|آن|شغل|آن|مالی|وضعیت|آن|ساعت کار|وارد میشود|در|آن|ارزیابی|با|یک|اما|آن|میرود|هنوز|عمیقتر
Und dann werden auch die Charaktereigenschaften abgefragt.
و|سپس|خواهند|همچنین|آن|ویژگیهای شخصیتی|پرسیده میشوند
و سپس ویژگیهای شخصیتی نیز مورد بررسی قرار میگیرند.
Darunter sowas wie Kommunikationsfähigkeit, Wunsch nach Sicherheit und Kreativität.
شامل|چیزی|مانند|توانایی ارتباط|تمایل|به|امنیت|و|خلاقیت
از جمله مواردی مانند توانایی ارتباطی، تمایل به امنیت و خلاقیت.
Und dann muss man hier bewerten zwischen schwach, mittel und stark. Und dann steht da oben als Erklärung:
و|سپس|باید|انسان|اینجا|ارزیابی کند|بین|ضعیف|متوسط|و|قوی|و|سپس|نوشته شده|آنجا|بالا|به عنوان|توضیح
و سپس باید در اینجا بین ضعیف، متوسط و قوی ارزیابی کرد. و در بالای آن به عنوان توضیح آمده است:
Es sollten nicht mehr als drei dominante Typen vorliegen. Bei vier oder mehr
آن|باید|نه|بیشتر|از|سه|غالب|نوع|وجود داشته باشند|در|چهار|یا|بیشتر
نباید بیش از سه نوع غالب وجود داشته باشد. در صورت وجود چهار یا بیشتر
sollte geprüft werden, ob eine psychische Störung vorliegt. Idealzustand ist mittel.
باید|بررسی|شود|آیا|یک|روانی|اختلال|وجود دارد|وضعیت ایده آل|است|متوسط
باید بررسی شود که آیا اختلال روانی وجود دارد یا خیر. وضعیت ایده آل متوسط است.
Ich würde nicht wollen, das jemand solche Sachen über mich sammelt, ganz ehrlich.
من|می|نه|بخواهد|که|کسی|چنین|چیزها|درباره|من|جمع آوری کند|کاملاً|صادقانه
من نمیخواهم که کسی چنین چیزهایی درباره من جمعآوری کند، بهطور صادقانه.
Ich bekomme auch Finanztabellen zugeschickt, in denen die Rede ist von „Gemeindeabgaben“,
من|دریافت میکنم|همچنین|جداول مالی|ارسال شده|در|که|آن|صحبت|است|از|مالیاتهای محلی
من همچنین جداول مالی دریافت میکنم که در آنها از "مالیاتهای محلی" صحبت میشود,
„Center-Unterstützung“ und „Tempelbau-Gabe“. Mehrere Aussteiger erzählen mir zudem,
|||||چندین|خارج شده|می گویند|به من|علاوه بر این
"حمایت از مرکز" و "هدیه ساخت معبد". چندین فرد خارج شده نیز به من میگویند,
dass Mitglieder nach Möglichkeit 10% ihres Einkommens an Shinchonji abgeben sollen.
که|اعضا|پس|امکان|آنها|درآمد|به|شینچونجی|بدهند|باید
که اعضا در صورت امکان باید 10% از درآمد خود را به شینچونجی اهدا کنند.
Ich möchte mit ihnen über all das vor der Kamera sprechen. Zwei sagen mir zu, dann springen sie ab.
من|میخواهم|با|آنها|درباره|تمام|آن|جلوی|دوربین|دوربین|صحبت کنم|دو نفر|میگویند|به من|بله|سپس|میپرند|آنها|عقب
من میخواهم در مورد همه اینها قبل از دوربین با آنها صحبت کنم. دو نفر به من پاسخ مثبت میدهند، سپس منصرف میشوند.
Eine kann ich dann doch treffen, in Frankfurt.
یک|می تواند|من|سپس|اما|ملاقات کردن|در|فرانکفورت
من میتوانم یکی از آنها را در فرانکفورت ملاقات کنم.
Hi Sophie, grüß dich!
سلام|صوفی|سلام|تو
سلام صوفی، خوشحالم!
Sie heißt Sophie, ist 27, studiert mittlerweile Theologie. Etwa 2 Jahre war sie mit Shinchonji in Kontakt.
او|نام|سوفی|است|تحصیل می کند|در حال حاضر|الهیات|حدود|سال|بود|او|با|شینچونجی|در|تماس
او سوفی نام دارد، ۲۷ ساله است و در حال حاضر الهیات میخواند. او حدود ۲ سال با شینچونجی در ارتباط بود.
Sie erzählt mir ihre Geschichte.
او|میگوید|به من|او|داستان
او داستانش را برای من تعریف میکند.
Also ich war hier in der Gegend unterwegs und wollte eigentlich nur ganz schnell durch
خوب|من|بودم|اینجا|در|آن|منطقه|در حال حرکت|و|می خواستم|در واقع|فقط|کاملاً|سریع|عبور کنم
بنابراین من در این منطقه بودم و در واقع فقط میخواستم خیلی سریع از
das Einkaufszentrum laufen. Und wurde dann halt aufgehalten von einer Dame, die meinte,
آن|مرکز خرید|راه رفتن|و|شد|سپس|فقط|متوقف شد|توسط|یک|خانم|که|گفت
مرکز خرید عبور کنم. و سپس توسط یک خانم که گفت، متوقف شدم.
sie wolle einen Vortrag einüben und sie bräuchte da Hilfe, dass ihr jemand ein Feedback gibt.
او|میخواست|یک|ارائه|تمرین کند|و|او|نیاز داشت|در آنجا|کمک|که|او|کسی|یک|بازخورد|بدهد
او میخواست یک سخنرانی را تمرین کند و به کمک نیاز داشت تا کسی به او بازخورد بدهد.
Ich hab mich dann einfach darauf eingelassen, weil ich in dem Moment einfach nicht so misstrauisch
من|دارم|خودم|سپس|فقط|بر روی آن|راضی کردم|چون|من|در|آن|لحظه|فقط|نه|اینقدر|بدبین
من هم به سادگی پذیرفتم، چون در آن لحظه نمیخواستم خیلی بدبین باشم.
sein wollte. Sie hat einen wirklich so lieb angesprochen, dass ich so dachte, es kann
بودن|میخواست|او|دارد|یک|واقعاً|اینقدر|مهربان|صحبت کرده|که|من|اینقدر|فکر کردم|آن|می تواند
او واقعاً به طرز محبتآمیزی با من صحبت کرد، به طوری که فکر کردم،
doch nichts falsches dabei sein.
اما|هیچ چیز|نادرست|در اینجا|باشد
نمیتواند چیز اشتباهی در این کار باشد.
Sophie sagt, das sei Strategie, junge Menschen gezielt unter einem Vorwand anzusprechen:
سوفی|میگوید|آن|باشد|استراتژی|جوان|مردم|هدفمند|تحت|یک|بهانه|صحبت کردن
سوفی میگوید که این یک استراتژی است که جوانان را به طور هدفمند تحت یک بهانه مورد خطاب قرار دهد:
in Einkaufszentren, auf dem Uni-Campus oder an Bahnhöfen.
|مراکز خرید|در|آن|||یا|در|ایستگاه های قطار
در مراکز خرید، در دانشگاه یا در ایستگاههای قطار.
Nach ein paar Treffen im Café, fängt sie mit Bibelkursen an. Wenige Monate später,
بعد از|یک|چند|ملاقات|در|کافه|شروع می کند|او|با|دوره های کتاب مقدس|می کند|چند|ماه|بعد
پس از چند ملاقات در کافه، او با دورههای کتاب مقدس شروع میکند. چند ماه بعد,
wird sie selbst zum Rekrutieren losgeschickt.
خواهد|او|خود|برای|استخدام|فرستاده میشود
او خود به استخدام افراد فرستاده میشود.
Ganz am Anfang ist es eher eine freundschaftliche Basis. Man trifft sich mit der Person auch
کاملاً|در|آغاز|است|آن|بیشتر|یک|دوستانه|پایه|انسان|ملاقات می کند|خود را|با|آن|شخص|همچنین
در ابتدا بیشتر بر اساس دوستی است. شما با آن شخص در یک کافه ملاقات میکنید یا اطلاعاتی درباره زندگیتان را به اشتراک میگذارید.
mal in einem Café oder tauscht außerhalb Informationen über das Leben aus. Wie läuft's so? Wie geht's so?
یک بار|در|یک|کافه|یا|تبادل می کنند|خارج از|اطلاعات|درباره|زندگی|زندگی|خارج می کند|چطور|پیش می رود|خوب|چطور|می رود|خوب
چطور پیش میرود؟ حالتان چطور است؟
Das kann auch schonmal wochenlang so gehen, bis man gefragt wird,
این|می تواند|همچنین|یک بار|به مدت هفته ها|به این شکل|ادامه پیدا کند|تا|انسان|پرسیده|شود
این ممکن است هفتهها ادامه داشته باشد تا اینکه از شما پرسیده شود,
ob man Interesse hat an einem Bibelkurs.
آیا|کسی|علاقه|دارد|به|یک|دوره کتاب مقدس
آیا به یک دوره کتاب مقدس علاقه دارید.
Wer hinter diesen Bibelkursen steckt, wird nicht genannt.
کسی|پشت|این|دوره های کتاب مقدس|پنهان است|خواهد شد|نه|نام برده شده
کسی که پشت این دورههای کتاب مقدس است، نامش ذکر نشده است.
Ich zeige Sophie den Chat auf Himmlisch Plaudern, möchte ihre Einschätzung dazu hören.
من|نشان می دهم|سوفی|را|چت|در|بهشتی|گپ زدن|می خواهم|او|ارزیابی|در مورد آن|بشنوم
من به سوفی چت در «گفتگوهای آسمانی» را نشان میدهم و میخواهم نظرش را در این مورد بشنوم.
Was ist so da dein erster Eindruck? Das klingt 100% nach Shinchonji, weil das ja deren Strategie ist erstmal zu sagen:
چه|است|اینقدر|در آنجا|تو|اول|برداشت|این|به نظر می رسد|از|شینچونجی|زیرا|آن|بله|آنها|استراتژی|است|در ابتدا|به|گفتن
اولین برداشت تو چیست؟ این ۱۰۰٪ شبیه شینچونجی به نظر میرسد، زیرا استراتژی آنها این است که ابتدا بگویند:
Ja, ich suche Freunde, ich suche Gleichgesinnte, ich suche eine Gemeinde, wohlmöglich noch.
بله|من|میگردم|دوستان|||همفکران||||جامعه|شاید|هنوز
بله، من دوستانی میخواهم، من همفکرانی میخواهم، من یک جماعت میخواهم، شاید هم بیشتر.
Und letztlich sind sie da schon fest drinne und versuchen grad nur Leute da reinzuziehen.
و|در نهایت|هستند|آنها|آنجا|قبلاً|محکم|درون|و|تلاش می کنند|به تازگی|فقط|مردم|آنجا|
و در نهایت آنها در آنجا کاملاً درگیر هستند و فقط سعی میکنند افراد را به آنجا بکشند.
Reinziehen in ein dreistufiges Bibelkurssystem: Grundstufe, Mittelstufe und Oberstufe.
جذب کردن|به|یک|سه مرحله ای|سیستم دوره های کتاب مقدس|سطح ابتدایی|سطح متوسط|و|سطح پیشرفته
کشاندن به یک سیستم دورهای سهسطحی کتاب مقدس: سطح ابتدایی، سطح متوسط و سطح عالی.
15 bis 20 Leute sind hier am Start, erzählt sie mir. Aber..
تا|نفر|هستند|اینجا|در|شروع|می گوید|او|به من|اما
۱۵ تا ۲۰ نفر در اینجا حاضر هستند، او به من میگوید. اما..
Davon sind halt dreiviertel schon Mitglieder, die halt den anderen ganz Neuen vorspielen,
از آن|هستند|فقط|سه چهارم|قبلاً|اعضا|که|فقط|آن|دیگر|کاملاً|جدید|نمایش می دهند
از این تعداد، سهچهارم آنها قبلاً عضو هستند و به افراد جدیدتر نمایش میدهند.
dass sie den Kurs noch nicht kennen, noch nicht das Ende wissen, sondern das sie jetzt
که|آنها|آن|دوره|هنوز|نه|می شناسند|هنوز|نه|آن|پایان|می دانند|بلکه|آن|آنها|اکنون
که آنها هنوز دوره را نمی شناسند، هنوز پایان را نمی دانند، بلکه اکنون
SENT_CWT:AFkKFwvL=7.44 PAR_TRANS:gpt-4o-mini=5.83
fa:AFkKFwvL
openai.2025-02-07
ai_request(all=207 err=0.00%) translation(all=165 err=1.21%) cwt(all=2002 err=3.25%)